گزارش «آرمان ملی» به مناسبت روز معلم
به احترام آنان که ما را درس زندگی آموختند
آرمان ملی – شفق محمدحسینی: هنوز چهرهاش را به یاد دارم، با تخته پاککن و گچ سفید در دست و چهرهای که لبخند از آن محو نمیشد، هرچقدر هم که ما دانشآموزان کلاس اول شیطنت میکردیم.

اولین کلمه، اولین جمله؛ آن مرد با اسب آمد. ما که تکتک کلمهها را از آنها آموختیم. که با صبوری، کلمهها و حروف و جملهها را یکییکی برایمان نوشتند و نگذاشتند آب در دلمان، در همان چند ساعتی که دور از خانواده و در مدرسه بودیم، تکان بخورد. معلم؛ کلمهای است که برای هرکدام از ما قصهای طولانی در خود دارد. قصههای تلخ و شیرین. اگر معلمی خوش اخلاق داشتیم، حتما به آن درس علاقهمند میشدیم، اما وای به حال دانشآموزی که معلم بداخلاقی داشت، حتما از آن درس زده میشد و ترجیح میداد که فقط نمره قبولی بیاورد. هرکدام از ما حتما یکی از معلمان خود را بیشتر به یاد داریم.
معلمان که از جمله اقشار زحمتکش جامعه هستند، حق و حقوقشان چون دیگر گروههای زحمتکش جامعه، نادیده گرفته میشود و آن گونه که شایسته مقام معلمی است، به آنها توجهی نمیشود. این میان حقوق معلمانی که در مدارس دولتی مشغول به کار هستند، بیش از دیگر معلمان نادیده گرفته میشود. این معلمان هم از طرف مدرسه و هم از طرف والدین دانشآموزان تحت فشاری مضاعف هستند. با دستمزدی اندک، در کلاسهایی با جمعیت بالا، همه از آنها توقع دارند که کیفیت تدریسشان به همان اندازه مدارس غیرانتفاعی باشد، درحالی که این مساله شدنی نیست.
مسئولیت مضاعف معلمان
یکی از معلمان که در مدرسهای دولتی به تدریس مشغول است، درباره مشکلات خود به «آرمان ملی» گفت: مساله حقوق و مزایا یک بحث است و بحث بعدی رفتار والدین با ما معلمان است. به عنوان مثال والدین یکی از دانشآموزانم حدود یک ماه میشود که مرتب با من تماس میگیرند و مرا با عصبانیت و پرخاشگری تهدید میکنند. دلیلش هم این است که فرزندشان مرتب در کلاس و مدرسه با دیگر دانشآموزان درگیر میشود و دعوا میکند و والدینش میگویند که چرا او را دعوا میکنید. مسئولان مدرسه هم همه مسئولیت را به گردن ما معلمان میاندازند و میگویند خودتان با والدین صحبت کنید و کنار بیایید. این آموزگار که بعد از مدرسه، در شیفت بعداز ظهر هم در شغلی دیگر مشغول به کار است، میگوید: من مجبور هستم دوشیفت کار کنم. درحالی که بچهها همه از جان و دل مرا دوست دارند و منم از همه وجودم برایشان مایه میگذارم. اما این وسط برخی از دانشآموزان هستند که اذیت میکنند و والدینشان هم توجهی ندارند که ایراد از خود فرزندشان است. من کاری به حقوقم ندارم، وظیف خودم میدانم که با همه دانشآموزان به یک شکل برخورد کنم، اما دانشآموزی که نظم کلاس را برهم میزند و دعوا راه میاندازد و دانشآموزان دیگر را تحریک میکند، حتما باید با آن برخورد کرد تا متوجه شود که اشتباه کرده است و رفتارش اصلاح شود، اما گاهی والدین از سر دلسوزی به این مساله توجه نمیکنند و من معلم الان دقیقا یک هفته است که بعد از مدرسه هم تا ساعتها با مادر این دانشآموز تلفنی صحبت میکردم که حرف مرا قبول نمیکند. این دیگر انرژیای برای من نمیگذارد که به کارهای روزانه خودم برسم و بتوانم با انرژی به کلاس درس بروم. مساله این است که در مدارس دولتی، وظیفه معلمان بسیار بیشتر از تدریس و تعلیم و تربیت است. درحالی که در مدارس غیرانتفاعی، معلم درس خود را میدهد و میرود. آن هم در کلاسی که کمتر از 20 نفر دانشآموز دارد. این درحالی است که ما در مدارس دولتی گاهی تا 40 نفر شاگرد داریم. خب مسلم است که با این حجم دانشآموز نمیتوانیم به همه مسائل رسیدگی کنیم. ما هم یک نفر بیشتر نیستیم.
تعداد زیاد دانشآموزان
یکی از معلمان بازنشسته نیز درباره مشکلاتی که معلمان با آنها دست و پنجه نرم میکنند، به «آرمان ملی» گفت: در کلاسهای درس مدارس دولتی، بهخصوص در سالهای پایانی، که دانشآموزان بزرگتر هستند و مسائلشان هم کمی پیچیدهتر از بچههای سال پایینی است، تعداد زیاد دانشآموزان، قطعا سبب کاهش فرایند یادگیری و تسلط معلمان در کلاس درس خواهد شد. خود شما که حالا سالهای بسیاری از زمانی که پشت نیمکت مدرسه نشسته بودید، به یاد دارید که چندبار در طول سال فرصت میشد تا از شما درسی پرسیده شود؟ این مساله بهخصوص برای آموزگاران تازه کار، چالشی بزرگ بوده و هست. قطعا اگر تعداد دانشآموزان کمتر باشد، کیفیت یادگیری و تمرکز معلم و خود دانشآموزان هم بیشتر خواهد بود. خود من بهخصوص در سالهای اولی که معلم بودم، حتما در هر کلاسی چند دانشآموز هستند که کمی شیطنت میکنند و معلم باید بتواند با استفاده از ترفندهای مختلف و نوع خلاقیت و نگاهی که به آموزش دارد، آنها را سر ذوق بیاورد تا بیشتر در کلاس فعالیت داشته باشند. البته این مساله را هم نمیشود نادیده گرفت که دانشآموزان دهه هفتادی و هشتادی بسیار متفاوت از دانشآموزان دهه شصتی هستند. دهههای اخیر که بیشتر به سمت فرزندسالاری رفتیم، این مساله سبب شد که معلمان هم خیلی نتوانند به دانشآموزان سخت بگیرند، زیرا آنها فورا به والدینشان اطلاع میدهند و والدین هم بیشتر تاکید دارند که به بچهها سخت نگیرید. این مساله خود سبب میشود که دانشآموزان آن گونه که باید از معلمان خود حساب نبرند و این اتفاق خوبی نیست. هرچند هیچ معلمی و هیچ سیستم آموزشی با تنبیه شدید و همچنین انواع تنبیه بدنی موافق نیست، اما لازم است که با دانشآموزان در برخی موارد جدیتر برخورد شود، تا رفتار خود را اصلاح کنند. اما متاسفانه در برخی کلاسها مشاهده میکنید که معلمان حتی جرات ندارند به بچهها بگویند، بالای چشمتان ابروست! این درحالی است که آموزش باید توام با کمی جدیت باشد، تا دانشآموزان یاد بگیرند که نظم و انضباط هم بخشی ضروری در زندگی است. این دانشآموزان آیندهسازان فردایی هستند که در دست آنهاست، پس هرچه مسئولیت پذیرتر بار آورده شوند، قطعا جامعه پویاتری خواهیم داشت.
دانشآموزان دیروز و امروز
ما دهه شصتیها به یاد نداریم که حتی آن شاگردهایی که میز آخر مینشستند هم با معلم تندی کنند. ما در فرهنگی بزرگ شدیم که احترام بزرگتر همواره واجب بود، تا جایی که حتی یاد نگرفتیم که حرف خودمان را بزنیم و اغلب در سکوت غصه خوردیم و دم برنیاوردیم. هرچند دهههای بعد، نه تنها حق خود را از والدین گرفته و میگیرند، بلکه به اصطلاح زبانشان هم درازتر از دهه شصتیهای مظلومی بود، که از نسلی سوخته بودند و همچنان هم هستند! حالا این میان شاید وظیفه معلم سختتر است، برای برخورد با نسلی که نمیشود گفت بالای چشمانت ابروست! اما ملعمان همچنان با صبوری و شوق سر کلاس درس حاضر میشوند و بهرغم همه کمبودهایی که دارند، تلاش میکنند تا به همه با یک چشم نگاه کنند. هرچند به قول یکی از معلمان که هم تجربه کار در مدرسه دولتی و هم مدارس غیرانتفاعی را دارد، این نگاه تا حدی غیرممکن است، به این دلیل که خود دانشآموزان هم گاهی برخی از آنها بیشتر سوال و کنجکاوی میکنند و در نهایت هم بیشتر تلاش میکنند و پیگیر یادگیری هستند. حالا باز در روز معلم شاهد پیامهای تبریک افراد مختلف و نهادهای مختلف آموزشی هستیم، اما هیچکس توجه ندارد که با وجود شرایط اقتصادی نابسامانی که در دهههای اخیر شاهد آن بودیم، معلمان همچنان بار سنگین آموزشی را بردوش دارند، که حداقل حقوق را برای آنها درنظر گرفته است و با کوچکترین اتفاقی اول از همه همین معلمان مورد شماتت قرار میگیرند. اما همچنان امید به فردایی دارند، که با آنها مهربانتر باشند. معلمانی که به همین لبخند تکتک دانشآموزانشان و محبت والدینشان هم قانع هستند. به تکتک شاخههای گل، یا کارتهای تبریک دستسازی که هر دانشآموز، با دست خط خود بر آن سطری با ذوق مینویسد و به معلم عزیزش میسپارد.
ارسال نظر