| کد مطلب: ۱۰۶۲۹۹۵
لینک کوتاه کپی شد

فرشاد مومنی در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

عده‌ای هنوز دنبال پیاده کردن افراد از قطار هستند | رابطه مردم با حکومت قدرت ملی را شکل می‌دهد

«چین با این جمعیت بالا وقتی می‌خواست قدرت پیدا کند متوجه این نکته شد که حتی انسان‌های خارج از ملیت خود را نیز باید جذب کند. به همین دلیل برنامه‌ریزی کردند که اول روابطشان را با چینی‌های مقیم خارج ارتقا دهند؛ بعد به دلیل شدت رقابتی که میان کشورها پدید آمده، باید انسان‌های نخبه را در تمام دنیا، جذب کرد. این در حالی است که هنوز عده‌ای دنبال پیاده کردن افراد از قطار هستند. تصور کنید در چنین دنیایی، کسانی پیدا شوند که تمام عالم را بدون ارزش، تصور می‌کنند و خود را تافته‌ای جدابافته در نظر بگیرند و عنوان کنند هر کس از ایران خارج شد، جزء ما نیست.» جملات ذکر شده اظهارات دکتر فرشاد مومنی، اقتصاددان در گفت‌وگو با «آرمان ملی» است. در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

عده‌ای هنوز دنبال پیاده کردن افراد از قطار هستند | رابطه مردم با حکومت قدرت ملی را شکل می‌دهد

آرمان ملی آنلاین: سیاست‌های اقتصادی دولت سیزدهم به چه میزان معطوف به توسعه است؟

از زوایای مختلف می‌توان میان دانایی‌های جدید و نیازهای معرفتی ایران در زمینه توسعه ارتباط برقرار کرد. تصمیم‌گیری‌ها باید بر دانایی و توانایی هویت جمعی یافته خود تمرکز داشته باشد. این در حالی است که این بلوغ فکری، در نظام اداری کشور ما ظاهر نشده و وقتی مسئولان ما به مشکلی برخورد می‌کنند به هر چیزی متوسل می‌شوند به جز بسیج ظرفیت‌های دانایی موجود. گزارش‌های رسمی داریم که از جمعیت 14میلیونی دانش آموختگان دانشگاهی در ایران، بیش از 75درصد در زمینه‌های نامربوط با حیطه تخصصی‌شان شاغل هستند.

این را می‌توان یکی از شیوه‌های خودزنی برای یک دولت در نظر گرفت؛ که سرمایه‌گذاری شده و افرادی را تربیت می‌کند، اما قادر نیست آنها را به صورت خردورزانه و در حیطه صلاحیت‌های تخصصی‌شان به کار بگیرد. دو مساله حیاتی وجود دارد که باید بیشتر بر آنها متمرکز بود. یک مساله این است که در شرایط کنونی دنیا، حکمرانی و اداره اقتصاد ملی و پی گرفتن اهداف توسعه ملی، صرفا از طریق در لاک خود فرورفتن امکان پذیر نیست. باید بررسی کرد که چه اتفاق‌هایی می‌افتاد که ظاهرسازی در ساحت اندیشه و عمل، تبدیل به سکه رایج ساخت توسعه نیافته رآنتی‌می‌شود. ما دم از دانایی محوری می‌زنیم، اما گویی بیشتر وجوه ظاهرسازانه و نمایشی آن برایمان جذابیت دارد و نه تن دادن به لوازم آن. نمی‌توان با شیوه‌های غیرعادی و غیرمنطقی و غیرشایسته‌سالارانه برای دانایان خود جاذبه ایجاد کرد. به عبارت دیگر نمی‌توانید افراد کوچک را برای کارهای بزرگ در نظر بگیرید و انتظار داشته باشید افراد بزرگ با تصدی کارهای کوچک بتوانند موثر باشند.

فرمولی که همیشه در دنیا عمل کرده، نوآوری‌های فناورانه است. اساس همه تحولات به بنیه تولیدی برمی‌گردد. این هم یکی از مسائلی است که نظام تصمیم گیری‌های اساسی تا حدودی زیادی از خود، حیرت و سرگردانی نشان می‌دهد. کسانی هستند که با اتصالات داخلی و بیرونی، دولت‌های ما را درگیر آدرس‌های عوضی و غلط می‌کنند از اینکه معنای همه چیز به تبع بنیه تولیدی، موضوعیت پیدا می‌کند. این چیزی نیست که ما امروز کشف کرده باشیم.

سند لایحه برنامه هفتم را که عزیزان، بعد از نزدیک سه سال تاخیر ارائه کرده‌اند راجع به هر چیز در آن حرف زده شده، اما راجع به اینکه با چه سازوکاری بنیه تولیدی خود را ارتقا دهیم مطلبی وجود ندارد. طنز تلخ ماجرا این است که اسم آن را لایحه برنامه توسعه می‌گذارند. به برنامه‌ای که در آن مساله تولید فناورانه، محیط زیست، مساله مشارکت دانایان در اداره کشور چندان دیده نشده باشد، می‌توان هر نسبتی به آن داد جز نسبت برنامه توسعه

چرا نظام تصمیم‌گیری دچار سرگردانی شده است؟

نمونه بارز آن در برنامه توسعه هفتم است. سند لایحه برنامه هفتم را که عزیزان، بعد از نزدیک سه سال تاخیر ارائه کرده‌اند راجع به هر چیز در آن حرف زده شده، اما راجع به اینکه با چه سازوکاری بنیه تولیدی خود را ارتقا دهیم مطلبی وجود ندارد. طنز تلخ ماجرا این است که اسم آن را لایحه برنامه توسعه می‌گذارند. به برنامه‌ای که در آن مساله تولید فناورانه، محیط زیست، مساله مشارکت دانایان در اداره کشور چندان دیده نشده باشد، می‌توان هر نسبتی به آن داد جز نسبت برنامه توسعه. بعد از هر انقلاب فناورانه، منازعه هژمونیک دوباره موضوعیت پیدا می‌کند.

ما باید ببینیم دنیا چگونه در این زمینه حرکت کرده و ما چگونه حرکت می‌کنیم. برخی نقطه عطف انقلاب دانایی را ربع پایانی قرن بیستم می‌گذارند و می‌گویند از این دوره، آرام آرام و به طور فزاینده، دستاوردهای انقلاب دانایی ابتدا در آمریکا و بعد در دیگر نقاط، به سمت درونی شدن رفت. به فاصله کوتاهی، هژمون اصلی یعنی آمریکا، پروژه‌ای را به بزرگ‌ترین و با کیفیت‌ترین موسسه اندیشه‌ای آن کشور، موسسه «رند» سفارش داد؛ تا این موضوع بررسی شود که با وقوع انقلاب فناورانه و تحول در مولفه‌های قدرت ملی، چگونه باید استانداردهای قدرت رقبا پایش شوند. آنها به این نتیجه می‌رسند مولفه‌های سخت که تا پایان موج دوم انقلاب صنعتی، محور قدرت ملی بودند، جای خود را به مولفه‌های نرم داده‌اند.

212 شاخص در مطالعه «رند» استخراج شد که برای سنجش قدرت ملی رقبا باید بررسی شود و در این فضای جدید، میزان نیروهای نظامی، میزان تولید فولاد و وسعت سرزمینی، به حاشیه رفته است. مولفه‌های کلیدی، چگونگی برقراری رابطه میان مولفه‌های دانایی و توانایی است. یعنی ظرفیت‌های دانایی خلق شوند که از درون آن توانایی بیشتر حاصل شود. نکته مهم اینکه الگوی رابطه مردم با حکومت حیاتی‌ترین مساله در این خصوص و برآیند مولفه‌هایی که قدرت ملی در قرن بیست و یکم را شکل می‌دهند.

 گزارش‌های رسمی داریم که از جمعیت 14میلیونی دانش آموختگان دانشگاهی در ایران، بیش از 75درصد در زمینه‌های نامربوط با حیطه تخصصی‌شان شاغل هستند. این را می‌توان یکی از شیوه‌های خودزنی برای یک دولت در نظر گرفت؛ که سرمایه‌گذاری شده و افرادی را تربیت می‌کند، اما قادر نیست آنها را به صورت خردورزانه و در حیطه صلاحیت‌های تخصصی‌شان به کار بگیرد

در این زمینه ما جامعه ایران در چه وضعیتی قرار دارد؟

هر کشوری آینده دارد و به همین دلیل بخش بزرگی از ظرفیت‌های خود را معطوف به بهبود مناسباتش با مردم خود می‌کند. چین با این جمعیت بالا وقتی می‌خواست قدرت پیدا کند متوجه این نکته شد که حتی انسان‌های خارج از ملیت خود را نیز باید جذب کند. به همین دلیل برنامه‌ریزی کردند که اول روابطشان را با چینی‌های مقیم خارج ارتقا دهند؛ بعد به دلیل شدت رقابتی که میان کشورها پدید آمده، باید انسان‌های نخبه را در تمام دنیا، جذب کرد. این در حالی است که هنوز عده‌ای دنبال پیاده کردن افراد از قطار هستند. تصور کنید در چنین دنیایی، کسانی پیدا شوند که تمام عالم را بدون ارزش، تصور می‌کنند و خود را تافته‌ای جدابافته درنظر بگیرند و عنوان کنند هر کس از ایران خارج شد، جزء ما نیست.

