
غلامعلی جعفرزاده در گفتوگو با «آرمان ملی» مطرح کرد:
شکاف های سیاسی میراث احمدینژاد
آرمان ملی- احسان انصاری: دکتر غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی مهمان «آرمان ملی» بود و در یک گفتوگوی تفصیلی مهمترین چالشهای پیش روی کشور را مورد بررسی قرار داد.
جعفرزاده در این گفتوگو اظهارکرد: «نماینده دو درصدی که امروز در مجلس حضور دارند اصلا اعتقادی به انتخابات ندارد. از نظر این افراد حاکمیت قیم مردم است و خودش باید مدیران جامعه را انتخاب کند. قرار ما با مردم این نبود. ما در سال57 با مردم قرار گذاشتیم که از حکومت استبدادی پهلوی فاصله بگیریم و مردم نقش تعیین کننده در سرنوشت خود داشته باشند. امروز همین افراد نیز با حاکمیت شکاف دارند. امثال احمدینژاد حق ندارند در جایگاه اپوزیسیون قرار بگیرند، چراکه باعث اصلی نابسامانیها امرز خود همین افراد هستند. احمدینژاد در رأس فتنهای قرار گرفت که در کشور ایجاد شد، اما توجهی به آن نشد. همه نظام هزینه زیادی برای فردی مانند احمدینژاد داد که از اساس مشکل داشت و فاقد ثبات فکری بود». در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
*چرا وضعیت جامعه ایران به شکلی شده که چشمانداز آینده غیرقابل پیشبینی شده است؟
دلایل زیادی برای این وضعیت وجود دارد اما من فکر میکنم یک اجماع نظری در مجموعه تصمیمگیران درباره مدیریت جامعه وجود ندارد. تشتت و عدم انسجام در بین تصمیمگیران جامعه باعث شده صداهای مختلفی از مدیران جامعه شنیده شود. این چند صدایی باعث شده که جامعه نیز نتواند به یک نگاه واحد دست پیدا کند. امروز انگار همه به درجهای از اجتهاد رسیدهاند که به خود اجازه میدهند در هر زمینهای اظهارنظر کنند.
*این وضعیت به معنای این است که جامعه در وضعیت آنومی قرار گرفته است؟
ریشه این وضعیت را باید از سال84 به بعد جستوجو کرد که یک انشقاق در جامعه ایران به وجود آمد که شاید تعمدی نیز بوده است. تا قبل از سال84 گروهبندیها و خودی کردن و غیر خودی کردن نداشتیم اما پس از این سال بود که با چنین وضعیتی مواجه شدیم. در نتیجه ما با یک شکاف اجتماعی مواجه شدیم که تا به امروز نیز ادامه داشته و جامعه انسجام خود را از دست داد. این شکاف اجتماعی و سیاسی همراه با خصومتی بود که میراث احمدینژاد برای کشور بوده است. امروز چند صدایی که در کشور وجود دارد مردم را گیج کرده است. در برخی تریبونها برخی مطالبی را عنوان میکنند که حق چنین کاری را ندارند. به عنوان مثال در زمینه انرژی هستهای باید سران نظام تصمیمگیری کنند. این در حالی است که هر کسی یک نظر مجزا در این زمینه ارائه میکند. 292 نماینده در مجلس حضور دارد که292 دیدگاه دارند و اظهارنظرهایی که مطرح میکنند برای کشور هزینه دارد. تریبونهای دیگر هم هست که هر اظهارنظری در آن مطرح میشود و گاهی تا اعلان جنگ هم پیش میروند. در چنین شرایطی صداوسیما مرجعیت خود را از دست داده و با افت مخاطب نمیتواند برای مردم خط مشی صحیح را مشخص کند. همه این عوامل باعث شده که ما نتوانیم به یک وحدت و وفاق ملی واقعی و نه از این شعارها که آقای پزشکیان داده دست پیدا کنیم.
مردم به دلیل اینکه در انتخابات شرکت نکردهاند شناختی هم از نماینده شهرشان ندارند. این وضعیت درباره وزرای کابینه نیز وجود دارد و امروز برخی از مردم وزرا را نمیشناسند
*در کشورهای توسعه یافته سیاستگذار به شکلی تصمیمگیری میکند که جامعه تنها پیامدهای آن را درک میکند. این نوع چند صدایی که شما عنوان میکنید نشانه ضعف در تصمیمگیری نیست؟
واقعیت این است که کسانی در مسند هستند که عمده این افراد منتخب مردم نیستند. برخی از این افراد انتصابی هستند که مردم با این افراد گارد دارند. بخش دیگر انتخابی هستند که فرایند انتخاب آنها به شکلی طی شده که مورد رضایت مردم نبوده و اکثریت مردم در آن نقشآفرینی نکردهاند. برخی از نمایندگانی که امروز در مجلس حضور دارند با رأی حداقلی وارد مجلس شدهاند که اگر کسانی که به دلیل اختلاف سلیقه سیاسی رد صلاحیت شدهاند در انتخابات حضور داشتند 10 برابر بیشتر از این افراد رأی میآوردند. از این نظر گفته میشود که مردم در تصمیمگیریهای جامعه نقش واقعی ندارند.
*چرا انقلابی که یکی از آرمانهایش حضور مردم در تصمیمگیریها بود امروز به نقطهای رسیده که مردم مشارکت واقعی ندارند؟
در این زمینه باید نفوذ را جدی گرفت.
*تنها نفوذ بود؟
بیتدبیری و عدم دلسوزی هم بود. برخی با سیاستهای اشتباه خود نخبگان جامعه را خانهنشین میکنند و عدهای غیرمتخصص را روی کار میآورند که هنوز بلد نیستند با خبرنگار و مردم صحبت کنند. زمانی مردم متولیان خود را قبول دارند که نقشی در انتصاب آنها داشته باشند. هنگامی که نقشی ندارند و نقش آنها بیشتر حداقلی و تحمیلی است رویکرد خود را تغییر میدهند. به کار گماردن افرادی که تنها ظاهرسازی میکنند و حتی در سازمان خود بین حرف و عملشان فاصله است باعث شده که کشور امروز با بحرانهای جدی مواجه شود. امروز کار به جایی رسیده که در برخی شهرستانها مردم هنوز نمایندههای خود را نمیشناسند. مردم به دلیل اینکه در انتخابات شرکت نکردهاند شناختی هم از نماینده شهرشان ندارند. این وضعیت درباره وزرای کابینه نیز وجود دارد و امروز برخی از مردم وزرا را نمیشناسند. آقای پزشکیان شعار شایسته سالاری دادند اما در عمل اتفاق دیگری رخ داده و امروز برخی از کسانی که در کابینه حضور دارند از شایستگیهای لازم برخوردار نیستند. این مدیران امروز دنبال کار مردم نیستند و بلکه دنبال کارهای سیاسی خودشان هستند. در چنین شرایطی است که اظهاراتی که وزرا مطرح میکنند مورد قبول جامعه قرار نمیگیرد. نمونه بارز آن اظهارات آقای عراقچی درباره اجلاس شرمالشیخ بود که عنوان کرد که با کسانی که با مردم ایران وارد جنگ شدهاند مذاکره نمیکنیم. این چه حرفی بود که ایشان زد؟ آنهم در شرایط کنونی اکثریت جامعه خواهان پایان تنش با آمریکا و کشورهای غربی هستند. برخی تریبونداران که تعداد افراد اطرافشان به پنج نفر هم نمیرسد و هیچ ارتباطی با عموم مردم ندارند، عنوان میکنند نظر مردم این است و باید اجرا شود. این در حالی است که مردم دقیقا نظر متفاوتی نسبت به چنین افرادی دارند.
*هنگامی که برخی مدیران در راستای دغدغههای مردم حرکت نمیکنند چگونه میخواهند مشکلات آنها را حل کنند؟
نماینده دو درصدی که امروز در مجلس حضور دارند اصلا اعتقادی به انتخابات ندارد. از نظر این افراد حاکمیت قیم مردم است و خودش باید مدیران جامعه را انتخاب کند. قرار ما با مردم این نبود. ما در سال57 با مردم قرار گذاشتیم که از حکومت استبدادی پهلوی فاصله بگیریم و مردم نقش تعیین کننده در سرنوشت خود داشته باشند. امروز همین افراد نیز با حاکمیت شکاف دارند. امثال احمدینژاد حق ندارند در جایگاه اپوزیسیون قرار بگیرند، چراکه باعث اصلی نابسامانیها امروز همین افراد هستند. احمدینژاد در رأس فتنهای قرار گرفت که در کشور ایجاد شد اما توجهی به آن نشد. همه نظام هزینه زیادی برای فردی مانند احمدینژاد داد که از اساس مشکل داشت و فاقد ثبات فکری بود.
*همین اشتباه بعدها درباره حمایت از جلیلی و برخی افراد دیگر صورت نگرفت؟
براساس قانون اساسی نهادها باید حافظ انقلاب باشند و نه حافظ دولتها و گروههای سیاسی. این در حالی است که سالهای گذشته برخی نهادها که باید حافظ انقلاب میبودند خود را خرج گروههای سیاسی کردند. به همین دلیل فردی میتواند به تنهایی در ماجرای کرسنت 18 میلیارد دلار به کشور خسارت بزند، کسی هم در این کشور پیدا نمیشود که چنین فردی را محاکمه کند. قوه قضائیه باید مقصران ماجرا کرسنت را مشخص کند و آنها را محاکمه کند. به هر حال این ماجرا در دولت احمدینژاد آغاز شده و باید افرادی که در آن زمان مسئولیت داشتند در این زمینه پاسخگو باشند. برخی در شرایطی که 47 سال از پیروزی انقلاب گذشته هنوز مردم را نمیشناسند. در انتخابات 1403 تنها یک گزینه پیش روی مردم بود و آن آقای پزشکیان بود. شرایط به شکلی نبود که مردم به دنبال پیروزی آقای پزشکیان باشند و بلکه شرایط انتخابات به شکلی بود که گزینهای به جز ایشان وجود نداشت. مردم برای اعلام نارضایتی از وضعیت موجود و گزینه مقابل از پزشکیان حمایت کردند. در واقع «نه» جامعه به یک نامزد، به «بله» جامعه به پزشکیان تبدیل شد. مردم در یک شرایط لجبازی و برای اینکه جلیلی به ریاست جمهوری نرسد از پزشکیان حمایت کردند. این نوع رفتار مردم نیازمند واکاوی و بررسی است.
ارسال نظر