| کد مطلب: ۱۰۴۸۲۴۰
لینک کوتاه کپی شد

فریبا خانی در گفت‌وگو با «آرمان ملی»؛

توهم مترجمی برای کودکان و نوجوانان

آرمان ملی- بیتا ناصر: نوشتن یا ترجمه کردن در حوزه ادبیات داستانی، حکما ملاحظات خاصی را می‌طلبد؛ خصوصا اگر مخاطب، کودک یا نوجوان باشد؛ زیرا همان‌قدر که یک متن خوب می‌تواند زمینه‌ساز علاقه و تمایل به مطالعه در این نسل شود، متن ضعیف و ناصحیح ممکن است اسباب دلزدگی و فاصله گرفتن کودک و نوجوان از کتاب و مطالعه را فراهم کند. در این میان، با توجه به اینکه معمولا پرفروش‌های بازار، ترجمه‌ای‌ها هستند، به‌نظر می‌رسد مترجم‌ها مسئولیت خطیرتری را به عهده داشته باشند؛ مسئولیتی که البته در بسیاری موارد، نادیده گرفته می‌شود. فریبا خانی، روزنامه‌نگار و نویسنده که مترجم شدن برخی افراد را حاصل نوعی «پارانویا» و توهم می‌داند، معتقد است « بازار گرم ترجمه سبب شده هرکسی با کمترین دانش، فکر کند مترجم کتاب است. درحالی مترجم باید به اصول زبان و عناصر داستان و فرهنگ تسلط داشته باشد.» آنچه در ادامه می‌خوانید، مشروح نظرات درباره ضرورت‌ و آسیب‌های ترجمه (و البته تالیف) کتاب برای کودکان و نوجوانان است.

شما سال‌هاست علاوه بر روزنامه‌نگاري (به‌ويژه روزنامه‌نگاري کودک و نوجوان)، به عنوان داستان‌نويس فعاليت داريد. مواجهه با مسائل روز اين گروه از جامعه تا چه ميزان بر انتخاب سوژه‌هاي داستاني‌تان تاثيرگذار است؟

اگر قبول کنيم که داستان يک رسانه است، اگر مناسب با اتفاقات و رخدادهاي روز کودک و نوجوان قصه خلق کنيم، موفق خواهيم بود. به روز بودن و حرف زمانه را زدن يک اصل است. هر نسلي ويژگي زباني و زبان مخفي خودش را دارد و دغدغه‌هاي‌ خودش را... اگر براي نوجوانان مي‌نويسيم، بايد به ويژگي زباني که انعکاس زمان و تجربه‌ زيستي نوجوان است؛ توجه کرد. در زبان امروز، نوجوانان امروز اصطلاحات فضاي مجازي و اينترنت و بازي‌ها وارد شده است. گروه‌هاي محبوب آنها گروه‌هاي کي‌پاپ و... است و به زبان‌هاي ديگر مثل انگليسي، کره‌اي و ژاپني آشنا هستند. يک نويسنده بايد به اين گروه سني نزديک باشد و آنها را بشناسد.

ترجمه آثار ادبي به‌ويژه در حوزه کودک و نوجوان به تخصص، تجربه، مهارت‌هاي کافي در زبان مبدا و مقصد و ويرايش نيازمند است. از اين‌ منظر سطح کار ترجمه‌ براي اين گروه سني خاص را چطور ارزيابي مي‌کنيد؟

درست است. شما تا به ادبيات و زبان فارسي تسلط کافي نداشته باشيد، مطمئن هستم امکان ترجمه خوب را نخواهيد داشت. واژه‌ فارسي ابزار کار مترجم است. بايد ذخيره‌ واژه مترجم بالا باشد تا راحت‌تر ترجمه کند. بنابراين شما علاوه بر تسلط به زبان و فرهنگ آن کشور بايد به زبان و فرهنگ خودت تسلط داشته باشي. هرچه دانش ما بيشتر باشد، ترجمه بهتر خواهد بود.

از تاثير و نقش زبان در انتقال مفاهيم کتاب‌هاي کودکان و نوجوانان بگوييد. آيا در کتاب‌هاي موجود در بازار، به درستي از زبان فارسي استفاده مي‌شود؟

خيلي‌ها کار کودک و نوجوان را کاري ساده و دم‌دستي مي‌دانند؛ درحالي که يک مترجم، يک داستان‌نويس و حتي يک روزنامه‌نگار حوزه‌ کودک و نوجوان بايد مسلط به زبان خاص اين گروه سني باشد، روانشناسي و حساسيت‌هاي اين مخاطب را بشناسد؛ زيرا کار در اين حوزه، بسيار مشکل‌تر از کار بزرگسال است. کودکان معني کنايه و بعضي شوخي‌ها را نمي‌دانند. بايد مستقيم و ساده براي‌شان نوشت. کودکان خسته مي‌شوند و بايد از جمله‌هاي کوتاه قابل فهم استفاده کرد. خيلي‌ها از نثر شکسته استفاده مي‌کنند که من معتقدم اشتباه است؛ چون خواندن متن را مشکل مي‌کند. براي يافتن زبان کودک بايد منطق او را دانست. بايد به حرف‌زدن کودکان حال و هواي آنان توجه کرد تا بتوان از زبان درستي براي کودکان استفاده‌کنيم. ذهن کودک پر از چراست. يوستين گوردر مي‌گويد: کودکان فيلسوف هستند چون ذهن‌شان پر از چراست. نويسندگان ايراني، بيشتر از زبان کودکي و نوجواني نسل خودشان استفاده مي‌کنند که باعث مي‌شود ارتباط با اين نسل را از دست بدهند. کودک و نوجوان امروز از طريق اينترنت با جهان آشناست، اطلاعات و بازي‌هاي مخصوص خود را دارد و اصطلاحات فضاي مجازي و رايانه وارد زبان آنها شده است. با اين حال، برخي نويسندگان ما از دنياي اين نسل شناخت کافي ندارند. مسأله ديگر گروه‌بندي سني است. شما اگر براي نوجوان با زبان کودکانه بنويسيد، نوجوان آن را پس مي‌زند. من در روزنامه‌نگاري نوجوان ديده‌ام که خيلي نوجوانان را بچه‌ خطاب مي‌کنند. براي اين قشر، اين واژه برخورنده است. بايد با توجه به گروه سني، واژه‌ها را دقيق برگزيد.

جايگاه آثار تاليفي خلق شده در گروه سني کودک و نوجوان را در مقايسه با آثار ترجمه‌اي موجود در بازار کتاب کشور چطور مي‌بينيد؟

ما سال‌هاي اخير آثار تاليفي خوب زياد داشته‌ايم؛ آثاري به قلم نويسنده‌هاي خوبي مثل فرهاد حسن‌زاده و... يا نويسندگان ديگر. اما ادبيات از دل جامعه برمي‌آيد. در کتاب «قدرت انديشه» مي‌خواندم که فلسفه در يک جامعه متعالي شکل مي‌گيرد. ادبيات هم همين‌طور است. من در آثار ترجمه‌اي، خلاقيت بيشتري مي‌بينم. نويسندگان خارجي در خلق شخصيت براي کودکان و نوجوانان، موفق‌تر هستند. بدون مميزي، داستان خلق مي‌کنند اما اينجا نويسنده ايراني ممکن است هزار نگراني داشته باشد که او را از خلاقيت باز دارد. ما در درون خود يک سانسورچي داريم که نمي‌گذارد رها بنويسيم و ملاحظات زيادي را به ما تحميل مي‌کند. البته براي کودک و نوجوان هرگز نمي‌شود رها نوشت، چون بايد مراقب حساسيت‌هاي اين گروه مخاطب بود.

بي‌شک توجه به رده سني آثار ادبي در کتاب‌هاي کودک و نوجوان و زبان خاص آن از شاخصه‌هاي اصلي در ترجمه و تاليف آثار منتشر شده در اين حوزه به شمار مي‌آيد. به نظر شما اين مساله تا چه اندازه در کتاب‌هاي اين حوزه رعايت مي‌شود؟

در اين حوزه مترجمان خوبي داريم که کارشان بسيار ارزشمند است. رضي هيرمندي، محبوبه نجف‌خاني، پروين علي‌پور و مترجمان ديگري که نامشان الان يادم نمي‌آيد، اما متأسفانه ما با شکلي از توهم روبه‌رو هستيم: پارانوياي ترجمه. هرکسي که آشنايي سطحي با زبان انگليسي و زبان‌هاي ديگر دارد، شروع به ترجمه مي‌کند و بازار گرم ترجمه سبب شده هرکسي از راه برسد، با دانش کم فکر کند مترجم کتاب است. در حالي مترجم بايد به اصول زبان و عناصر داستان و فرهنگ تسلط داشته باشد. مترجم بودن آثار ادبي نياز به شناخت دقيق دارد؛ به همين دليل تعداد آثار بد و ضعيف هم کم نيستند. از طرفي فضايي هم براي نقد ترجمه نيست. اگر فضاي نقد بازتر باشد، سطح ارتقا پيدا مي‌کند.

گاهي با کتاب‌هايي در حوزه کودک و نوجوان مواجه هستيم که به نظر مي‌آيد براي گروه سني بزرگسال نوشته شده‌اند. شما داشتن چه مهارت‌هايي را براي مولف و مترجم اين حوزه الزامي مي‌دانيد؟

فرقي ندارد در آثار ترجمه‌اي، در روزنامه‌نگاري، ياد در داستان‌نويسي کودک و نوجوان ما به آشنايي زبان اين گروه مخاطب را نياز داريم. اين يک مهارت انکارنشدني است. علاوه بر اين، واژه‌گزيني براي مخاطب کودک و نوجوان بايد دقيق باشد. بايد تاثيرات مثبت و منفي انتخاب واژه را براي اين گروه بشناسيد و تنها اگر تسلط داشته باشيد، متن شماجذاب و خواندني خواهد شد.

به عنوان يک مادر، معيارهاي شما براي انتخاب کتاب مناسب گروه سني کودک و نوجوان چيست؟

بچه‌ها وقتي که کودک هستند، مي‌شود خوراک خوبي براي‌شان فراهم کرد. کتاب‌هاي کودک، بايد تصويرگري خوب و نويسنده‌اي آگاه داشته باشند تا کودک را به کتاب‌خواندن علاقه‌مند کند. در سن نوجواني، علاقه نوجوانان به کميک استريپ ژانر وحشت و... بيشتر مي‌شود. من فکر مي‌کنم بايد نوجوان‌ها را در انتخاب کتاب آزاد بگذاريم. ببينيد؛ اگر نوجوانان لذت کتاب خواندن را درک کنند، کتابخوان مي‌شوند. نترسيم از انتخاب‌هاي کتاب نامناسب. بگذاريم فقط با کتاب دوست باشند. بعد اطلاعات‌شان را درباره ادبيات خوب بالا ببريم. فرق کتاب خوب و کتاب عامه‌پسند را توضيح دهيم؛ همين. برايشان کتاب انتخاب نکنيم. بقيه را با خود نوجوان است. متأسفانه برخي پدر ومادر و معلم‌ها کتاب نمي‌خوانند و دانشي ندارند، اما بايد مهارت انتخاب کتاب را به نوجوان‌ها ياد بدهيم. مثلا بايد به نويسنده، به مترجم و به تصويرگر توجه کنند و متن موسوم به «سه دقيقه طلايي» پشت کتاب را که معمولا اطلاعات مينيمال کتاب است، بخوانند. به آنها وقت بدهيم در کتابفروشي چند صفحه از کتاب را بخوانند تا ببينند جذبشان مي‌کند يا نه... به آنها ياد بدهيم اگر کتاب را خواندند، به آنها کتاب ديگري هديه خواهد شد. سطح کيفي کتاب‌هاي کتابخانه مدرسه‌ها را بالا ببريم. نويسندگان و مترجمان و تصويرگران را به مدرسه‌ها دعوت کنيم تا براي دانش‌آموزان حرف بزنند و خاطره‌هاشان را از نوشتن بگويند. اگر شهد ادبيات را به نوجوانان و کودکان بچشانيم مشکل حل خواهد شد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار