| کد مطلب: ۱۰۷۰۷۹۷
لینک کوتاه کپی شد
رد خون بر پلک‌هایمان

رد خون بر پلک‌هایمان

داستانِ بلند «رد خون بر پلک‌هایمان» نوشته رها فتاحی - نشر برج 1401، یک داستانِ معمایی، رازآلود، جنایی و حادثه محور است.

 داستان درباره‌ راز یک قتل است. انصافی، استاد دانشگاه و یک وکیل خبره، پرونده‌ی یک قتل را به عنوان اولین کار مستقل به یکی از شاگردانش به نام سینا می‌سپارد. سپردنِ همین پرونده به سینا، اولین راز داستان است. چرا انصافی این پرونده را به سینا سپرده؟! سینا هرگز فکرش را نمی‌کرد که در اولین پرونده‌ مستقل خود، وکیل یک قاتل باشد، آن هم قاتلی که سر صحنه بازداشتش کرده‌اند... فردی که در صحنه‌ی قتل بازداشتش کرده‌اند، دختری جوان به نامِ نگار است؛ وظیفه‌ سینا چیست؟ رفع اتهام قتل عمد؟! مقتول، دختری به نام شیرین است؛ دختر وزیرِ سابق و کاندیدای اصلی ریاست جمهوری آینده. این خبر قطعا به رسانه‌های داخل و خارجی درز می‌کرد و رقابت‌های حزبی کار را برای سینا دشوارتر می‌کرد. «حقیقت» و «عدالت.» دو واژه‌ مهم در قضاوت. بیشتر مواقع، این دو واژه در مسیر از هم جدا می‌شوند و انسان سر دوراهی قرار می‌گیرد. اصل عدالت چیست؟ حقیقت از موفقیتِ وکیل مهم‌تر است. وکیل نمی‌تواند به خاطر پیروزی خود در پرونده، «حقیقت» را زیر پا بگذارد. اصل «عدالت» همین است: «پیروزیی که به عدالت نزدیک‌ترمون نکنه، شکسته.» (متن کتاب). سینا باید برای پی‌بردن به راز پرونده‌ی قتل، «حقیقت» را پیدا کند. سینا درگیر باندبازی‌های حزبی می‌شود. هر دو جریان سیاسی سعی می‌کنند تفسیری به نفع خود در رسانه‌ها داشته باشند. سینا باید مثل فرشته‌ی عدالت، برای رسیدن به حقیقت، چشمانش را به روی جریان‌های سیاسی، عشق، قدرت، ثروت و شهرت، ببندد و «عدالت» را برقرار کند. برای حلِ معمای قتل، نیاز است تا نگار حرف بزند؛ اما سکوت کرده. او بازیگر ضعیفی است اما برای پیروزی بر آدم‌های قوی‌تر از خودش، باید قوی‌تر باشد. چرا نگار حرف نمی‌زند؟ این دومین تعلیق داستان است و خواننده را وادار می‌کند تا داستان را ادامه دهد. در ادامه‌ داستان، سینا وارد زندگی خصوصی و گذشته‌ نگار می‌شود. تک روایت‌هایی کوچک در مسیر داستان رخ می‌دهد تا خواننده را به کشفِ راز اصلی و پیدا کردنِ راهِ نجاتِ نگار می‌رساند. داستان، شروع خیلی خوبی دارد. خواننده را وادار می‌کند داستان را تا آخر ادامه بدهد. رگه‌هایی از «ادبیات سیاسی» در مسیر داستان دیده می‌شود و نویسنده خیلی تاکید می‌کند که مقتول، دختر یک سیاستمدار اصلاح‌طلب است اما با این وجود نمی‌توان داستان را در ژانر داستان‌های سیاسی قرار داد زیرا نویسنده تنها به بیان عنوان و معرفی مقتول بسنده می‌کند و این نارسایی به زیبایی و جذابیت داستان لطمه می‌زند. با وجود کشش و جذابیت ابتدای داستان، با پایانی کلیشه‌ای روبه‌رو هستیم. در اواسط داستان رازها آشکار می¬شوند و این به جذابیت و کشش داستان لطمه می‌زند. داستان «رد خون بر پلک هایمان»، شروع خوب اما پایانی غیرجذاب دارد. 

 

 

*مصطفی بیان/ داستان‌نویس

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار