تکلیف عید و معلمی که زیاد میخوابید!
حسین جانبزرگی
اخبار امروز را در حالی پیگیری میکنیم که اصلا حسش نیست. شما هم پیگیری نکنید. حالا انگار اگر ما حرص بخوریم یا اگر من چیزی در این باره بنویسم مسئولین میآیند و میخوانند و بعد میروند حلش بکنند. نه آقا اینجا از این خبرها نیست. حالا بیخیال این حرفها. حالا که به ما ربطی ندارد ما هم فارغ از جهان مینشینیم و برای مخاطبینمان خاطره تعریف میکنیم.
نمیدانم زمان شما هم اینطور بود یا نه، اما در زمان دانشآموزی ما یکسری معلم بداخلاق (بلانسبت معلمهای خوشاخلاق) وجود داشتند. اینها وظیفه داشتند با صبر و تحمل زیاد عید نوروز را انتظار بکشند و بعد با آمدن عید جوری به بچهها تکلیف بدهند که عید را کوفتشان کنند. یک معلم ریاضی ما داشتیم که در طول سال همهاش خواب بود. بعد نزدیک عید که میشد جور تمام درس ندادنهایش را میانداخت روی دوش ما دانشآموزان. یکبار به اندازه سه برابر قطر کتاب تکلیف داد. از بیست ونه اسفند من مشغول نوشتن بودم تا چهاردهم فروردین! جوری که وقتی سرم را از روی کتاب بلند میکردم چشمم سیاهی میرفت. روز چهاردهم پدرم که شاهد رنج و ملالت من شده بود با عصبانیت آمد مدرسه و رو به معلم گفت چه خبرته؟ چرا انقدر تکلیف دادی به اینا؟ بچهی خودتم بود میزاشتی انقدر بنویسه؟ (ضمنا ما خانوادتا اعتقادی به سلام نداریم. یکراست میرویم سراصل مطلب). معلم ریاضی که دوباره با پایان یافتن تعطیلات آمده بود کمبود خوابش را دوباره جبران کند، دید ای دل غافل اصلا حال تصحیح کردن این همه تکلیف را هم ندارد. گفت باشه. تصحیحشون نمیکنم! این درحالی بود که تنها کسی که در کلاس
مشق نوشته بود من بودم! از همان جا من قانونگریز بودن را یاد گرفتم و توانستم در آینده برای خودم یک قانونگریز و خلافکار موفق شوم. معلم هم فهمید که وقتی قانونی سخت باشد و قابل اجرا نباشد افراد زیادی آن را دور میزنند! (این هم برای اینکه داستان امروزمان بدون نکته اخلاقی نماند!) در هر حال من قبلا یک همچین آدم مثبتی بودم.
ارسال نظر