
بالاخره عملیات ۷ اکتبر طوفان الاقصی درست بود یا خیر؟
در آستانه دومین سالگرد طوفان الاقصی این پرسش مطرح است که آیا انجام این عملیات درست بود یا خیر؟
به گزارش آرمان ملی آنلاین؛ این روزها، همزمان با طرح موسوم به «صلح ترامپ برای غزه» و در آستانه دومین سالگرد عملیات طوفان الاقصی، سوالات زیادی در بین فعالان سیاسی و رسانه ای در فضای عمومی مطرح می شود که آیا طوفان الاقصی تصمیم درستی بود؟ آیا آن مقاومت باید رخ میداد؟ پاسخ به این سوال، در گرو درک شرایطی است که مردم غزه در آستانه هفتم اکتبر در آن زیست میکردند؛ شرایطی که دیگر نه زندگی بود و نه آزادی ، بلکه شکلی از مرگ تدریجی زیر محاصره ۱۷ ساله صهیونیست ها بود.بر اساس گزارشهای رسمی سازمان ملل، در سال منتهی به ۷ اکتبر، حدود ۸۰ درصد مردم غزه به کمکهای بینالمللی وابسته بودند. دو سوم کودکان با فقر غذایی مواجه بودند و بیکاری در میان جوانان از ۵۰ درصد فراتر رفته بود. در همان نیمه نخست سال ۲۰۲۳ بیش از دو هزار فلسطینی از زنان و کودکان گرفته تا مردان غیرنظامی بدون محاکمه بازداشت شده بودند. زمینهای کشاورزی در شرق غزه بهطور منظم با بمباران یا محدودیتهای امنیتی نابود میشد و دسترسی به آب سالم و دارو به سطح بحرانی رسیده بود. در قدس شرقی نیز موج جدید شهرکسازیها و مصادره خانهها در جریان بود. پروژهای که هدف نهایی آن یهودیسازی کامل بیتالمقدس و حذف تدریجی ساکنان بومی بود.
در چنین بستر تاریخی و انسانی، پرسش از درستی طوفان الاقصی، اگر از بیرون و بیتجربه رنج آن مردم مطرح شود، بیش از آن که اخلاقی باشد، نوعی قضاوت از سر بیدردی است. هیچ ملتی در جهان نمیتواند از بیرون برای ملتی دیگر نسخه سکوت و تسلیم بنویسد. برای مردم غزه، جنگ نه انتخاب اول، بلکه آخرین امکان برای ماندن بود. آنان میان دو گزینه قرار داشتند: مردن در سکوت یا جنگیدن برای زندگی.
پاسخی به انباشت تاریخی بی عدالتی
از منظر راهبردی، عملیات ۷ اکتبر را باید پاسخی به انباشت تاریخی بیعدالتی دانست. هر نظام سیاسیای که بهمدت ۷ دهه یک ملت را از سرزمین خود بیرون کند، از حق بازگشت محروم سازد و هر اعتراض مدنی را با گلوله پاسخ دهد، در واقع خود، بذر مقاومت را میکارد. طوفان الاقصی یک واکنش کور نبود، بلکه محصول منطق تاریخی مقاومت فلسطین بود که از انتفاضه سنگ تا نبرد سیفالقدس امتداد یافت. هدف، نه نابودی طرف مقابل، بلکه شکستن قفل فراموشی و یادآوری این حقیقت بود که فلسطین هنوز زنده است.غرب با سیاست استاندارد دوگانهاش سالها کوشید مسئله فلسطین را از حافظه جهانی پاک کند. رسانههای بزرگ با واژگان حسابشده، مقاومت را تروریسم و اشغال را دفاع از خود نامیدند. اما طوفان الاقصی، این بازی را درهم شکست. برای نخستینبار پس از دههها، مسئله فلسطین به تیتر نخست رسانههای جهانی بازگشت و افکار عمومی در شرق و غرب، دوباره از اخلاق، عدالت و استعمار سخن گفتند. این همان پیروزی نرم بود که حماس به آن دست یافت. پیروزیای که نه در میدان نظامی، بلکه در جبهه روایت رقم خورد.
طوفان و بیداری جهان
دستاورد واقعی ۷ اکتبر را باید بیدار شدن حس مردم جهان دانست. امروز، از نیویورک تا کیپتاون و از استانبول تا سائوپائولو، آزادگان جهان، در حمایت از غزه ساعت ها خیابان ها را پر می کنند. جنبشهای دانشجویی در غرب، اعتراضات هنرمندان، تحریم محصولات اسرائیلی و شکلگیری کارزارهای بینالمللی ضد نسلکشی، همه نشانههای تغییر پارادایم در وجدان جهانی است. مردم جهان دریافتهاند که مسئله فلسطین، دیگر صرفاً مسئلهای عربی یا اسلامی نیست، بلکه معیاری برای سنجش انسانیت در قرن بیستویکم است.
حتی در درون جوامع غربی نیز طوفان الاقصی شکاف اخلاقی جدیدی را آشکار کرد. رسانههایی که سالها از آزادی بیان دم میزدند، اکنون با حذف صدای فلسطینیان، ماهیت واقعی خود را نشان دادند. سکوت سیاستمداران غربی در برابر کشتار هزاران کودک، بیش از هر چیز مشروعیت اخلاقی نظام لیبرال را زیر سوال برد.
طوفان بهمثابه تولد دوباره
نمیتوان انکار کرد که این نبرد هزینههای انسانی سنگینی داشته است. اما پرسش واقعی این است: آیا این هزینهها حاصل مقاومتاند یا نتیجه اشغال؟ اگر رژیمی دههها با حمایت آمریکا بر سرزمینی اشغالگر بماند، آیا میتوان قربانی را بهخاطر دفاع از خود سرزنش کرد؟ تاریخ هیچگاه جنبشهای آزادیبخش را بر اساس هزینهها داوری نکرده، بلکه آنها را با میزان تأثیرشان بر وجدان بشریت سنجیده است.
کسانی که امروز از بیرون درباره درستی یا نادرستی آن سخن میگویند، هرگز نمیتوانند رنج زندگی در قفس را درک کنند و شاید این همان نکتهای باشد که باید با صدای بلند گفت: تنها آنان که در غزه زیستهاند، حق دارند درباره طوفان قضاوت کنند
منبع: روزنامه خراسان
ارسال نظر