انتقام «مدهآ»یی
رضا فکری منتقد و داستاننویس
در زمانه اجتماع آدميان خزيده به غار تنهايي، رمان «سِفر سرگرداني» نوشته سعيده امينزاده عمدتا بر مدار واکاوي و تحليل رابطههاي ازدسترفته ميچرخد و در اين راه شخصيتي را به ميانه ميآورد که خشم و سرخوردگي حاصل از جداييها، لحظهاي رهايش نميکند. او مدام درباره اتفاقهاي تلخ زندگياش توضيح ميدهد و شرح ناکاميهاي اوست که مخاطب را به دل وقايع مصيبتبار گذشته پرتاب ميکند و نگاه قضاوتگر اوست که شخصيتهاي ديگر کتاب را معرفي ميکند. گذشتهاي سياه که ريشه هر اتفاقي در اکنون روايت را ميتوان در بستر آن رد گرفت. شخصيت اصلي کتاب، طي اين واگويههاست که خود را سرزنش ميکند و رنجهاي گذشته را به شکل زخمهايي در تن و روانش بازسازي ميکند. دختري که طلبکارانه يقه نسل پيش از خود را ميچسبد و آن را رها نميکند.
اما دختري بالغ به لحاظ فکري و داراي يک زندگي مستقل از خانواده پدري، چرا بايد اينطور بيرحمانه اين گذشته را شخم بزند؟ او فرزند همين خانواده است و آنچه ميکاود، درواقع آينده خود اوست. او وارث وضعيتي است که پدر و مادرش پيشتر در آن فرورفتهاند و در پي راهي است که بتواند اين سرنوشت محتوم را بشکند يا دستکم دستاندازي در آن ايجاد کند. اينجاست که «مدهآ»ي اسطوره از راه ميرسد و با قصه مهجوريهاي اين شخصيت همراه و همداستان ميشود. پلاتوي تئاتري که قرار است نمايش مدهآ در آن به صحنه برود، مکاني ميشود براي به سطحآوردن شر درون او و مسير زندگياش و شخصيت اسطورهاي مدهآ گاه چنان در تداخل با يکديگر قرار ميگيرند که نظير به نظير همه شخصيتهاي درون نمايش را ميتوان در بطن زندگي دختر داستان هم سراغ گرفت؛ از کرئون و دخترش گرفته تا جيسون و فرزندان مدهآ. دختري که در نمايشهاي بسياري بازي کرده و خباثت شخصيتهاي بسياري را روي صحنه به نمايش درآورده، اما مدهآ منطبقترين شخصيت ممکن بر روان اوست. شخصيتي که درگير عشقي پرشور بوده و جسورانه در برابر خانوادهاش ايستاده و هزينههاي گزافي را در راه رسيدن به عشقش پرداخته و حالا ناکامي و چشيدن طعم تلخ خيانت براي او گناهي نابخشودني است و البته که مستوجب عقوبتي فراموشناشدني نيز هست.
راوي گامبهگام با مدهآ قدم برميدارد، با تصوير باستاني اين زن انتقامجوي اسطوره، همکلام ميشود، به خصلتهاي او متمايل ميشود و درنهايت همچون او زندگي اکنونش را بر مدار انتقام تنظيم ميکند. شخصيتي که اگرچه رابطهاي از همگسيخته با پدر و مادرش دارد و برادر معتادش نگراني ديگر زندگي اوست، اما بازي در نقش مدهآ فرصت مناسبي برايش ايجاد ميکند تا عدالت را به شيوه اساطير برقرار کند. او رفتهرفته روند اين استحاله را کامل ميکند و درنهايت به اين نتيجه ميرسد که با در موضع ضعفماندن و خود را مقصردانستن، راه به جايي نخواهد برد. اينجا همان جايي است که بايد برخيزد و شر درونش را به کمک ميگيرد و تنها در اين صورت است که آرامش به زندگي او بازخواهد گشت. البته که تاواني که بايد براي رسيدن به اين روان آرامشيافته بپردازد، بسيار سنگين است؛ همچون مدهآ که مجبور به قربانيکردن فرزندانش در اين راه ميشود.
شخصيتي که الگوي روانياش مدهآ است، ناخوادآگاه همان اعمالي را مرتکب ميشود که مدهآ در حق همسر خيانتکارش روا داشته است و در ادامه همين انتقامجوييها است که برادرش را از دست ميدهد. مرگ اين جوان، داغ عظيمي است که بر دل او مينشيند و از قضا دليل مهمي ميشود براي فراموشکردن گذشته و نزديکشدن اعضاي اين خانواده به يکديگر. روايت «سفرِ سرگرداني» از دل اتفاقات و از ميانه تنشها واگو ميشود، بحراني دائمي، فصول بسياري از کتاب را در خود فروميبرد و داستان با التهابهايي صعودي به نقطه اوج خود ميرسد و درنهايت با انتقام شخصيت اصلي داستان از تلاطم ميافتد و فروکش ميکند. مرگ برادر بهنوعي سرگرداني اين شخصيت را به نقطه پايان خود ميرساند و نظم تازهاي بر زندگياش حاکم ميکند. درواقع او براي رسيدن به چنين آرامشي بايد همچون مدهآ سيراب از انتقام شده باشد و ناگزير در اين راه عزيزانش را هم قرباني کرده باشد. شخصيتي که با قضايا منفعلانه برخورد نميکند و خود را چشمبسته به دست تقدير نميسپارد. او در جهت تغيير اوضاع و التيام درونياش گام برميدارد و راهنماي او در اين راه کسي نيست جز «مدهآ»ي اسطورهاي.
ارسال نظر