آرمان - نمایشگاه کتاب امسال هم همچون هر سال، میلیونها نفر از سراسر کشور را به سوی هزاران غرفه و میلیونها جلد کتابهایی که در همه زمینهها منتشرشده و در پهنهای بزرگ به نمایش گذاشته شدهاند، جذب کرد. هدف از این یادداشت کوتاه که به مناسبت سیودومین نمایشگاه کتاب تهران (1398) نوشته میشود، انگشتگذاشتن بر برخی از این آسیبها، بحثی کوتاه درباره پیامدهای آنها و ارائه چند راهکار برای بیرونآمدن از آنها و واردشدن در چرخههای مثبت است. یکی از این آسیبها را من، «انحصار و ابتذال» در نشر مینامم و آن را حاصل نبود یا کمبود راهبردی روشن، دقیق و پایدار نسبت به سرنوشت نشر در کشور میدانم. چنین راهبردی بدونتردید میتواند حاصل گردهمآمدن اکثر متخصصان و دستاندرکاران کتاب و نشر، آفرینندگان و عناصر مختلف حلقههای تولید و توزیع و فروش و بهرهبرداری از کتاب باشد و نه نتیجه تصمیمگیریهایی از بالا و یا ارادههایی از پایین. ابتدا بگوییم سخن ما بر سر چیست و کدام آسیب مورد نظرمان است؟ در برابر این پرسش که آیا اصولا با آسیبی سروکار داریم باید گفت: وقتی در کشوری بهگفته همه مسئولان، نویسندگان، مترجمان، ناشران، ویراستاران، توزیعکنندگان، فروشندگان و خوانندگان وضعیت کتاب بهگونهای نیست که باید باشد، یعنی تقریبا همه، البته هر یک از آنها از چیزهایی متفاوت، ناراضی هستند باید لزوما مشکل و یا بهتر بگوییم مشکلاتی اساسی وجود داشته باشد. کافی است پای صحبت هر یک از کنشگرانی که نام بردیم، بنشینیم تا ببینیم همه از گرانی، از پایینبودن کیفیت بسیاری از کتابها، از بالارفتن بیاندازه و بیمعنای کمیّت آنها، از ورود گسترده تعداد بیشماری از افراد غیرحرفهای اعم از ناشر، نویسنده و مترجم در بازار، از پخش نامناسب و دسترسی سخت به کتاب و البته همه از نبود علاقه در مردم به مطالعه و بازار نابسامان، شکایت میکنند. در این یادداشت کوتاه، هدفم صرفا انگشتگذاشتن بر یکی از این آسیبها است که بهنظرم اهمیت زیادی دارد.
انحصار و ابتذال
اما آسیب مورد نظرم در اینجا به فرایند و بهتر است بگویم چرخه باطلی مربوط میشود که من آن را «دور باطل انحصار و ابتذال» میخوانم. منظور از انحصار در آن است که امروز بازار نشر کشور در بسیاری از موارد و شاخهها به دست گروههایی انحصاری درآمده که بهصورت زنجیرهای و پیوسته به یکدیگر و در اصطلاحی که امروزه بسیار رایج شده، «مافیایی» عمل میکنند. این گروهها عمدتا تشکیل میشوند از یک یا چند ناشر، بههمراه یک یا چند توزیعکننده، کتابفروشی و مراکز فرهنگی و بالاخره در انتهای کار مجموعهای نویسندگان روزنامهها و نشریاتی خاص و حتی مراکز فرهنگی و شبکههای اجتماعی که بهصورت هماهنگ عملکرده و تمام چرخه نشر اعم از انتخاب کتاب برای ترجمه و تالیف، توزیع و سپس مطرحکردن و فروش و تبلیغ درباره آن را برعهده دارند و در این چرخه، تنها کتابهایی را وارد میکنند که از شرایط آنها تبعیت کنند و به هر علتی که آفرینندهای نخواهد وارد شبکهای از این دست شود و یا حتی فروشنده و فروشگاهی و یا نویسندهای به این کار مایل نباشد، خود را با نوعی تحریم آگاهانه یا ناخودآگاهانه روبهرو میبیند. بدین ترتیب نتیجه کار آن است که نوعی «سلیقه عمومی» عمدتا بهوسیله کسانی که کمترین مشروعیت را در ساختن این سلیقه دارند، شکل میگیرد؛ گروهی از کلیشهها نیز بهمثابه «حقایق بدیهی» رایج شدهاند، مثلا اینکه «ترجمه همیشه بسیار از تالیف بهتر است»، «ویراستاران هستند که از نویسندگان و مترجمان، نویسنده و مترجم ساختهاند»، «ناشران و توزیعکنندگان بهتر از هر کسی میدانند چه کتابی ارزش دارد یا ندارد» و از همه بدتر «معیار ارزش یک کتاب در موفقیت آن در بازار است». البته کلیشهها به اینجا ختم نمیشوند. ناشران برای خود امپراتوریهای خیالی ساختهاند و توزیعکنندگان از آنها بدتر و در نهایت نویسندگان و بهاصطلاح ناقدان که اغلب کارکنان همان ناشران بوده یا هستند و یا بهگونهای به آنها نزدیکند، در بده بستانهایی که در آنها همهچیز جز اندیشه، فکر و خلاقیت وجود دارد، شریک میشوند. نتیجه آنکه کتابهایی نهچندان ارزشمند بیش از اندازه دیده میشوند و کتابهایی ارزشمند، اصلا دیده نمیشوند. بسیاری از کسانی که هیچمشروعیتی نه برای ناشربودن، نه برای نویسندهبودن، و نه بهخصوص برای مترجمبودن ندارند، تبدیل به تصمیمگیرندگان اصلی این بازار مکاره میشوند و برای همه تعیین تکلیف میکنند که چه کتابی خوب است و چه کتابی بد، کجا و چطور باید تالیف کرد یا نکرد و غیره. این چرخه انحصاری که صد البته با سیستمهای انحصاری توزیع و روابط بالادستی نیز پیوندهای آشکار و نهان دارد، بیشتر از آنکه به سرنوشت یک شاخه علمی و هنری و ادبی در آینده کوتاه یا درازمدت در زبان فارسی و فرهنگ این کشور علاقهمند باشد، به فکر «برندسازی» برای خود و تولید «محصولاتی» در رده محصولات شیک است. همین گروه هستند که کتاب را بیش از پیش به یک کالای لوکس تبدیل کرده و بهدلیل نبود سیاست فرهنگی کتابخانه ساختن در کشور بهجای آنکه به فکر فروش نهادی باشند، به فکر شکل و ظاهر و حجم و سلبریتیساختن از نویسندگان (بهویژه خارجی) برای فروش محصولات بیارزش خود (بهویژه ترجمهها) به تازهبهدوران رسیدههایی هستند که قصدشان از خرید کتاب، «پُز دادن» است و نه خواندن و فهمیدن چیزی از آن.
تیراژ 500 نسخهای
اما در کنار این چرخه نخست و در پیوند با آن و درست برخلاف آنچه ممکن است در نگاه سطحی اندیشیده شود، هم جهت و همسو با آن، فرایند مبتذلسازی کتاب و فرهنگ مطالعه قرار دارد. کمتر از بیستسال پیش در بسیاری از شاخههای علمی و فرهنگی و ادبی تعداد کتابها و نویسندگان و مترجمان آنقدر محدود بود که اغلب در هیچزمینهای نمیتوانستیم کتابی بیابیم. اما امروز در هر زمینهای وارد شویم، آنقدر عنوان و کتاب وجود دارد که بهمعنای واقعی کلمه با ابتذال در این زمینه روبهرو هستیم. تعداد ناشران به چندینهزار و تعداد «مترجمان» و «نویسندگان» به دههاهزار رسیده است آن هم در کشوری که هر روز تیراژ کتاب کمتر میشود و امروز در حدود 500 نسخه است. در یک کلام همانگونه که پیشتر هم گفتهام ما وارد جامعهای شدهایم که در آن ظاهرا همه نویسنده شدهاند ولی ظاهرا چندان خوانندهای وجود ندارد. پاسخ به اینکه «چه باید کرد» پیشتر دادهایم و در اینجا نیز بهصورت کوتاه میدهیم: بیش و پیش از هر چیز باید برنامهریزی گستردهای کرد تا ناشران علمی و دانشگاهی جایگاه درخور خود را همچون همه ناشران دانشگاهی در جهان بازیابند و بتوانند هدایتکننده سیاستگذاری علمی شوند و البته این امر به نقد و بهبود وضعیت دانشگاهها بازمیگردد که خود پروژه عظیمیست. سپس باید سیاستگذاری نشر در سطح کشور را در رابطه با نیازهای علمی و فرهنگی آن تنظیم کرد و همچون همه کشورهای جهان به قانون کپیرایت پیوست تا از این موقعیتی که در پهنه نشر ما وجود دارد، خارج شویم. شاید مهمترین اصلاحی که بتوان پیشنهاد داد، ایجاد شبکهای هرچه بزرگتر از کتابخانههای کوچک محلهای است که با تعداد زیاد، خریدار اصلی کتابها باشند و امکان دهند که بتوان فرهنگ کتابخوانی را به درون تمام کنشگران شهری برد. حُسن نیت، بلوغ و شناخت از جهان در نزد همه دستاندرکاران کتاب، اندیشه و مسئولان در این زمینه، مهمترین امری است که به آن نیاز داریم، بدون این شرط، تقریبا هرگونه امیدبستن به آنکه با افزایش کمّیت بتوان کیفیت نشر را در کشور بالا برد، کاری که سالهاست همه مشغول به آن هستند، بیهوده است.