درکی نو از جهانی نامطمئن
جهان معاصر در حالگذار از نظمهای تثبیت شده و قابلپیشبینی بهسوی نظمی ناپایدار، چندمعنایی و پُرابهام است؛ نظمی که در آن دولتها، بازیگران غیردولتی، ائتلافها و حتی رخدادهای کوچک میتوانند مسیر تحولات جهانی را بهگونهای تغییر دهند که مدلهای کلاسیک روابط بینالملل قادر به توضیح یا پیشبینی آن نباشند. در چنین فضایی، مفهوم آشوب کوانتومی در روابط بینالملل بهعنوان یک چارچوب تحلیلی نوین و استعاری، افق جدیدی برای درک تحولات پیچیده سیاست جهانی و منطقهای میگشاید.
این مفهوم، در تلفیق دو شاخه پیچیده از علوم طبیعی شکل میگیرد: فیزیک کوانتومی و نظریه آشوب. نظریه آشوب نشان میدهد که چگونه سیستمهایی با قواعد ساده، در عمل میتوانند رفتاری بهشدت پیچیده، غیرخطی و غیرقابلپیشبینی داشته باشند. حتی تغییرات بسیار کوچک در شرایط اولیه میتواند پیامدهایی عظیم و غیرمنتظره ایجاد کند؛ پدیدهای که در سیاست با عنوان اثر پروانهای شناخته میشود. در سوی دیگر، فیزیک کوانتومی دنیایی را توصیف میکند که در آن عدم قطعیت، برهمنهی، فروپاشی تابع موج و درهمتنیدگی، جای قوانین قطعی و کلاسیک را میگیرند. این جهان بهگونهای است که در آن، مشاهدهگر بخشی از واقعیت است و آینده، تنها بهشکل احتمالمحور قابل تصور است. وقتی این مفاهیم به حوزه روابط بینالملل تعمیم داده میشوند، با دنیایی روبهرو هستیم که در آن؛ دولتها همزمان نقشهای متناقض بازی میکنند؛ اتحادها موقتی و متغیرند؛ تصمیمات استراتژیک در محیطی از ابهام، فشار بیرونی، برداشتهای ذهنی و واکنشهای سریع گرفته میشوند؛ و بسیاری از کنشها بدون قاعده مشخص، اما با اثرات سیستمیک، صورت میپذیرند. در چنین شرایطی، دیگر نمیتوان بر پایه نظریههای سنتی مانند واقعگرایی یا لیبرالیسم روابط بینالملل عمل کرد، بلکه باید ابزارهایی برای تحلیل رفتارهای غیرخطی، تصمیمگیری در فضای عدم قطعیت، و فهم سیال قدرت بهکار گرفت. نمونهای بارز از این وضعیت، در رابطه میان ایران و آمریکا و نیز در نظم منطقهای خاورمیانه قابل مشاهده است. این رابطه، الگویی از آشوب کوانتومی در سطح ژئوپلیتیک است: از یک سو، خصومت و تقابل شدید سیاسی، امنیتی و اقتصادی میان دو کشور وجود دارد؛ و از سوی دیگر، لحظاتی از تعامل غیرمستقیم، همافزایی ناخواسته در میدانهایی مانند عراق یا افغانستان، و حتی گشودگیهای موقتی برای مذاکره. تصمیماتی مانند ترور سردار سلیمانی یا خروج آمریکا از برجام، مانند لحظه فروپاشی تابع موج در فیزیک کوانتومی، باعث میشوند که از میان هزاران سناریوی ممکن، تنها یک مسیر ناگهان واقعی شود و سرنوشت کل منطقه را تغییر دهد. افزون بر آن، در نظم کلی خاورمیانه، ویژگیهای کوانتومی- آشوبی بهشدت قابل مشاهده است: بازیگرانی مانند ترکیه، عربستان، امارات و قطر، همزمان در چند وضعیت سیاسی و ائتلافی قرار دارند. آنها گاه با آمریکا در اتحادند، گاه به سمت چین یا روسیه گرایش پیدا میکنند و در عین حال با ایران رقابت میکنند، اما از گفتوگو نیز پرهیز ندارند. تغییراتی به ظاهر کوچک، مانند امضای یک توافق تجاری یا یک حمله محدود نظامی، میتواند توازنهای گستردهای را برهم بزند. از همین روست که هیچگونه نظم پایدار کلاسیکی دیگر در منطقه برقرار نیست، بلکه آنچه مشاهده میشود، نوعی نظم شناور در دل بینظمی و ابهام است. در سطح جهانی نیز، روابط میان قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، چین، روسیه و اتحادیه اروپا، دقیقاً الگوی سیاست کوانتومی را بازتاب میدهد: تصمیمات ناگهانی، رفتارهای متناقض، رقابت و وابستگی در کنار هم، و اثرگذاری متقابل فوری حتی در غیاب روابط مستقیم. پدیدههایی مانند جنگ اوکراین، رقابت تکنولوژیک چین و آمریکا، بحران تغییرات اقلیمی یا نقش شبکههای اجتماعی در سیاست جهانی، همه نشانههایی از تغییر بنیانهای روابط بینالملل از منطق علت و معلول خطی، به منطق پیچیدگی، ابهام و عدم قطعیت هستند. در چنین فضایی، تحلیلگر سیاسی یا سیاستگذار کارآمد، نه کسی است که بهدنبال قطعیت باشد، بلکه کسی است که بتواند احتمالات را درک کند، برهمنهی سناریوها را تشخیص دهد، به نقاط فروپاشی موج سیاسی حساس باشد، و با انعطاف بالا به تحولات واکنش نشان دهد. نظم جهانی و منطقهای آینده، نه از دل توازن قوا یا نهادهای پایدار، بلکه از دل برهمکنش مداوم، کنشهای غیرخطی، و مدیریت هوشمندانهی عدمقطعیت ساخته خواهد شد.
بنابراین، آشوب کوانتومی در روابط بینالملل تنها یک استعاره نیست، بلکه ضرورتی تحلیلی است برای فهم جهانی که در آن زندگی میکنیم.
علا عقیلی
دانشآموخته روابط بینالملل دانشگاه تهران
ارسال نظر