روایت آیتا...هاشمی از کیارستمی، بیضایی و اصغر فرهادی!
محمد محمودی تحلیلگر مسائل سیاسی
آیتا...هاشمی، سینما شناس بود. ردپای این ادعا هم در گوشه گوشه خاطراتش پیداست. از خواندن فیلمنامههای محسن مخلمباف در دهه 60 تا ایستادن پای سانسور نشدن یکی از فیلمهای بهرام بیضایی در دهه 70. از تعبیر بلندی که در پیام تسلیت درگذشت مرحوم عباس کیارستمی نوشت و او را سفیر صلح ایران در جهان خواند تا توصیه خاصش به کارگردان سریال معمای شاه که؛ مراقب باش تاریخ را تحریف نکنی!. نکتههای عجیب رمز گشایی نشده دیگری هم در خاطرات منتشر نشده و سینمایی آیتا...هاشمی وجود دارد که یکی از آنها حمایت ویژه از اکران فیلم رستاخیز به کارگردانی احمدرضا درویش و دیگری هم عدم تماشای فیلم سینمایی محمد(ص) به کارگردانی مجید مجیدی در نمایش خصوصی مرسوم با ایشان است که یقینا بعدها علت آنها بیشتر روشن خواهد شد. در افطاریهای آیتا...هاشمی هم با هنرمندان سینما، احدی در مجمع تشخیص مصلحت نظام حق نداشت به پوشش خانمها یا آقایان بازیگر کاری داشته باشد و تمامی هنرمندان همانگونه که بودند می آمدند و می رفتند. آیتا...هاشمی با همین رویه، هرگز بین سینماگران ایرانی خط نمی کشید و آنان را تقسیم نمی کرد و از نگاهش، نه تنها درخشش سینماگران ایرانی در جشنوارههای بین المللی، ضدارزشهای انقلابی نبود بلکه یک نمایش تمام عیار جهانی، از وجود آزاد اندیشی دینی در جمهوری اسلامی ایران قلمداد می شد. با این استدلال اگر امروز آیتا...هاشمی زنده بود یقینا از درخشش اصغر فرهادی و فیلم سینمایی «قهرمان» در جهان حمایت ویژه میکرد تا «ایران هراسی» رو به گسترش در دنیا به مدد نقش آفرینی قهرمانی ایرانی به نام «اصغر فرهادی» به چالش کشیده شود. شاید خیلیها که امروز نابخردانه بر اصغر فرهادی میتازند و در مسابقه برای طردش از هم سبقت میگیرند، به یاد نداشته باشند که اولین نمایش فیلم «خانه دوست کجاست» در اواسط دهه 60 آنهم در قلب آمریکا چگونه عرصه را بر کسانی که خواهان ارائه تصویری سیاه و ضد هنر از جمهوری اسلامی ایران بودند تنگ کرد تا جایی که مجبور شدند علیه مرحوم کیارستمی مقابل سینمای نمایش دهنده فیلم خانه دوست کجاست در نیویورک، تظاهرات راه بیندازند و کیارستمی را عامل حکومت ایران بخوانند!. اتفاقا یکی از بزرگترین رنجهای آیتا...هاشمی هم در اواخرعمر مبارکش همین بود که از طرفی سیل طرد کردن هنرمندان و مفاخر حوزههای مختلف فرهنگی و هنری کشور را می دید و از سوی دیگر هم صدای پای ابتذال را میشنید که در غیاب شجریانها، ناظریها، عصارها، کیارستمیها، بیضاییها، پناهیها، فرهادیها و... هر روز قویتر و عریانتر در فضای فرهنگی و هنری کشور طنین انداز می شد. حرف آخر اینکه اگر طرد یک سرمایه مهم هنری کشور از ملک و مردمش، مصداق بارز تضییع حق الناس باشد، چه کسانی باید در این زمینه از حقوق ملت دفاع کنند و نمیکنند؟. آیتا...هاشمی اگر امروز بود بازهم میگفت اگر حجیت و نفوذ حرف ما در میان اکثریت مردم کاهش یافته، نباید از آنها گلایه کنیــم، چرا که زمانی که باید از حق آنها دفاع کنیم، ساکت می شویم!. والسلام.
ارسال نظر