| کد مطلب: ۱۰۳۰۶۷۶
لینک کوتاه کپی شد

3 ضرورت و دو موشکافی انتقادی‌ بر اخراج اساتید دانشگاه

عباس نعیمی جورشری جامعه شناس

خبر اخراج یا عدم تمدید همکاری برخی اساتید دانشگاه در روزهای پیش پررنگ شد. فارغ از توجیهات اداری- آموزشی هر کدام از آن موارد، می‌توان به طور زیربنایی در باب «حذف دیگری» کندوکاو نمود‌. به واقع حذف برخی اساتید دانشگاه در برهه‌های زمانی مختلف، در چه مبحث نظری قابل فهم است؟ ابعاد جامعه‌شناختی آن کدام است و مولفه‌های اخلاقی دخیل چیست؟ در این راستا سه ضرورت و دو موشکافی انتقادی‌ قابل طرح است: نخست؛ ضرورت سرمایه انسانی؛ در نگرش نوین اجتماعی همواره از سرمایه انسانی به عنوان مهم‌ترین سرمایه یک کشور یاد می‌شود. سرمایه انسانی شامل مجموع توانمندی‌هایی است که در اعضای یک جامعه وجود دارد. از جمله شاخص‌ترین این توانمندی‌ها را می‌توان ذیل عنوان «نخبگان فکری» جمع نمود. محققان، نویسندگان و مدرسان دانشگاه از این زمره هستند. این طیف‌ها در کسوت رهبران فکری، صنفی یا روشنفکران، خصلت پیشرو اجتماعی دارند و جمعیت پیرو را به جلو سوق می‌دهند. آنها نواقص دستگاه را پیدا و مطرح می‌کنند. راهبرد ارایه می‌دهند و حیات جمعی را به سمت رفع نواقص پیش می‌برند. اهمیت آنها در راس و‌ میانه هرم اجتماعی‌‌ چشمگیر است. دوم ؛ ضرورت تنوع نخبگان فکری؛ یافتن مسأله و راه حل سازی تا حد زیادی تابع تنوع نخبگان فکری است. زیرا ابعاد نو و متکثر مسائل به کمک تنوع فکری نخبگان و تمایز نگرش هایشان در بستری دیالکتیکی قابل ارزیابی‌ است. تحدید و محصور نمودن این قشر، به کاهش کیفیت در سه مقوله کشف و تحلیل و راه حل می‌انجامد. این محدود سازی می‌تواند از چند مدخل رخ دهد از جمله انحصار سیاسی، گعده گرایی، حسادت علمی و... . هرکدام این موارد به کوچک شدن حلقه نخبگان فکری می‌انجامد. «حذف سیاسی‌« با محدودسازی اساتید به طیف همفکران، سیستم را از خودبهینه گری محروم می‌نماید و در چنبره خودشیفتگی گرفتار می‌کند. این امر مانع از گردش نخبگان و برطرف شدن نواقص می‌شود. «گعده گرایی» که می‌تواند دوستانه یا تشکیلاتی‌ باشد، با محدودسازی جذب به حذف بخشی از پتانسیل‌های فکری می‌انجامد که آنها را در زمره «وابستگان» و «خودی ها» تشخیص نمی‌دهد. «حسادت علمی» با محروم سازی دانشگاه از ورود نیروهای انسانی توانمند به «کوتوله پروری اندیشه» منتهی می‌شود. حذف نخبگان متخصص و فعال از دایره اساتید، مانع ارتقای فکری دانشجویان و نهایتا جامعه خواهد شد. آیا این بخشی از روند سقوط ملت‌ها نیست؟ اگرچه در سال‌های دورتر، نیروهای موسوم به اصلاح‌طلب- اعتدالی به نقد نیرو‌های موسوم به اصولگرا‌‌ ذیل ایرادات فوق پرداخته‌اند اما در دوران تصدی ایشان نیز، مسائل مذکور جاری بوده و تنها فلش تغییر یافت. این امر بر ساختار معیوبی دلالت دارد که تداوم یافته و نهاد علم را تضعیف نموده است. سوم؛ ضرورت کنش اجتماعی‌‌؛ اعتراض به حذف، یک ضرورت جامعه شناسانه است. حذف سرمایه انسانی در طیف اساتید دانشگاه و معلمان، به افت نهاد آموزش منجر می‌شود. اینکه فرد محذوف به کدام طیف سیاسی- فرهنگی تعلق دارد، دارای اهمیت نیست. وجود «او» با هر تعلق ذهنی و مکتبی، به ارتقای «حل مسأله» کمک می‌کند و برای نهاد مربوطه چنان «بایستگی» است. در حضور او، ابعاد بیشتری از مسائل بالقوه و بالفعل یک کشور، دیده و واکاوی می‌شود. از این حیث هر حذفی در نهاد آموزش به دلایل فوق، غیرقابل توجیه است و حساسیت به حق ایجاد می‌نماید. چهارم؛ زیر ذره بین فلسفه اخلاق؛ بر آنچه گفت شد می‌توان پرسشی انتقادی‌ طرح نمود. آیا فرد حذف شده نسبت به حذف پیشینیان معترض بوده است؟ در واقع می‌توان از مشارکت یا سکوت او در قبال حذف احتمالی سایر همکارانش پرسش نمود! اینگونه می‌توان دید که برخی از این حذف‌ها درباره کسانی رخ می‌دهد که قبلا درباب حذف و اخراج دیگران سکوت اختیار کرده‌اند یا حتی در زمان تصدی مقامی، خود کارگزار حذف بوده‌اند و یا در مقام عضو هیأت علمی از ورود دیگرانِ سزاوار جلوگیری نموده‌اند. این مسأله سزاوار دو ملاحظه مضاعف است؛ «حذف» یک ساختار بازتولید شونده است! بی‌اعتنایی به اصلاح چنین «ساختار ذهنی- رفتاری» یا مشارکت در آن، به فراخور زمان گریبان‌گیر فرد خواهد شد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار