| کد مطلب: ۹۸۷۵۵۴
لینک کوتاه کپی شد

نجف دریابندری از نسل بی‌تکرار بود

محمد قاسم‌زاده داستان‌نویس

 

 

 

 

با مرگ نجف دريابندري بي‌شک يکي از تاثيرگذارترين مترجمان ما وداع ابدي کرد، اما کارنامه پربار او همچنان باقي است و نسل‌ها از آن بهره‌مند خواهند شد. روزي در دفتر نشر کارنامه از او پرسيدم چرا هربار که مي‌خواهد رمان ترجمه کند، به سراغ ادبيات آمريکا مي‌رود و در ترجمه فلسفه به انگليسي‌ها رو مي‌آورد؟ آن زمان هنوز «بازمانده روز» را ترجمه نکرده بود. گفت در فلسفه آمريکايي‌ها وراجي مي‌کنند و در ادبيات انگليسي‌ها حوصله‌ام را سرمي‌برند. تا آن روز فقط نمايشنامه‌هاي بکت را ترجمه کرده بود که ايرلندي‌ است. هيچ‌گاه به جانب ادبيات روس نرفت که با سمت‌وسوي فکري او همخواني داشت؛ چراکه به ترجمه از زبان واسط اعتقاد نداشت. من در ارتباط‌هايي که با او داشتم، شاهد ترجمه دو کتاب بودم؛ يکي «بيلي باتگيت» و ديگري «بازمانده روز». تقريبا يک سال «بازمانده روز» را مي‌خواند و با جملات آن ورمي‌رفت. اما چهل روزه ترجمه‌اش کرد. اين درسي براي مترجمان جوان است که ترجمه چگونه ماندگار مي‌شود. اصولا دريابندري متعلق به نسل بي‌تکرار است. شايد پس از او بايد مترجم ريشه‌دار را بايد کساني چون عبداله کوثري دانست. حالا دور دستِ کساني است که طي سه سال به اندازه پنجاه سال دريابندري کتاب به بازار مي‌فرستند. آنچه دريابندري را دريابندري کرد علاوه بر تعمق در ادبيات و فلسفه و حوصله عجيب و غريب او، حجم خوانده‌هايش بود. چيزهايي خوانده بود و از آنها بهره گرفته بود که کمتر مترجمي به سراغ آن مي‌رفت. بارها شاهد بودم که قصايد قاآني را از حفظ مي‌خواند، امري که ما حتي در استادان ادبيات دانشگاه هم نمي‌بينيم. ترجمه براي او نوعي تحقيق بود. تنها کتاب را از انگليسي برنمي‌گرداند. در سبک و جهان نويسندگي صاحب اثر هم غور مي‌کرد. به اين دليل هر ترجمه او مقدمه مفصلي دارد. به‌عنوان نمونه مي‌توان به ترجمه «پيرمرد و دريا» اشاره کرد که مقدمه با حجم اثر برابري مي‌کند. از طرفي هيچ‌گاه به نويسندگاني که باب روز مي‌شدند، توجه نمي‌کرد. مثلا با اکراه از ميلان کوندرا حرف مي‌زد. وقتي به او گفتم اتفاقا دکتروف (نويسنده‌اي که به او علاقه داشت) مقاله‌اي در رد کوندرا دارد، خنده‌ معروفش را سرداد و گفت پس بي‌خود نيست که من ميلي به کارهايش ندارم. در ميان رمان‌هايي که ترجمه کرده، «بيلي باتگيت» و «پيرمرد و دريا» را با شوق خوانده‌ام. اما ترجمه نمايشنامه‌هاي بکت، در دوره‌اي که ولع کتاب رهايم نمي‌کرد و گرفتاري‌هاي اين روزها را نداشتم، تاثير زيادي بر من گذاشت و مدت‌ها کتاب باليني من بود. اما کتاب مهمي که کمتر ارزش آن را شناختند و حاصل عمر متفکر برجسته‌اي است و مي‌تواند درس‌هاي بسياري به ما بدهد، کتاب «متفکران روس» است، نوشته آيزايا برلين که دريچه‌اي باز مي‌کند به پهناي قاره‌اي رو به فکر و ادبيات روسي در قرن نوزدهم. دريابندري معلم باواسطه بسياري از نويسندگان ايراني است. هيچ‌کس نيست که وامدار او نباشد. گاه از برخورد او با ادبيات معاصر دلخور بوديم، زماني‌که قضاوت او را درباب صادق هدايت و صادق چوبک نمي‌پسنديديم، اما دلخوري از کسي بود که انتظار آن انکار را از او نداشتيم. اما درهرحال هرکس حق دارد از چيزي خوشش بيايد يا چيزي را انکار کند.

از امروز نجف در ميان ما نيست اما ماندگارتر از هر زماني خواهد بود.

به پا مي‌خيزيم و در برابر او تعظيم مي‌کنيم.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار