| کد مطلب: ۱۰۳۹۹۳۲
لینک کوتاه کپی شد

احمد گلشيري زيستن در جهان ترجمه و داستان

مریم فتحی مترجم

احمد گلشيري، برادر هوشنگ گلشيري و پدر سيامک گلشيري ديگر نويسندگان ايراني، نويسنده و مترجمي ايراني بود که به فعاليت در حيطه ادبيات داستاني فعاليت داشت. وي در روز دهم اسفند ماه سال 1325 ديده به جهان گشود.علاقه‌ او به ادبيات به دوران نوجواني‌اش بازمي‌گردد. او دوره متوسطه را در دبيرستان ادب اصفهان پشت‌سر گذاشت و در آن دوران از فضل استاداني چون کريگزبي و لُرِن بهره‌مند شد. مدتي بعد در انجمن ايران-آمريکا و شوراي فرهنگي بريتانياي اصفهان به يادگيري زبان انگليسي پرداخت، اما تحصيلات ادبي آکادميک خود را به‌طور رسمي و حرفه‌اي با تحصيل در دانشکده ادبيات اصفهان آغاز کرد. با اين حال بسياري از منابع آغاز فعاليت ادبي وي را به دوره حضور در «جُنگ اصفهان» مربوط مي‌دانند. اين جُنگ که محفلي بود براي گرد‌همايي اهالي ادبيات، در کافه پارک اصفهان برگزار مي‌شد. گلشيري اساسا به کافه‌نشيني علاقه‌مند بود و آن را جزء لاينفک زندگي شهرنشيني مي‌دانست. او عصرها که از کار تدريس زبان فراغت حاصل مي‌کرد، به کافه پارک اصفهان واقع در چهارباغ مي‌رفت و در آنجا با ياران «جُنگ اصفهان» ديدار مي‌کرد. برگردان داستان «يک گوشه پاک و پرنور» نخستين ترجمه احمد گلشيري نيز يادگار همان کافه‌نشيني‌هاست. گلشيري ترجمه اين اثر را در کافه شروع و به پايان رساند و آن را در جمع ياران جُنگ قرائت کرد. او معتقد بود که در سايه تبادل آرا و عقايد در کافه‌هاست که ادبيات و هنر مجال رشد و بالندگي مي‌يابد. در تحکيم راي خود، به هنر و ادبيات قرن بيستم اشاره مي‌کرد و عامل بالندگي و تحول‌شان را شنيده شدن در کافه‌هاي پاريس و مادريد مي‌دانست. هرچند کافه پارک، پاتوق جنگ اصفهان، از يک‌جايي بسته شد و هريک از اعضا به سويي رهسپار شدند. گلشيري نيز به تهران نقل مکان کرد و توامان به کار در مرکز انتشارات آموزشي و ترجمه متن فيلم براي کانال دوم تلويزيون ملي ايران پرداخت. قلم پرتوان اين نويسنده در نگارش بيش از 10 عنوان اثر به حرکت درآمد. مجموعه «داستان و نقد داستان» او هم‌اکنون در کلاس‌هاي گوناگون ادبي، مبناي آموزش داستان‌نويسي است. البته در ايران، علاقه‌مندان ادبيات او را علاوه بر اثر پيش‌گفته، بيشتر به‌واسطه ترجمه آثار گابريل گارسيا مارکز مي‌شناسند.به طور کلي آثار گلشيري را مي توان به سه دسته تقسيم کرد: نخست مجموعه چند جلدي «داستان و نقد داستان» که جلد اول آن در سال 1368، جلد دوم در سال 1370، جلد سوم در سال 1376 و جلد چهارم در سال 1378 به چاپ رسيد و 12 سال از عمر وي را به خود مصروف داشت. اين مجموعه که از شهرت کم‌نظيري برخوردار است، بعدها با بازنگري، در سه جلد چاپ شد. دسته دوم آثار گلشيري، مجموعه 10 رمان است با عنوان‌هاي ساعت شوم، نوشته گابريل گارسيا مارکز؛ پدرو پارامو، نوشته خوان رولفو؛ نفرين ابدي بر خواننده اين برگ‌ها، نوشته مانوئل پوئيگ؛ ناپديدشدگان، نوشته آريل دورفمن؛ از عشق و ديگر اهريمنان، نوشته گابريل گارسيا مارکز؛ گرسنه، نوشته کنوت هامسون؛ شکار انسان، نوشته خوزه ايبالدو ريبيرو؛ دوئل، نوشته آنتون چخوف؛ سال‌هاي سگي، نوشته ماريو بارگاس يوسا؛ چه کسي پالومينو مالرو را کشت، نوشته ماريو بارگاس يوسا، که همگي در فواصل ميان سال‌هاي 1362 تا 1383 منتشر شده‌اند. و دسته سوم آثار وي را مي‌توان مجموعه «بهترين داستان‌هاي کوتاه نويسندگان بزرگ» دانست که از ميان آنها بهترين داستان‌هاي آنتون چخوف در سال 1381؛ بهترين داستان‌هاي ارنست همينگوي در سال 1384؛ بهترين داستان‌هاي گابريل گارسيا مارکز در سال 1384، و بهترين داستان‌هاي جيمز جويس در سال 1388 چاپ شده‌اند و همراه با مقدمه‌هاي مفصلي که سبب شهرت اين چند مجموعه شده ‌است. احمد گلشيري، شبانگاه دوشنبه 10 مرداد سال 1401 در سن 76 سالگي جان به جان آفرين تسليم کرد. به بهانه درگذشت اين نويسنده در ذيل برگردان قسمتي از فصل آغازين رمان «گرسنه» نوشته کنوت هامسون آورده شده تا چه قبول افتد و چه در درک سبک نوشتاري احمد گلشيري فقيد به ياري خواننده بشتابد. گرسنه داستان فلاکت نويسنده بي‌بضاعتي است که دائما خودش را زير ذره‌بين آدم‌هاي اطرافش مي‌بيند و ...: «تموم اتفاق‌هايى که اينجا براى من پيش اومده وقتى بوده که با شکم گرسنه تو کوچه‌ها و خيابون‌هاى شهر اسلو سرگردون بوده‌م. کسى تا توى اين شهر عجيب و غريب زندگى نکرده باشه، نمى‌دونه چه جهنم دره‌اى‌يه. تو اتاق زيرشيروانى، بيدار دراز کشيده بودم که صداى زنگ ساعت، يه‌جا توى طبقه‌هاى پايين، ساعت شش صبحو اعلام کرد. ديگه هوا نسبتا روشن شده بود و رفت و اومد تو پلکان داشت شروع مى‌شد. طرف چپ در اتاق، به جاى کاغذ ديوارى، ورق روزنامه مورگن بلادت قديمى چسبونده بودن و من مى‌تونستم پيام مسئول فانوس‌هاى دريايى رو بخونم، درست کنار اون هم براى يه نون تازه تبليغ کرده بودن، عکس يه نون تُپُل و گنده رو انداخته بودن و زيرش نوشته بودن: نونوايى فابيان اُلسِن. همين‌که ديگه کاملا بيدار شدم، مثل هميشه، رفتم تو اين فکر که چه مى‌شد اگه امروز موضوعى پيش مى‌اومد که مايه دلخوشى من مى‌شد...».

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار