| کد مطلب: ۱۰۶۴۷۱۴
لینک کوتاه کپی شد

گفت‌و‌گو با عابدین پاپی (آرام)، پژوهشگر ادبی و منتقد

آیا ادبیات بومی به کار جهان پست‌مدرن می‌آید؟

مهم‌ترین چیز در جهانی که رو به‌ دهکده‌ای شدن پیش می‌رود، برقراری دیالوگ و ارتباط میان مولفه‌های فرهنگی (زبانی) بین داشته‌های هر ملت و جهان است؛ نه حذف تنوع فرهنگی و دست گذاشتن روی یک نسخه معیار که ما را به سمت گرداب «جهانی شدن» که معادل است با نوعی از خودبیگانگی و یکسان‌شدگی.

آیا ادبیات بومی به کار جهان پست‌مدرن می‌آید؟

به گزارش آرمان ملی آنلاین، عابدین پاپی، شاعر، منتقد و پژوهشگر حوزه فرهنگ در این رابطه معتقد است همان‌طور که کشورهای توسعه‌یافته در عصر پست‌مدرن، ادبیات (فرهنگ) بومی و قبیله‌ای خود را کنار نگذاشته‌اند و از ارزیابی و شناسایی ظرفیت‌ها و توانمندی‌های آن دست نکشیده‌اند، کشورهای در حال توسعه (توسعه‌نیافته) نیز باید در این مسیر گام بردارند و از نابودی گونه‌های فرهنگی و زبانی خود جلوگیری کنند. 

 

 

«دو زبانه بودن» در شعر، به چه معناست و شاعر دو زبانه بودن چه مزیت‌هایی دارد؟ 

بستگی به تعاریفی دارد که از زبان می‌شود. فردینان دو سوسور در تعریف زبان می‌گوید: «مجموعه‌ای از نشانه‌هایی است که مردم همزبان به کار می‌برند.» باز رابرت فراست، شاعر آمریکایی قرن بیستم درباره‌ زبان شعر میگوید: «زبان شعر به ما این اجازه را میدهد تا یک چیزی را بگوییم اما منظور چیزهای دیگری است.» مارتین هیدگر، فیلسوف پدیدارشناس اگزیستانسیالیزم درباره‌‌ زبان میگوید: «زبان خانه‌ واژه‌ها یا کلمات است.؟» براساس این تعاریف میتوان گفت که شعر از نگاه بنده نوعی پلی‌فونیک(چندصدایی) است و هر شاعری در هر ژانری چه غزل و رباعی باشد و چه شعر نیمایی و سپید و شعر امروز که فعالیت میکند نه تنها دو زبانه؛ بلکه چند زبانه است.

چندزبانگی شعر تنها مرتبط به زبان فارسی نمیشود؛ بلکه اغلب گویش‌ها که درکنار زبان فارسی متداول زیست می‌کنند؛ هرکدام دارای شاکله و لهجه‌ خاص خود هستند. ایران کشوری تاریخی است و قدمت باستانی آن نشان می‌دهد که در دامان آن گونه‌های زبانی مختلف زندگی کردهاند و می‌کنند که میتوان به گویش یا زبان کوردی، گیلکی، سکستانی، لوری، ترکی و سایرگونه‌ها و نمونه‌ها که به بیش از 500 گویه می‌رسند، اشاره کرد. در پاسخ به پرسش شما نیز باید بگویم شاعر دو زبانه به نوبه‌ خود در پالندگی و بالندگی زبان، تاریخ، فرهنگ و اجتماع تأثیر بسیاری می‌گذارد. گفت‌و‌گو با کلمات خود مهم‌ترین مؤلفه‌ای است که فرهنگسازی می‌کند.

در کشور ما آداب و رسوم و باورداشت‌های متعددی وجود دارد و مهم‌تر؛ ضرب‌المثل‌ها و چیستان‌هاست که این موارد در رشد و بالندگی شعر و ادب ما تأثیر حائز اهمیتی دارند. شاعر دوزبانه در دو جهان‌بینی زیست میکند: نخست جهان‌بینی مادری است که با زبان مادری خود شعر میگوید و دو دیگر، جهان‌بینی اجتماعی است که این جهان‌بینی را شاعر میآموزد. بنابراین کسی که به زبان کوردی(کُردی) یا لوری(لُری) سخن میگوید و زبان مادری‌اش همین است، با کسی که فارس زبان است، تفاوت دارد. 

 

به نظر شما ترجمه چه تأثیری در پیشرفت و شناساندن یک زبان می‌تواند داشته باشد؟ 

در علم منطق یک بحث کلی توأم با بانی و مبانی قابل تأملی وجود دارد به نام: «مُعَرَّف، مُعَرِّف و تعریف» بنابراین مُعَرَّف میتواند ادبیات یک زبان باشد اما این زبان بایستی مُعَرِّفی شود تا که تعریف یا تعاریفی را به جامعه خود و جهانی ارائه کند. لذا مترجم نقش مُعَرِّف را دارد. هرزبانی بایستی به زبان‌های دیگر ترجمه شود تا که سایر ملل جهان با این زبان و مؤلفه‌های آن آشنا شوند. شناخت از یک زبان توسط مترجم صورت میپذیرد و مترجم بایستی شناخت‌شناسی بلد باشد؛ به‌طوری که بتواند زبان مبدأ را از حیث تفکر، آگاهی، ایدئولوژی، فرهنگ، زبان، سلایق فردی- شخصی و علایق زبانی- روحی و روانی- اجتماعی به زبان مقصد و جامعه‌ هدف خود معرفی کند.

شاید بتوان گفت مهم‌ترین چالش فراروی زبان و ادبیات فارسی ما همین مسأله‌ ترجمه باشد؛ زیرا ما هنوز نتوانستهایم ادبیات غنی و پربار و هرمنوتیک خود را به جامعه‌ جهانی در همه‌ ابعاد انتقال دهیم. مهم‌ترین عامل شاید تضاد ایدئولوگ‌ها و تقابل فرهنگ‌ها و منش‌ها باشد. اگر جامعه‌ ایران با کمبود مترجم حرفه‌ای مواجه است، در واقع این مهم ریشه در کم‌توجهی به زبان‌های دیگر در سطح جهان دارد. ما باید فرهنگ ترجمه را روشمند، فرهنگ‌مند و هوشمند کنیم و تبادل ما با جامعه‌ جهانی بایستی گسترده‌تر شود. علوم دقیقه نسبت به گفت‌و‌‌گو و تعامل فی‌مابین فرهنگ‌ها و زبان‌ها متفق‌القول هستند. 

آشنایی شاعران جوان و نسل امروز با شعر و ادبیات بومی چقدر است؟ چگونه می‌شود این آشنایی را افزایش داد؟ 

ادبیات بومی، ادبیاتی ‌غنی ا‌ست اما در حدونصاب خود به آن التفات نمیشود. در جامعه‌ امروز، مبحثی به نام: «شکاف نسلی» به وجود آمده است؛ به طوری که بزرگ با کوچک و پسر با پدر از حیث آرا و افکار و فرهنگ و حتی زبان سرسازگاری ندارد. هجوم فرهنگ جهانی و عدم توجه به فرهنگ بومی خود عاملی است که این شکاف نسلی را دوچندان کرده است. بین ادبیات بومی و ادبیات ملی یک نزاع عمومی و دیرینه رخ داده؛ به‌طوری که افرادی چون منوچهر آتشی هم که شعر نو را با رویکردی اقلیمی و در قالبی مدرن میسرود، جایگاه و پایگاهی در ادبیات نو ندارند.

ادبیات و شعر ایران نیاز به گفت‌وگومندی دارد. من احساس میکنم «من برای خودم» بیشتر در ادبیات ریشه دوانده تا «من برای دیگری» و این منیت، خود مسببی است که ادبیات بومی را به حاشیه برده است. در واقع آشنایی شاعران جوان و نسل امروز با ادبیات بومی بسیار قلیل است و علت عمده نیز برمیگردد به عدم توجه و سازش با ادبیات بومی و توجه به مباحث فرمیکال، که درجهان امروز آبشخور جوانان شدهاند. آشنایی با هر چیزی نیاز به شناخت آن چیز یا موضوع دارد. تمرین و ممارست درحوزه‌ ادبیات بومی بسیار قلیل است و ذهن جوانان درگیر مسائل روزمرگی و مسائلی اعم از شبکه‌های مجازی است. اگر چه در بین اقوام نیز به ادبیات بومی توجه قابلِ ملاحظه‌ای نمیشود اما به موسیقی بومی توجه بیشتری نشان می‌دهند، چون بین شعر و موسیقی یک دوستی دیرینه و تنگاتنگ وجود دارد، با همین روش میتوان جوانان را به سمت ادبیات بومی هم کشاند.

مشکلی که در موسیقی وجود دارد این است که مخاطب یا شنونده بیشتر به صدا توجه میکند، تا به کانسپت شعر که خود عالمی از معنا و زیبایی را به تصویر میکشد و گمان میرود که در این زمینه خوب و مطلوب آموزش ندادهایم و این فرهنگ فرمیکال و تیپیکال از تکنیکال بودن ادبیات و شعر کاسته است. ایجاد کانون‌های آموزشی و ترویج ادبیات بومی در بین جامعه به‌مرور زمان جوان‌ها را با این مهم آشنا خواهد کرد. برای آشنایی با هر چیزی میبایست پارامترها و مؤلفه‌های سازنده‌ آن را به جامعه آموزش و انتقال داد و این مهم نیاز به تبلیغ فرهنگی–زبانی را می‌طلبد. به هر اندازهای که تبلغ فرهنگی و زبانی شعر بومی تقویت شود، به همان اندازه این فرآیند ادبی رشد و پالنده و بالنده خواهد شد. 

ادبیات بومی و قومی که ریشه در مؤلفه‌ها و زیسته‌ تجربی همان قوم دارد، تا چه اندازه میتواند در جهان پست مدرن کارآمد باشد؟ 

کارآمدگی یک ادبیات چه بومی و قومی باشد و چه ملی بستگی به کارکرد و کاربرد آن دارد. ادبیات ناسیونالیسم حتی اگر جنبه و صبغه‌ ملی‌گرایانه و میهن‌پرستانه داشته باشد و جامعه‌خواهی در شریان‌های آن در جریان نباشد، توان دیالوگ با سایر فرهنگ‌ها و آداب و رسوم را ندارد. اگر کاربردی جامع‌الاطراف داشته باشد و زبانش به عنوان زبان معیار یک ملت محل بحث قرار گیرد، در اصل آن ادبیات میتواند برای ملت خویش پالنده و بالنده‌تر شود.

ادبیات بومی و یا قومی در جهان امروز که جهان پست‌مدرن نام گرفته، در کشورهای پیشرفته بسیار مورد توجه است اما در کشورهای توسعه‌نیافته از جایگاهی حائزِ اهمیّت بهره‌مند نیست و دلیل عمده‌ آن نیز برمی‌گردد به نبود توسعه‌ پایدار آن کشور که در ابعاد مختلف پایداری توسعه آن پدیدار نشده و به همین خاطر کارآمد نیز نشان نمیدهد. اتقاقاً در کشورهای توسعه‌یافته از کاربست‌ها و مؤلفه‌های اصیل و غنی ادبیات بومی و قومی در هنر و سینما و حتی شعر و موسیقی استفاده میکنند، اما در جوامع توسعه نیافته این چنین نیست چراکه این جوامع با نوعی الیناسیون فرهنگی مواجه شده اند و با این از خودبیگانگی، از خود به درآمدن نیز به همین سهولت قابل رفع نیست. توسعه‌نیافتگی خود عاملی است که یک اقلیم یا شهر و حتی یک کشور را با چندگانگی فکر و چندپارِگی فرهنگ مواجه می کند و این عدم درآمیختگی به آن اقلیم آموخته‌هایی را یاد میدهد که پی‌آمد آن چیزی جز آنارشیسم نیست. ادبیات بومی و قومی تا زمانی که بر معیار تعصب غیرمنطقی در حرکت است، رشد نخواهد کرد. این ادبیات نیاز به جامعه‌شناختی، روانشناختی و رویکرد فلسفی دارد تا که بتواند خود واقعی خویش را در آغوش بگیرد.

در ادبیات بومی توجه بوم‌شناس اغلب به گویایی و احیای فرهنگ و ادبیات است نه پویایی و بالندگی آنکه همین مهم مسببی شده تا که ادبیات بومی–‌قومی با چالش‌هایی روبه‌رو شود. دنیای پست‌مدرن دنیای تصادف و هم‌نشینی و بی‌نظمی است و درجوانبی به هوش مصنوعی توجه خاصی دارد.

بنابراین بایستی ادبیات بومی را روانشناختی کرد و به این مهم رسید که آیا دارای مؤلفه‌هایی هست که به کار و کردار دنیای پست‌مدرن بخورد یا نه؟ یا میتوان این ادبیات را با تصادف، هم‌نشینی و بی‌نظمی و زبان‌گریزی و بی‌معنایی آشتی داد یا که نه؟ بنابراین به همین سهولت نمیتوان کارآمدگی ادبیات بومی را در جهان پست‌مدرن تشریح و تبیین کرد. ادبیات بومی، ادبیاتِ «درساختگی» است اما ادبیات پست‌مدرن ادبیات «برساختگی» است؛ نوعی پاتافیزیک است که میخواهد برجهان تکمیلی شرحی را بنویسد. 

لطفا در مورد تأثیر ادبیات اقلیمی در کشور توضیح دهید؟ 

دایره ادبیات اقلیمی به آن دسته از آثاری گفته میشود که بیانگر و نمایانگر فرهنگ، اعتبار، اعتقاد، اعتناء، آداب و رسوم و ویژگی‌ها و خصایل محیط طبیعی و بومی هستند. اقلیم به معنی منطقه و ناحیه‌ای خاص همراهِ با آب‌وهوا و طبیعت بومی ویژهای است. بنابراین تعاریف از ادبیات اقلیمی درکشور بستگی به نوع اقلیم دارد. در ایران و با توجه به چهارفصل بودن طبیعت آن ما با ادبیات اقلیمی متفاوتی تصادم داریم؛ به‌طوری که در تابستان در شهر بندرعباس شما گرمایی 50 درجه را تجربه میکنید اما در اردبیل هوا سرد و خنک است.

تأثیر آب‌وهوا بر فرهنگ و زبان و حتی ادبیات مردم از اهمیّت و هویت بسیاری برخوردار است. از این نگاه زبان در چارچوب فرهنگ‌ها و باورداشت‌ها شکل میگیرد و ادبیات هر اقلیمی تابع گویش آن اقلیم است. مردم یک اقلیم براساس نظر و منظر خاصِ خود در حرکت و زیست هستند و منظرها خود عاملی‌اند تا که زبان به زبانیّت برسد. در مورد تأثیر ادبیات اقلیمی باید گفت که بیشتر از آنکه در سطح کشور و به‌ویژه در پایتخت مؤثر افتد در همان خانه‌ خویش تأثیر بیشتری دارد. هر ادبیاتی مختصِ به بوم و زیست بوم خود است و زیست تجربی و زیست فکری–اجتماعی آن مختصِ به همان منطقه است. من فکر میکنم ادبیات پایتخت، ادبیات اقلیمی را به حاشیه رانده است و آنچنان تأثیری را در سطح کشور و در دایره‌ زبان و ادبیات فارسی مشاهده نمیکنیم اگرچه به صورت پیک نیک و فرمیکال به این نو ادبیات در جهت باری به هر جهتی پرداخته میشود، اما به نفس کار و ماهیتِ آن توجه نمیشود.

در سطح کشور گفت‌وگوهایی فرمیک صورت میپذیرد؛ اما این گفت‌وگوها تبدیل به گفت‌وگومندی نشدهاند. فرق است بین دیگری در سطح با دیگری در متن و من ادبیات اقلیمی را در سطح کشور دیگری در سطح می بینم. دیگر نکته اینکه با تعاریفی که از خودِ ادبیات اقلیمی شده در واقع این مهم را نمیرساند که چه تأثیری بایستی در سطح کشور داشته باشد؛ زیرا که مارتین گری در تعریف ادبیات و رمان اقلیمی مینویسد: «ادبیات اقلیمی، ادبیاتی است که تأکیدش بر جغرافیا، آداب و رسوم و گفتار محل خاصی است و درباره‌ آن محل، بیشتر توضیح جدی می‌دهد تا اطلاعات پیش زمینه‌ای صرف.» من ادبیات اقلیمی را ادبیاتی تابع همان اقلیم میدانم که بایستی به مؤلفه‌های همان اقلیم به طور علمی و عملی و جامع الاطراف بپردازد. با این تفاسیر، کشور ایران یک کشور متمدن و اقلیم‌زا است و به همان اندازه که اقلیم‌ها کارکرد دارند ادبیات اقلیمی نیز در سطح کشور مؤثر افتاده است.

نویسنده : ثریا خلیق خیاوی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار