بررسی «در جستوجوی فضاهای گم شده» و «افسونزدگی جدید...»
داریوش شایگان؛ گذار از سنت با تفکر انتقادی
آرمان ملی- رضا روشنی: داریوش شایگان (۱۳۱۳ –۱۳۹۷) یکی از فیلسوفان و متفکران معاصر است؛ متفکری جهان وطن، آزاداندیش، چند زبانه، چند فرهنگه و در همه حال جستوجوگر. او از طریق نوشتن کوشیده که روح حاکم بر جهان را دریافته و آن را گزارش کند.

او به زبان فرانسوی اندیشیده و بیشتر آثارش نیز به همین زبان است، اما اینها باعث نشده که او هویت و سرزمین مادری خودش را از یاد ببرد. داریوش شایگان در تمامی آثارش به دنبال هاله معنویت و عرفان و به تعبیری قاره گمشده روح آدمی بوده است.
در جستوجوی فضاهای گمشده
شایگان در کتاب «در جستوجوی فضاهای گمشده» به هنر جهان پرداخته و در افسون زدگی به معرفت شناسی و افسون زدگی جدید. برای آشنایی با این دو اثر؛ ما نخست از همه به متن خواهیم پرداخت و در پایان نیز ارزیابی از آن دو به عمل خواهیم آورد: در جستوجوی فضاهای گم شده؛ شامل یکرشته مقالات پیرامون هنرهای تجسمی است. در این اثر؛ نویسنده سخنش را از هنر غرب و دوره رنسانس میآغازد و به هنر شرق _ هند، ایران و چین میکشاند. او هدف اصلی خود را دستیابی به رموز فرهنگ شمرده و در پیشگفتار آورده که «شناخت راستین یک فرهنگ، صرفا با درک آثار مکتوب و فلسفی و ادبی حاصل نمیشود، بلکه هنر نیز جزئی لاینفک از همان فرهنگ است و چهبسا هنرمندان با بصیرتی به مراتب عمیقتر و رساتر از اسرار و رموز آن فرهنگ پرده برمیدارد.» کتاب در جستوجوی فضاهای گم شده از دو بخش تشکیل شده و نویسنده در این اثر به هنر نقاشی و معماری پرداخته است. بخش نخست کتاب؛ با سیر و سفر نویسنده به قرن پانزدهم میلادی شروع میشود و با این پرسش مهم پی گرفته میشود که چگونه میتوان در حوزهی فرهنگ غیر غربی به هنر اندیشید؟ و بخش دوم کتاب را با «هالهی بازیافته» - که اصطلاحی انتقادی از از والتر بنیامین درباره حقیقت هنر بوده- میآغازد و با «راز استحاله درونی» که تعاملی در نقاشیهای کامی یوسف زاده بوده؛ پایان میدهد. او در جستوجوی فضاهای گم شده، با سرک کشیدن به هنر جهان میخواهد راز ماندگاری برخی آثار را دریابد. شایگان در بخش دوم کتاب و در پیوند با هنر ایران میگوید که «هنر ایران بازتاب دهنده روح ملتی است که هنوز حرف آخرش را نزده و در آینده همچنان و بیش از پیش شگفت زدهمان خواهد کرد. او در سخنش از هنر ایران؛ به نقاشیهای ابوالقاسم سعیدی، سهراب سپهری، آیدین آغداشلو و نیز کامی یوسف زاده پرداخته است.
شایگان با وام گیری از بنیامین میگوید؛ امروزه به سبب تکنیکزدگی و توانایی انبوهسازی هالهی هنری رو به زوال رفته است. او ضمن بحث از هنر غربی و شرقی کلاسیک و مدرن آن میگوید که امروزه هنر باید همان نقشی را ایفا میکرد که پیشتر بر عهده اصحاب بصیرت، عارفان بزرگ و رهروان حکمت جاویدان بود.... او در ادامه سخنش از هنر ایران با تفکیک شعر از سایر هنرها میافزاید که... ما دیگر نمیتوانیم همچون گذشته نگارگری کنیم یا چون معماران قدیمی که از نسبتهایی طلایی فطرتا آگاهی داشتند بناهایی علم کنیم، هنر ما جز با گذر از منشور مدرنیته امروزی نخواهد شد. نویسنده در ادامه از افول زیباشناسی غربی و آثار برجستهای که از مناطق حاشیهای میآیند سخن میگوید. او میگوید که به سبب زوال هاله هنری در مدرنیته «شی اعتبار آیینی خود را از دست میدهد تا به کالایی قابل مبادله و نمایشی تبدیل شود.» او سپس به معماری میپردازد و فضای پاریس و اصفهان را با هم مقایسه میکند. او پاریس را بهخاطر آنکه پایتخت فرهنگی اروپا و پایگاه تجدد و پیوند دهنده سه احساس «حریم ممنوعه، وسوسه و زیبایی» و اصفهان را بهخاطر بینش جادویی گنبدهای فیروزهای میستاید اما شهر لسآنجلس را بهخاطر فضای گسترده «یکنواخت و ملالآور، بیحد و مرز» آن نقد میکند. او در ارزیابی خویش میگوید اگر پاریس «شهر پر ازدحام، شعر پر از رویاست، اصفهان صورتی مثالین معلق در فضای رویاست.» و این شهر با هنر و معماری و باغاتش نمای از بهشت خیالی را به ذهن مخاطب متبادر میسازد.
نویسنده در ادامه و در جستار آیینه روح یک ملت از جهش سرسامآور عکاسی ایران میگوید؛ از «تصاویر شوکهآور کاوه گلستان که شجاعانه حوادث تکان دهنده روزهای انقلاب را به تصویر میکشد»؛ از عکاسان چون محسن راستانی و پیمان هوشمندزاده و صیفا... صمدیان و عباس کیارستمی و کورش ادیم یاد کرده و میگوید که ما امروزه دارای موقعیت ویژهای هستیم «موقعیتی که گواهی است بر تعارضات اعجابانگیز سرزمینی که از یکسو با اشباح فروخفتهی ناآگاهی خود دست به گریبان است، و از سوی دیگر آمادهی جهشهای نو.» داریوش شایگان در هالهی بازیافته، از آثار بهمن جلالی عکاس، سخن میگوید. او میکوشد که کارهای جلالی را با هاله هنری والتربنیامین و خاطره غیر ارادی مارسل پروست تفسیر کند. نویسنده میگوید که اثر هنری همچون هالهای رازآمیز و مه آلود است و در مدرنیته بهخاطر تاثیر تکنولوژی و تکثیرپذیری هنر؛ این ویژگی از بین رفته و «ارزش نمایشی جانشین ارزش آیینی میشود.» او سپس به علاقه جلالی به عکسهای دوره قاجار اشاره کرده و کوشیده که این نکته را دریابد که چطور جلالی این عکسها را بازاحیا کرده و چگونه با این شیوه پیوند با سنت، خاطره غیر ارادی پروست را در خاطر زنده کرده است. شایگان میگوید کارهای جلالی؛ نوعی زنده کردن و به یاد آوردن و برانگیختن در خود، دراعماق خود است و بیشتر اینکه «عمل کشف به کارهای جلالی» هالهی جدیدی میبخشد.
در ادامه نویسنده؛ به درهای خانههای متروک، کهنه و میخ خورده و قفل شده درهایی که عباس کیارستمی در عکسهایش قاب گرفته، پرداخته و چنین میگوید که این درها «گویی هر ورودی را تا ابد ممنوع کردهاند.... این درها شاهدانی خاموشند بر آنچه در حضورشان گذشته.» سپس او به نقاشانی چون سپهری، ابوالقاسم سعیدی و آغداشلو و یوسفزاده میپردازد. او نخست از رنگ و بوی عرفانی کارهای سپهری میگوید؛ از ایهام و محتوای استعاری آثارش. مینویسد رنگ سبز در کار/ هنر سپهری؛ نقشی محور داشته و «چون طیفی سبز تمامی جغرافیای مثالی او را در برمیگیرد.» نویسنده میگوید که «شعر سپهری مملو از فضاهای فراسوست» و چنین میافزاید که «برخلاف بیشتر شاعران معاصر ما، سپهری فرهنگی جهانی دارد.» او در سخن از هنر سپهری از ناتوانی زبان فارسی و امکانی فرارو میگوید از اینکه «سپهری در کارهای آخرش با مانع بزرگی مواجه میشود که همانا امکانات زبان فارسی است... زیر فشاری که سپهری بر آن وارد میکند، به ناله میافتد... چگونه میتوان در زبان فارسی شعری چنین سرشار از تفکر سرود، زبانی که در سنت هزارسالهاش هیچگاه چنین تعدیهایی به خود ندیده است. شاید حل این معما سرنوشت دیگرگونه در آینده شعر جدید فارسی رقم بزند.» پس از سپهری؛ شایگان به نقاشی ابوالقاسم سعیدی میپردازد و سبک هنری او را سبکی سحرآمیز و نقاشی او را تجسم جادویی بهشت قلمداد کرده است. او میگوید که در کارهای این هنرمند گویی درختان به سوی نور حرکت کرده و جرم تبدیل به نور شده است. او یک یک نظام هندسی و موسیقایی روحانی و عرفانی را بر کارهای سعیدی حاکم دیده و درباره نقوش آثار سعیدی آورده که «نقوش چیزی نیستند مگر نشانههایی مرئی از عالمی نامرئی.»
شایگان سپس به کارهای آغداشلو پرداخته و ضمن ستودن هنر او؛ میگوید که آغداشلو «اشیا را میشکند، مچاله و پاره پاره میکند و گاه به صورتی متفاوت سرهمشان میسازد.» از چیرگی آغداشلو بر تکنیک و ظرائف هنر سنتی در معماری و نگارگری سخن میگوید، از اندیشه خیامی او، عدم، نیستی، لعبتکان بودن انسان و اینکه «ذکاوت او زلال و شفاف و اندکی سرد است.» شایگان در جستار پایانی خویش به نقاشی کامی یوسفزاده میرسد، به تک چهرههای مرموز او و درداین باره میآورد که «تک چهرههای مملو از تناقض... که القا کنندهی نوعی بیتعلقی وسکوت صومعهوارند، سکوتی که در مواردی بیشتر اضطراب آمیزند تا آرام بخش.» او تک چهرههای یوسفزاده را «نمود بینمود» نامیده که برخودار از «یکی از اساسیترین رازهای هنر قدیم» بوده: «راز استحالهی درونی.»
هویت چهلتکه و تفکر سیار
در این نوشته داریوش شایگان نگاهی کلی به اندیشهی معاصر انداخته، به هویت و اشکال آن و افسون زدگی دنیای امروز. نویسنده در این اثر؛ از انسان سیار _ انسان با تفکر مثبت و مستقل و سازنده میگوید _ که نقطه مقابل انسان جهش یافته است. در این اثر؛ نویسنده میکوشد که به کمک متفکرانی چون هایدگر، نیچه، دلوز و دیگران وضعیت موجود را برای مخاطبانش روشن و قابل فهم سازد. از موضوعات مطرح شده در کتاب؛ میتوان به سطوح متعدد آگاهی، چندگانگی فرهنگی، هویت چهل تیکه، حوزه اختلاط، طیف تفسیر، شبح سازی جهان و قارههای گم شده روح اشاره کرد. نویسنده هر کدام از موضوعات یاد شده را در قالب یک جستار آورده و کوشیده که مسائل مرتبط با آنان را واکاوی کند.
در یک نگاه؛ افسون زدگی جدید و هویت چهل تکه و انسان سیار؛ کتابی است با موضوعات گوناگون و با روابط شبکهوار، پیچیده و متعدد. نگارنده در مقدمه مینویسد: «کتابی است به ظاهر پراکنده و پیچیده که در آن سطوح مختلف آگاهی، وجوه متعدد شناخت، اعم از فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی باهم برخورد میکنند... در این نوشته کوشیدهام در حد توانایی خود، طرحی، هرچند ناقص و نارسا، از نابسامانی موقعیت فرهنگی کنونی جهان ترسیم کنم... کوشیدهام که عرصهی فراسوی آینه را که شامل فضای استحالات تمثیلی و روحانی است و با دنیای دورگهسازی اختلاط فرق اساسی دارد، بررسی کنم و پا به عرصهای بگذارم که میتوان آن را دنیای عرفان نامید.» شایگان میگوید دنیای جدید محل اتفاق دو پدیده متضاد و ناهمگن است و در آن هم افسون زدایی را میشود دید و هم افسون زدگی را. او میکوشد که با معرفی این دو پدیده به موازات هم؛ نیز از محدودیتهای هر یک سخن گوید. او مینویسد که دنیای آشفتهی امروز «نقطه تقارب سه پدیدهی همزمان است که به نوعی به یکدیگر وابستگی متقابل دارند: افسونزدایی، تکنیکزدگی و مجازی سازی.» سپس توضیح میدهد؛ افسونزدایی حاصل اندیشه روشنگری است که در آن همهی نمادهای کیهانی و صور مثلی نفی گردیده و هاله جادویی جهان از بین رفته؛ اما افسونزدگی حاصل نیاز روانی انسان و زندگی امروزی است. او میگوید؛ انسان به هر زمان نیاز به فرافکنی داشته و به همین خاطر هم امروز ما «شاهد پیدایش پدیدهای معکوس هستیم.» و این پدیده معکوس مجازیسازی است و انسان امروزی از طریق مجازی سازی جهانی آفریده «که دست کم در ظاهر به جهان شاعرانه اسطورهای تخیل شبیه است بیآنکه به همان مرتبهی وجود متعلق باشد.»
نویسنده میافزاید از آنجا که زمینه مثالی چیز و «فضای تخیلی و مثالی روح، از طرف هستی خارج شده؛ و نتیجتا تصاویر برون افکنده که دیگر مکان خاصی برای تجسم ندارند به اشباح سرگردانی تبدیل میشوند که ما را به مرزهای وادی سرگردانی فرو میافکنند.» او در ادامه میافزاید که «مجازیسازی تیغه دو دم است که هم پدیدهی شبح سازی را سبب میشود و همین ما را آمادهی جلوههای تازه بودن میکند.» مجازیسازی به ما امکان آنی برخورد درون به بیرون و برعکس و نیز حضور فعالانه و فعال شدن حواس و انواع بازنماییها و دگرزاییها را میدهد. نویسنده معتقد است که مشکلات و نارساییهای دنیای مجازی میتوان به ما امکان دگری ببخشد، فضای دیگری که در آن گنجینههای گمشده انسانی از نو پدیدار شوند. شایگان میگوید بین آگاهیهای ما اکنون گسست افتاده، جدایی تاریخی و ما آگاهیهای پراکنده داریم که البته این جور آگاهیها به ضرورت زمانه است اما در دل این ضرورت چیزهایی نیز از دست رفته و لازم است دید که چه چیزهایی انسان از دست داده است. او میگوید: «اکنون ما با درهم آشفتگی ژانرها، ترکیبهای مانعهالجمع وانواع اختلاط و آمیزش روبهروییم.» نویسنده برای پیش برد سخن؛ به این تعبیر فروید در معماری استناد میکند: لایههای روح همچون لایههای معماری شهر رم. او میگوید که در شهر قدیمی رم؛ لایههای مختلف آگاهی وجود داشته که هر لایه مربوط به آگاهی دورهای بوده و این لایهها به روی همانباشته شده و برای باستانشناس این امکان هست که به هر لایه به طور جداگانه پرداخته و در هر لایه آگاهی مرتبط زمانی آن لایه را در زمینهای مستقل دریابد، اما در مجازی سازی چیزی به اسم انباشتگی آگاهی وجود نداشته و انباشتگی جایش را به حضور همزمان آگاهیها میبخشد. او میگوید که «این رسوبات گوناگون همزمان ظاهر میشوند. گویی سدهایی که پیشتر آنها را در مرزهایی مشخص میکردند، شکسته شدهاند.» نویسنده در ادامه از آغاز یک تاریخ جهانی تازه سخن میگوید، از منازعه بین تمدنها و اینکه غرب دیگر تنها قدرت بیرقیب نیست و با انفجار اطلاعات؛ جهان مهیای تغییر و برخوردهای تمدنی جدیدی شده است. نویسنده میافزاید که در دنیای جدید ارزشهای معنوی_ پایگاههای معنوی _ تضعیف شده و همه چیز به صورت پایگاه اقتصادی مراکز اقتصادی جلوگر میشود. و اینکه در شرایط جدید سرزمینهای فرهنگی مختلف «محکومند در دنیایی موزائیکوار مجاورت یکدیگر را تحمل کنند.» او در مقایسه جوامع شرقی و غربی باهم به خود انتقادی به عنوان یک عنصر کلیدی اشاره کرده، میگوید «انتقاد و انتقاد از خود که مفاهیمی اروپاییاند، به سختی در آسیا جا میافتند. تمدنهای آسیایی به جای آنکه از گذشته بگسلند تا بتوانند نوآوری کنند، خود را تکرار میکنند تا به کمال برسند.» و این برای پیشرفت این جوامع یک ضعف بنیادین بازدارنده است.
نتیجهگیری
آثار شایگان برای روزگار ما که روزگار امتناع از اندیشه بوده بسیار مهم و قابل توجه هستند. او یکی از نویسندگانی است که بومی میاندیشد و جهانی فکر میکند. او به مباحث نظری و فکری جهان آشناست و برخوردار از روحیه تعامل جوی بوده و مهمتر اینکه توانسته به یاری تفکر انتقادی بندها را بگسلد. شایگان ادعای خاصی نکرده اما بیادعایی او نباید به معنای بینام و بینظریه بودنش قلمداد گردد.
در دو اثر - در جست و جوی فضاهای گم شده و افسون زدگی جدید و هویت چهل تکه و انسان سیار- چند نکته برجسته است، یکی تفکر معنویت محور او، دیگری توجه ویژه او به عرفانگرایی و آن دیگری توجه ویژه به ایران و فرهنگش. بهنظر او در نقد هویت انسان ایرانی؛ عیب و هنر میرا هر دو دیده است اگرچه تناقضاتی نیز در نظراتش دیده میشود. شایگان در جستوجوی فضاهای گم شده توانسته بخشی از فضای هنری ما را پوشش دهد و این با توجه به کاستی تألیفات هنری در این عرصه حائز اهمیت است. در افسون زدگی نیز شایگان آینهای برای نگریستن به مسائل جاری ایران و جهان در برابر مخاطبان قرار داده است. در جمعبندی باید گفت که این دو کتاب به نوعی تکمیل کننده هم هستند و نگاه و بینش نویسنده و نیز برخی مسائل که در دو کتاب به تکرار و بازگویی رسیده؛ همین را به ما میگوید. دو اثر با دغدغهای مشابه به هم نگاشته شدهاند.
نقاط قوت کارها زیاد است و پارهای از آنان را اشاره وار گفتیم؛ اگر بخواهیم از ایرادات بگوییم، میتوان به این موضوع اشاره کرد که شایگان آدم بسیار مثبتاندیشی است و تفاسیر شایگان همه مثبت هستند و این بهویژه در کتاب در جستوجوی فضاهای گم شده و آثار مشابه آن، بسیار دردسر آفرین خواهد بود از این جهت که همه چیز سره است و ناسره و ناخالصیها مشخص نشده است. شاید اگر داریوش شایگان اندکی از بحثهای کلی و نظریاش میکاست و ریزتر و جزئیتر مسائل هنر امروز را رصد میکرد و در کنار خوبیهای آثار به کمی و کاستیها نیز توجه مینمود، اینگونه به مخاطب ایرانی کمک بیشتری میکرد.
منابع: شایگان، داریوش. (۱۳۹۵). در جستوجوی فضاهای گم شده: مجموعه مقالات مربوط به هنرهای تجسمی. نشر فرهنگ معاصر. چاپ سوم. شایگان، داریوش. (۱۳۸۰). افسون زدگی جدید هویت چهل تکه و تفکر سیار. ترجمه فاطمه ولیانی. نشر و پژوهش فرزان. چاپ دوم.
ارسال نظر