در تجربه400 ساله گذشته ایران تا قبل از انقلاب، هر بار که منازعه هژمونیک میان قدرت‌های بزرگ صورت گرفته، به دلیل نادانی و بی‌کفایتی حکومتگرانمان و عدم درک اقتضائات زمانه، از داخل خود را ضعیف کردیم و دانایان را از ساختار قدرت دور و دورتر کردیم و در نتیجه بنیه تولیدی ما ضعیف شد. از دریچه اقتصاد سیاسی، بزرگ‌ترین لطمه در این شرایط به حکومت زده می‌شود؛ چراکه بزرگ‌ترین پرداخت کننده مالیات در طول تاریخ بشر، تولید کننده‌ها بوده‌اند. 

چرا در طول این سال‌ها چاره‌ای برای این چالش‌ها پیدا نشده است؟ آیا از درک مسأله ناتوان بوده‌ایم یا اولویت‌های دیگری وجود داشته است؟

فرمول در 400 ساله گذشته ایران این گونه بوده که آیا کسانی که باید بفهمند و بشوند، متوجه هستند؟ وقتی دولت‌ها به مردم پشت می‌کند، بنیه تولید ضعیف می‌شود و بعد مالیه دولت سقوط می‌کند. وقتی بنیه مالی دولت دچار بحران می‌شود، دو راه حل وجود دارد. یکی اینکه رابطه‌اش را با مردمش خوب کند تا تولید رونق بگیرد و مالیه دولت بهبود یابد. راه حل دوم این است که برای اینکه اعتماد مردم و تولید کننده‌ها را جلب کند، باید هزینه‌های غیرضروری خود را کاهش دهد و هزینه‌های حاکمیتی را که به ارتقای دانش، سلامت و کیفیت تغذیه و رفاه مردم و مسکن و زیرساخت‌های فیزیکی اش است را کاهش دهد تا نیازش را به وام گیری از خارج بکاهد. وام گیری نیز اگر معطوف به ارتقای بنیه تولیدی باشد، با همه لوازمی که دارد می‌تواند نجات بخش باشد، اما با وام گیری برای انجام امور جاری، قطعا به سمت وابستگی حرکت خواهیم کرد.

این تجربیات تاریخی، اصلا پیچیده نیست و کافی است که مقداری عرق ملی داشته باشیم و مقداری خردمان از میانگین بالاتر باشد. وقتی صنیع الدوله، یکی از با کیفیت‌ترین بودجه‌های تاریخ بودجه ریزی مبتنی بر تصویب پارلمان در ایران را برد تقدیم مجلس کند، دو تبعه روس او را مقابل مجلس کشتند و بعد در بازجویی‌ها، با نخوت و اهانت به بازجوی‌های ایرانی گفتند، سرجای خود بنشینید. استدلال آنها این بود که بر اساس امتیاز کاپیتولاسیون، حداکثر کاری که می‌توانید بکنید این است که ما را با نهایت احترام، تحویل سفارت روسیه بدهید. او هم ما را با احترام، به روسیه ببرد. این باور نادرست در ساختار فکری برخی وجود داشته که ما زیر علم یک قدرتی برویم، تا حال قدرت دیگر را بگیریم.

برای اولین بار مورگان شوستر در کتاب «اختناق در ایران»، عنوان کرد، چه زمانی خواهید فهمید که طرفین این دعوا بر سر اینکه باید بر سر شما بزنند، هیچ مشکلی با یکدیگر ندارند. استراتژی مشترک آنها، برای تحقق این هدف، این است که عقیم سازی، به معنای ناتوان سازی حکومت را پیش می‌برند. وقتی حکومتی ناتوان شد، و در برابر خارجی‌ها خضوع می‌کند و به آنها امتیاز می‌دهد. کشوری که به قله تولید فناورانه می‌رسد به دنبال گسترش خواهی می‌رود و تنها شیوه‌های آنها متفاوت است و تفاوتی میان روسیه، چین یا آمریکا نیست.

نویسنده : احسان انصاری

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار