| کد مطلب: ۱۰۹۷۵۴۷
لینک کوتاه کپی شد

سرشار از حقیقت معنا

درنگی بر «زن پلید» اثر ایرون نمیروفسکی

فرناندو پسوا می‌گوید ما هرگز به کسی عشق نمی‌ورزیم ما تنها به تصورات شخصی خویش عشق می‌ورزیم ، ما به سرانجام شخصی خود عشق می‌ورزیم.

درنگی بر «زن پلید» اثر ایرون نمیروفسکی

و نمیروفسکی در «زن پلید» می‌نویسد: می‌بینی، حتی وقتی دیوانه‌وار عاشق هستیم فقط به خودمان فکر می‌کنیم. می‌توان با این گفته تامل برانگیز پسوا زن پلید را خواند و ساعت‌های متمادی به دیوار و ساعت شنی زمان خیره‌ ماند، خود را در آیینه زمان از دست رفته مارسل پروست جست‌وجو کرد، با گلادیز آیزناخ گذشته‌ها را مرور کرد ، گذشته‌ها را در آیینه بی‌رحم و مروت نقد و بررسی خدای گونگی وجدان ورق زد، وجدان را به شهادت گرفت برای دفاع از کم و کاستی‌های آدمیزادی، مگر نه این است که پروست می‌گوید انسان به دلیل پیچیدگی‌های پر رمز و راز هستی گاه و به تلنگری همه آرمان و اعتقادتش را فراموش می‌کند و آن می‌کند که تا همین چند لحظه پیش از آن تبری می‌جست، پس به استناد همین گفته موجز و درخور می‌توان ، می‌توان ، می‌توان... و شاید میان این همه توانستن‌ها‌، نمی‌توان اما!

از بازدارنده‌های بر سر راه عشق وجه جنون‌آمیزی است که در انسان بی‌تاب وعجول زمانه قد علم می‌کند، وجهی ناشناخته که مدام در سرش می‌گردد و او را به تند رفتن تشویق می‌کند غافل از آنکه انتظار از مولفه‌های حتمی در این راه است. انتظار در دوره‌های متفاوت سنی تعریف‌های متمایزی را برای نجات انسان از این مهلکه خودخواسته ارائه می‌دهد اما کو گوش شنوا، انسان ذاتا تصاحب‌گرا، بی‌قرار و خودخواه است، باید که در کمترین زمان به بیشترین دستاوردها برسد، برای تبیین این امر مهم نگاه کنید به توقعات مرد از اولین دیدار و مقاومت به حق زن در برابر این زیاده‌خواهی بی‌صبرانه دور از انتظار.

نمیروفسکی در زن پلید انگار دارد تاریخ را به سبک و سیاق بالزاک در زن سی‌ساله از نو بازمی‌سازد، زن سی ساله، چه معمای پرماجرای جذابی! اینجا اما گلادیز از سی‌سالگی خود کم و بیش به سلامت گذشته اما همچنان دغدغه‌مند عشق است و زیبایی، ببینید:

«میل به جذاب بودن و دوست داشته شدن‌، لذتی رایج در همه زنان، برای او به یک دغدغه تبدیل شده بود، شبیه شیفتگی مردان به پول و قدرت، عطشی که هر لحظه بیش و بیشتر می‌شود و هیچ چیز نمی‌تواند به طور کامل آن را فرو بنشاند.»

پرسش این است: به‌راستی آیا می‌توان زن پلید را در راستای عاشقانه‌هایی با پایانی تلخ و اندوهبار و در عین حال ممتاز و بی‌بدیلی چون مادام بوواری، آنا کارنینا و یا حتی ناتاشای جنگ و صلح ارزیابی کرد؟ پاسخ به این سوال را می‌توان همان دغدغه پنهان از نظر شخص ایرون نمیروفسکی تلقی کرد، دغدغه‌ای ستودنی، قابل تامل، جذاب و گیرا برای اهل نظر ، اما جدای از هرگونه واکاوی در چند و چون این پرسش و دغدغه‌، حرف حساب این است که نمیروفسکی در زن پلید پرده از خود و ناخودآگاه بسیار زنان و مردانی برداشته که همیشه در خلوت و عزلت به فانتزی‌پردازی معمول و نامعمول عشق و تصاحب اندیشیده‌اند، عشق را دستمایه خودخواهی‌های انسانی قرار داده، به لذت پرستی مدام و مداوم تا به ابد فکر کرده و در نهایت دنیا را خواسته و ناخواسته در مداری جز دایره تنگ تعریف اولیه گردشش قرار داده‌اند، زنان و مردانی که جز با قلم غول‌آسای نمیروفسکی شاید خیلی دیده و شنیده نمی‌شدند.

با این همه نمی‌توان داستان زن پلید را به تمامی در راستای داستان‌های روانشناختی، انسان‌شناختی ، فلسفی یا حتی جنایی ارزیابی کرد چرا که نویسنده پیش از آنکه به همه اینها بیندیشد به فرجام کار گلادیز آیزناخ اندیشیده و به قتلی که ابدا مخاطب را به این سمت و سو نمی‌برد که در مواجهه با یک رمان جنایی است. زن پلید در یک نگاه و نظر همه اینهاست و در زاویه دیدی دیگر، نیست و همین تعلیق و انبوه‌وارگی در برداشت‌هاست که از یک روایت نه چندان خاص ، داستانی رقم خورده مهیج، اندیشه محور و گیرا.

«خوشبختی هدیه وحشتناکی است وقتی که بیش از حد کامل وجسورانه باشد و به پایان برسد، مانند هر چیز دیگر.»

در لابه‌لای روایت نفسگیر زن پلید از این دست جستارها و کشف‌های فلسفی و ادبی کم اتفاق نیفتاده است و این خود مایه نشاط دیگری است برای آن دسته از مخاطبان که فقط و فقط به داستان و التذاذ آنی نمی‌اندیشند و در جست وجوی دریافت معنایند، تعریفی که در سطر بالایی از خوشبختی و در میان گفت‌و‌شنود بسیار محترمانه گلادیز و لیلی فرربه مخاطب ارائه می‌شود را می‌توان کشفی نو از میان بی‌شمار تعریف و تحلیل‌های علوم انسانی از خوشبختی دانست. و باز در ادامه همین گفت وگو لیلی فرر به گلادیز می‌گوید:«مردانی که زن را همان اندازه دوست دارند که در بیست سالگی دوست داشتند، جواهرند و نباید کسی را جایگزین‌شان کرد.» زن پلید را نشر نیلوفر با ترجمه خواندنی و وفادار به متن احسان لامع به بازار نشر آورده است.

 

 

*محمد صابری

نویسنده و منتقد

 

 

منبع : آرمان ملی
نویسنده : محمد صابری

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار