آنچه الان در روابط ايران با غرب وجود دارد به مفهوم تصاعد بحران است. يعني زماني که عوامل تنشزدا نتوانند به خوبي عمل کنند و اختلافات دو بازيگر روزبه روز در حال گسترش باشد و بهويژه مصاديق اختلافي بيشتر شود و اين اتفاقي است که الان در روابط دو طرف وجود دارد. اتفاقي که افتاد اين بود که بعد از اينکه طرفين فرصت توافق را از دست دادند، نه تنها توافق برجام شکل نگرفت بلکه حوزههاي اختلافي ديگر هم فعال شد. يعني يکي از دلايلي که چند ماه مذاکرات برجام به خوبي پيش رفت اين بود که طرفين سعي ميکردند اين مذاکرات را در قالبي حصرشده دنبال کنند و مانع از اين شوند که موارد اختلافي ديگر اثر بگذارد. مواردي اختلاف مربوط به اختلافات بين ايران و غرب و اختلافات متحدان غربي در منطقه با ايران و به همين دليل مذاکرات پيش رفت ولي وقتي که طرفين فرصت را از دست دادند و بازيگران ديگر بهره توقف مذاکرات را بردند، عملا اولين رخنهاي که در اختلاف هستهاي شکل گرفت باعث شد که خطوط گسل مختلفي در اين روابط ايجاد شد. موارد اختلافي جاي موارد اشتراکي يا مشترک را گرفت و روز به روز موارد اختلافي تازهاي شکل گرفت و باعث شد نه تنها موضوع برجام تا حد زيادي از دستور کار خارج شود بلکه موارد اختلافي ديگري روي ميز بيايد. معتقدم کشورهاي غربي ميدانند که اختلافاتشان با ايران هيچ راهي غير از مذاکره ندارد و اين يک اصل اساسي است. بهويژه اينکه ميدانند وارد شدن به يک فاز غيرديپلماتيک با ايران هزينههاي گزافي به دنبال دارد به ويژه اينکه مديريت اين اتفاق هم غيرقابل پيشبيني است. به عنوان مثال همين الان کشورهاي اروپايي هر ساله در حال ميلياردها دلار باج دادن به ترکيه هستند. ترکيهاي که مدعي است مانع انتقال بحرانهاي خاورميانه مثل بحران پناهندگان به اروپا ميشود چه برسد به اختلافاتي که با ايران که عملا منجر به چالشهاي مديريتناپذير در اداره دنيا ميشود. لذا غربيها همواره مذاکره را در دستور کار قرار خواهند داد منتها هدفي که هميشه دنبال کردند اين است که سعي کردند يک ايران تضعيف شده را کنار ميز بگذارند. ايران تضعيف شده ميتواند امتيازات لازم را به آنها بدهد هرچند که در طول تجربه تاريخي چند دهه اخير هيچ وقت ايرانيها در شرايط ضعف وارد ميز مذاکره نشدند و اگر کشورهاي غربي فکر ميکنند ايران تضعيف شده پاي ميز مذاکره ميآيد، مذاکره ايران تضعيف شده با غرب غيرمحتملتر است حتي از جنگ ايران و غرب. اين يک واقعيتي است که کشورهاي غربي بايد بدانند. کاري که طي اين مدت انجام دادند اين بود که آنها سعي کردند آنچه تحت عنوان مولفههاي قدرت و مانور ايران است را تا حد زيادي محدود کنند. در زمينه انرژي سعي کردند نياز به انرژي ايران را دور بزنند. در زمينه وابستگي کشورهاي منطقه به ايران مثل وابستگي عراق، لبنان و ديگر کشورها سعي کردند سازوکارهايي را در پيش بگيرند. به عنوان مثال کشوري مثل عراق را از انرژي ايران بينياز کنند و بحرانهايي که ممکن بود توان مانور آنها را کم کند و توان مانور ايران را افزايش دهد مثل جنگ يمن را حتي به صورت يکطرفه به حالت سکون درآوردند و در چنين شرايطي از موضع استغنا بحث مذاکره با ايران را مطرح کردند. اما در اين شرايط يک اشتباه محاسباتي نزد برخي صورت گرفت و ايران که فرصتهاي طلايي توافق را از دست داد، اينبار برخي از مسئولان در شرايطي که اصلا جاي مذاکره نبود، دوباره از مذاکره صحبت کردند! اما با همه اين احوال غرب باز هم اگر يکسري شرايط فراهم شود به مذاکره بازخواهد گشت. منتها اين شرايط يکسري شرايط عملي است. مهمترين شرط اين است که در داخل در درجه اول کشور به سمت نوعي اجماع حرکت کند. يعني اختلافات و ناآراميهايي که اخيرا شکل گرفته وشرايط به ثبات رسيده اختلاف نظري که در حوزههاي نخبگاني از يک سمت و در حوزه روابط دولت و مردم شکل گرفته بايد تعديل شود. به نظرم سرمايههاي اجتماعي کشور اگر يک راهکار مبتني بر جذب حداکثري شکل دهند، امکان اينکه کشور را به سمت اجماع حرکت دهند، وجود دارد. اين گام اول است که بايد در پيش گرفته شود. شکلگيري يکسري راهکارهاي چالشافزا در اين شرايط به ضرر منافع ملي است. يک ايران توام با اجماع به زودي کشورهاي غربي را حتي از موضع ضعف به مذاکره خواهد کشاند. دوم در حوزه اقتصادي واقعيت اين است بهخاطر شرايطي مثل فروش با تخفيف نفت و افزايش قيمت دلار و طلا، ضعف اقتصادي باعث ميشود که فقط يک نگاه يارانهاي حاکم شود و يک نگاه توام با تسکين موقت و استفاده تنخواه محور از درآمدهاي کشور. اگر دولت از سرمايه کشور براي رفع مشکلات حوزه توليد، ايجاد زمينههاي پايدار رشد اقتصادي مثل اشتغال و غيره استفاده کند بسيار بهتر از پرداخت يارانه است. متأسفانه در طول تاريخ اکثر دولتهاي چپ و راست در ايران هرگاه خواستند اين خزانه را به صورت جاري هزينه کردند، تورم ايجاد کردند بدون اينکه رشد اقتصادي پايدار ايجاد کنند. معتقدم در شرايط کنوني که سهم ماليات در اقتصاد کشور چندبرابر سهم نفت است و افزودن بر مالياتها به ضرر بخش توليد است بايد جنب و جوش اقتصادي در جامعه با تسهيل دولت فراهم شود. چون اصل اساسي در اقتصاد خارجي کشور همين استقلال اقتصادي است که اگر دولت مديريت خوبي داشته باشد، ميتواند در اين زمينه فعال عمل کند. اگر اين کار صورت بگيرد نوعي ثبات سياسي و ثبات اقتصادي در جامعه بهراحتي کشورهاي غربي را به اين نتيجه ميرساند که مجبور هستند دوباره پاي ميز مذاکره بيايند. در آن زمان حتي ايران از موضع بالاتر هم ميتواند مذاکرات را ادامه دهد و البته در زمينه هستهاي هم ايران دست بازتري دارد که فناوري هستهاي و توليد هستهاي خودش را در حوزههاي مختلف گسترش بدهد. به ميزاني که ايران اين حوزهها را گسترش بدهد از دست بالاتري براي مذاکرات هم برخوردار است.