| کد مطلب: ۱۱۵۹۳۷۷
لینک کوتاه کپی شد

جمال بیک در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

شعر یک تحول تحمیلی نیست

آرمان ملی- محمد صابری: برای درک موقعیت فعلی شعر و راهیابی در مسیرهای پیش‌رو، از بازشناسی، بازشناسی و بازشناسی مسیرهای طی شده و جریان‌های شعری معاصر از نیما به این‌طرف گزیری نیست؛ ولو اینکه روایت‌ها و خوانش‌ها در این‌رابطه تفاوت‌هایی با یکدیگری داشته باشند، اما چه‌بسا همین تفاوت‌ها، زوایای تازه‌ای را از جریان‌شناسی شعر مدرن در اختیار قرار دهند.

شعر یک تحول تحمیلی نیست

جمال بیک، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی معتقد است «برای تعریف دقیق‌تر و شفاف‌تر بوطیقای شعر لازم است نگاه جامع و همه جانبه‌ای به عوامل تاریخی، اجتماعی، زبانی، معنایی، ساختاری، محتوایی و فرمی داشته باشیم.» او می‌گوید «شعر یک تحول تحمیلی نیست و تغییر ابعادش نیاز به تغییر و تحول اجتماعی و سیاسی و حتا ذائقه‌‌‌‌ی مردمی که در همان حول و حوش جغرافیایی شعر زندگی می‌کنند ارتباط مستقیم دارد. .»..

شما سابقه فعالیت در عرصه شعر، تحقیق و پژوهش، نقد ادبی را داشته‌ و دارید. پرسش اول من در باب آسیب‌شناسی شعر امروز در هر دو حوزه‌‌‌‌ موزون و آزادست، چه آسیب‌‌‌هایی را متوجه آن می‌دانید؟

در مورد بحث تقلید باید بگویم که این اتفاق از دیر باز یقه‌‌‌‌ شعر ایران را در دوره‌های مختلف گرفته و در تمام ‌دوران شاعری این مرز و بوم وجود داشته است. اگر به دیوان‌ شاعران کلاسیک نظری بیندازیم، شاهد این تقلید فرم و محتوی خواهیم بود و در شعر موزون امروز ایران هم مساله‌ی تقلید هنوز میان برخی از شاعران موزون ایران ادامه دارد؛ آنچنان‌که به تقلید از قالب‌های کلاسیک و بدون در نظر گرفتن زمان و فضای معاصر به تکرار و سطحی شدن شعر ادامه می‌دهند و به جای استفاده از زبان و فرم‌های نو، هنوز درگیر قواعد و وزن‌های شعرهای قدیمی‌اند؛ حتی در استفاده از مضمون‌‌‌ها و موضوع‌ها. این آسیب خلاقیت را محدود می‌کنند و فقدان نوآوری، لطمات بسیاری به ادبیات امروز ما وارد کرده‌ است. ضمن اینکه در موارد زیادی، برخی از شاعران شعر موزون امروز نتوانسته‌اند به خوبی مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی معاصر را بیان کنند و این کم‌کاری باعث می‌شود از مسائل روز و نیازهای جامعه دور شوند. البته این موارد شامل شاعران نو کلاسیک ما نمی‌شود؛ چراکه در این عرصه شاهد نوآوری‌های فرمی و معنایی از طرف برخی شاعران جدی و حرفه‌ای بوده‌ایم که اگر بخواهم از آن‌ها نام ببرم، قطاری از نام‌ها را باید ردیف کنم.

اما در مورد آسیب‌شناسی شعر آزاد یا شعر سپید که البته هر کدام تعریف خاص خودش را دارد، باید بگویم برخی از شاعران در تلاش برای گسستن از سنت‌های وزنی و قافیه‌ای، شعر را فدای آزادسرایی بی‌مرز و مکانی کرده‌اند و از این طرف بوم افتاده‌اند. همین موارد باعث گم‌شدن پیام و مفهوم در شعر معاصر شده است. همه می‌دانیم که در شعر آزاد و سپید به‌دلیل نبود وزن و قافیه، بعضی ازجریان‌های شعری، فضای شعر را به سهل‌انگاری و عدم پالایش رسانده‌اند و حتی دیده شده است که از ظرفیت‌های زبان به‌خوبی بهره نمی‌برند و زبان را به سطحی‌نگری و ساده‌گی کشانده‌اند. این امر باعث شده بار معنایی لازم و عمق را به سطح بکشانند؛ اگرچه می‌دانیم شعر آزاد و سپید هنوز در مراحل جنینی خود قرار دارد و برخی اصول بنیادین شعر مدرن به درستی تعریف نشده است. در نتیجه بعضی از آثار نه از جنبه‌‌‌‌ی فرمی و نه از جنبه‌‌‌‌ی معنایی به سطوح بالای شعر مدرن دست نیافته است. در مجموع شعر امروز ایران با توجه به تنوع و گستردگی آن، همچنان در حال کشف و بازتعریف خود است که البته با توجه به آسیب‌های گفته شده می‌تواند چه در حوزه‌‌‌‌ی آثار موزون و چه آزاد و سپید با دقت بیشتر در استفاده از خلاقیت‌های زبانی و نجات معنا از معنا (مراد قلی‌پور) که معناهای اخته را از شعر معاصر حذف خواهد کرد، به روزهای تاثیرگذار شعر معاصر برسد.

علاوه بر حوزه‌‌‌‌ چاپ کتاب و مطبوعات، سال‌های زیادی را صرف انجمن‌داری و پرورش استعدادهای گمنام کرده‌اید. چه آسیب‌‌‌هایی در این راه مانع از تعالی و پیشرفت ادبیات در محفل‌های ادبی جدی‌ است و اصولا برپایی این انجمن‌‌‌ها در ادبیات امروز ما چه جایگاهی دارد و چرا؟

راستش اول باید بگویم که واقعا انجمن‌داری با این شرایط سخت موجود، فعالیت سخت و طاقت فرسایی‌‌ست، اما در جواب سوال شما باید عرض کنم صرف‌نظر از بحث مکان برگزاری - که امروزه اکثر انجمن‌‌‌ها به کافه‌نشینی ‌روی آورده‌اند- و نبود یک فضای مناسب برای پذیرش دیدگاه‌های مختلف و تنوع در آثار و تلاش برای جلب حمایت‌های مالی و ارتقای کیفیت و زیر‌ساخت‌های انجمن‌‌‌ بی‌شک یکی از اولین آسیب‌‌‌ها در این حوزه به‌شمار می‌رود. ضمن اینکه متاسفانه در بسیاری از محافل ادبی به جای تمرکز بر نقد سازنده و علمی به تمجید یا تعریف سطحی از آثار می‌پردازند که این امر باعث می‌شود اعضا شرکت‌کننده پیشرفتی را تجربه نکنند. همچنین ترس از نقدپذیری یا فضای محافظه‌کارانه انجمن‌ها، نیز مانع از بحث‌های عمیق می‌شود. حتی گاهی رویکردهای غیرعلمی و سلیقه‌ای باعث می‌شود معیارهای انتخاب آثار یا ارزیابی آن‌ها بر اساس سلیقه‌‌‌‌ شخصی با گرایش‌های محدود، جلسات را به ایجاد فضایی به‌شدت غیرحرفه‌ای و غیرسازنده تبدیل کند و در بسیاری از محافل ادبی به جای تشویق به خلاقیت و نوآوری، به تکرار آثار کلیشه‌ای که گاهی مورد استقبال برگزارکنندگان محافل قرار می‌گیرد، به رکود ادبی می‌انجامد.

یکی از مواردی که بنده در برخی از انجمن‌‌‌ها مشاهده کرده‌ام، نبود مدیریت مناسب و عدم برنامه‌ریزی است که این امر باعث کاهش کیفیت فعالیت‌های انجمنی شده. وجود مدیران و مجریان ناآگاه با توجه به برخی تعصبات شخصی در فضای مدیریت، شرایطی کاملا غیرحرفه‌ای را ایجاد کرده‌اند؛ البته این امر را نمی‌شود از ذهن دور کرد که ضعف ارتباط با جامعه و رسانه‌های حرفه‌ای و دانشگاهی باعث انزوای این محافل شده است. اگرچه بر این موضوع واقفم که در برخی موارد به‌خاطر فشارهای سیاسی و اجتماعی ممکن است از طرح موضوعات جسورانه یا نوآورانه خودداری شود و این فشارها می‌تواند به خودسانسوری اعضا یا محدودیت در انتخاب موضوعات منجر شود. طلب دیگر اینکه که نبود حمایت‌های مالی و زیرساختی و نبود فضای مناسب برای برگزاری نشست‌‌‌ها می‌تواند به افت کیفیت فعالیت‌های انجمن‌‌‌ها منجر شود و با چند پیشنهادی که می‌دهم شاید بشود به اینگونه فعالیت‌‌‌ها به‌طور جدی پرداخت. یکی اینکه انجمن‌‌‌ها حتما با جامعه‌‌‌‌ ادبی و رسانه‌‌‌ها و دانشگاه‌ها و موسسات زیربط ارتباط موثر ایجاد کنند و پای آن‌ها را به جلسات ادبی باز کنند. دوم اینکه تقویت مدیریت حرفه‌ای و برنامه‌ریزی منسجم و کاملا هدفمند داشته باشند. سوم؛ تشویق اعضا به خلاقیت و نوآوری. چهارم؛ گسترش نقد سازنده و آموزش اصول نقد ادبی شعر معاصر و مدرن که فکر می‌کنم این مورد اخیر بسیار در رشد ادبیات کشور ما می‌تواند نقش سازنده داشته باشد... برپایی انجمن‌‌‌ها و محافل ادبی در ادبیات امروز ما از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ چراکه این محافل به عنوان یکی از بسترهای اصلی پرورش خلاقیت و تبادل اندیشه و ارتقای ادبیات مسولئت اساسی دارند. اگر دقت کنیم؛ بستر تبادل ایده‌‌‌ها و تجربیات با توجه به گردهمایی شاعران و نویسندگان و منتقدان در همین انجمن‌‌‌ها و محافل فراهم می‌شود تا درباره‌‌‌‌ آثار یکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازند. این تعامل فکری می‌تواند به رشد ایده‌‌‌ها و غنی‌سازی آثار و ارتقای سطح ادبیات منجر شود و دیگر مجبور نمی‌شویم آثار چاپ شده‌‌‌‌ ضعیف را مطالعه کنیم. در عوض به فراهم کردن بسترهای مناسب در تقویت اصالت ادبی کمک موثری خواهد شد و با تربیت و کشف استعدادهای جدید و ناشناخته و چاپ آثار خلاق و معرفی آن‌ها به جامعه‌‌‌‌ی ادبی، بازار کتاب خوانی را رونق داده و همین امر به رشد نقد ادبی و گسترش آن به بهبود آثار کمک شایانی کرده‌ایم.

از آنجا که شاعری و نویسندگی فعالیتی انفرادی محسوب می‌شود که گاه با چالش‌های مانند عدم اعتماد به نفس و یا ناامیدی همراه می‌شود که با حضور در جمع‌های ادبی به شاعران و نویسندگان انگیزه می‌دهد و حمایت روانی لازم را فراهم می‌کند؛ مخصوصا اینکه این محافل بستری برای بازتاب مسائل اجتماعی، فرهنگی و و و... در آثار را فراهم می‌کند و به شاعران و نویسندگان کمک می‌کند تا پیام‌های خود را به مخاطبان برسانند. در آخر عرض کنم که انجمن‌‌‌ها از ستون‌های اصلی رشد و گسترش ادبیات در جامعه می‌باشند و تقویت این محافل و ایجاد انگیزه برای حضور گسترده‌تر افراد می‌تواند به پویایی بیشتر ادبیات معاصر کمک کند.

بعد از انقلاب در حوزه‌‌‌‌ شعر معاصر به سه عنوان کلی و پربحث و جدل برمی‌خوریم: شعر دهه شصت، شعر دهه هفتاد و شعر دهه هشتاد. چه متر و معیارهایی در این تقسیم‌بندی به شفاف‌تر شدن بوطیقای شعر می‌انجامد و دیگر آنکه چگونه می‌توان جریان‌های ادبی را در این سه دهه طوری سازمان دهی کرد تا بتوان به نتیجه و تعریف دقیق‌تری از آن برسیم؟

در رابطه با تقسیم‌بندی دهه‌‌‌ها بارها به این موضوع فکر کرده‌ام که چگونه می‌شود شعر را با متراژ دهه‌بندی‌‌‌ها اندازه گرفت. شعر یک تحول تحمیلی نیست و تغییر ابعادش نیاز به تغییر و تحول اجتماعی و سیاسی و حتا ذائقه‌‌‌‌ی مردمی که در همان حول و حوش جغرافیایی شعر زندگی می‌کنند ارتباط مستقیم دارد. به همین دلیل هنوز رابطه‌‌‌‌ی مناسبی با این دهه‌بندی‌‌‌ها پیدا نکردم اما به‌خاطر احترام به عزیزانی که این تقسیم‌بندی‌‌‌ها را مطرح کردند می‌خواهم خوش‌بینانه به این موضوع بپردازم و شعر معاصر ایران را از همین دیدگاه به بررسی بنشینم.

قاعدتا اول باید روند شعر را پس از انقلاب و تاثیرات آن را بر جریان‌های شعری بعدی موشکافی کنیم که البته این تقسیم‌بندی به ما یک امکان نسبی خواهد داد تا بوطیقای هر دوره را نه به‌طور دقیق بلکه به‌صورت ضمنی تحلیل کنیم و برای عینی‌تر و شفاف‌تر کردن این بوطیقا از معیارهایی استفاده کنیم که بیشتر بازتاب دهنده‌‌‌‌ تغییر قسمتی از شرایط اجتماعی هستند و در بعضی موارد تحمیلی هم بوده‌اند یا ریشه‌‌‌‌ی علمی و پژوهشی تاریخی ندارند. ‌به همین دلیل لازم هست که یک بررسی مناسب در رابطه با جریان‌های شعری این سه دهه برسیم و به جمع‌آوری و مستندات‌سازی آثار شاخص با بررسی دقیق و آرشیوی آثار برجسته شاعران هر دهه بپردازیم. در این بین باید به ثبت جریان‌های اصلی و فرعی شعر در هر دوره توجه کنیم و به تحلیل گفتمان غالب هر دهه با بررسی دغدغه‌های مشترک شاعران و ارتباط آن‌‌‌ها با مسائل اجتماعی و فرهنگی زمانه‌‌‌‌ خود و استخراج مضامین و رویکردهای تکراری به تحقیق بنشینیم و تقسیم‌بندی جریان‌ها را بر اساس سبک و گرایش و تفکیک شاعران و آثار را بر اساس سبک‌های شعری مانند کلاسیک و نیمایی و سپید وجریان‌های حجم‌گرا یا موج نو و و و... شناسایی گرایش‌های غالب و نوظهور اهمیت ویژه‌ای قائل بشویم. حتی به‌نظرم باید به مقایسه‌‌‌‌ جریان‌های شعری ایران با جریان‌های مشابه جهانی در همان دوره و تحلیل تاثیر‌پذیری و تاثیر‌گذاری بر شعر معاصر همان دوره‌‌‌ها تحقیق ویژه‌ای داشته باشیم که قطعا باید به دیدگاه منتقدان و نظریه‌پردازان و مستند‌سازی نقدها و تحلیل‌های ادبی منتشر شده در هر دهه با استخراج مبانی نظری مطرح شده برای جریان‌های شعری جایگاه خاصی به‌وجود بیاوریم. برای تعریف دقیق‌تر و شفاف‌تر بوطیقای شعر در دهه‌های مورد نظر لازم است نگاه جامع و همه جانبه‌ای به عوامل تاریخی، اجتماعی، زبانی، معنایی، ساختاری، محتوایی و فرمی داشته باشیم به همین دلیل است که شعر این سه دهه‌‌‌‌ مورد تاکید را با رویکردی تحلیلی و مقایسه‌ای بررسی کنیم تا پویایی و تحول شعر معاصر ایران، به درستی درک شود که لزوما این اتفاق نیازمند یک همکاری همه جانبه‌‌‌‌ دست اندرکاران حوزه‌‌‌‌ ادبیات و حوزه‌های مرتبط با آن ممکن می‌شود و در حال حاضر در چارچوب این مصاحبه به دلیل فراهم نبودن مقدمات ضروری حاصل نمی‌شود.

در شعر آزاد و سپید به‌دلیل نبود وزن و قافیه، بعضی از جریان‌های شعری، فضای شعر را به سهل‌انگاری و عدم پالایش رسانده‌اند و حتی دیده شده است که از ظرفیت‌های زبان به‌خوبی بهره نمی‌برند و زبان را به سطحی‌نگری و ساده‌گی کشانده‌اند

به نظر شما در توصیف این تقسیم‌بندی‌ها و ویژگی هر دوره، بر چه نکاتی می‌توان دست گذاشت؟

همان‌طور که اتفاق افتاد دهه‌‌‌‌ی ۶۰ به دلیل رویدادهای انقلابی و سپس همراهی جنگ تاکید بر ادبیات مقاومت و ارزش‌های انقلاب و تحریک روحیه‌‌‌‌ حماسی، ادبیات از زبانی ساده و صریح و شعارگونه که تمامی متاثر از ادبیات حماسی و آئینی شرایط جنگ بود استفاده شد و بیشتر به موضوعات مقاومت، شهادت، آرمان‌گرایی و به هویت دینی و گاهی بنا بر مقتضیات پیش آمده به هویت ملی بپردازد، تمرکز را بیشتر بر ادبیات داخلی و آرمان‌های انقلاب بگذارد، در نقد به موضوعات ایدئولوژیکی و تعهد انقلابی بیندیشد، بیشتر غلبه‌‌‌‌ شعر نیمایی و سپید را با تاکید بر فرم‌های سنتی پیش ببرد، اما در دهه ۷۰ فضای باز اجتماعی پس از جنگ باعث شد که شعر به سمت دغدغه‌های فردی و آغاز تغییر در نگرش‌های سنتی بگراید از این رو پیچیدگی‌های زبانی و استفاده از نمادها و ابهام. گرایش بیشتر به زبان شناسی ساختاری و بینامتنی با تکثرگرایی فرمی و رواج جریان‌های شعر سپید و ظهور گرایش‌های نوین مانند شعر موج نو و حجم گرایی و شعر ناب و و و... به همراه ورود اندیشه‌های فلسفی و ادبی جهانی مانند پست مدرنیسم و تاثیر از مکاتب غربی همراه شود و به نقدهای ساختارگرا و بینامتنی و فلسفی بپردازد.

در دهه‌‌‌‌ ۸۰ بیشتر به بازی با زبان و روایت‌های چند لایه و گرایش به شکستن قواعد سنتی زبان شعر و علاقه به فرم‌های پست مدرن و روایت محوری و حتی بازگشت به برخی فرم‌های کهن با نگاه نوین و پرداختن به انتقادهای اجتماعی و جهان‌شمولی و مسائل روزمره به همراه تقویت جریان‌های فراملی با تاکید بر شعر جهانی و تعامل بیشتر با ادبیات خارج از ایران، در کنار نقدهای پست مدرن زبان محور و اجتماعی همراه بشود. خب می‌بینیم که بررسی این سه دهه کار آسانی نیست و حتما گروه‌های متعددی را در زمینه‌های مختلف می‌طلبد که امیدوارم در جهت شناسایی نقاط قوت و ضعف ادبیات ما به‌طور بی‌طرفانه و غیرمغرضانه انجام گیرد تا به پیشرفت ادبیات ایران کمک کند.

نیما ادبیات ما را از کهنگی و تکرار و تقلید و سایه سنگین ادبیات کلاسیک نجات داد و موج نوی شعر نیمایی برای بیش از سه دهه ادبیات را درنوردید. اما این موج عظیم در کوتاه مدتی فرونشست، شعر نیمایی با آن شکل و شمایلی که فروغ و سهراب و اخوان و شاملو را به دنیا عرضه کرد ادامه نیافت، چرا؟

در اینکه شعر نیمایی به عنوان انقلابی در ادبیات فارسی، دوران طلایی را تجربه کرد، شکی نیست؛ گو اینکه شاعران بزرگی همچون نیما، فروغ، سهراب، اخوان و در ادامه شاملو را به ادبیات معاصر معرفی کرد که همگی توانستند آن را به اوج برسانند، اما این موج عظیم به دلایل متعددی در سال‌های بعد فرونشست و نتوانست با همان شکل و شمایل ادامه یابد؛ اگرچه می‌دانیم که نیما با ارئه‌‌‌‌ی شعر نیمایی، فرم و محتوا را در زبان شعری ایران متحول کرد و حتی بستری برای خلاقیت شاعران بعدی فراهم ساخت اما در ادامه با توجه به محدودیت‌های که هنوز در شعر نیمایی وجود دارد شاعران احساس کردند که نیازمند امکانات تازه‌تری هستند به همین دلیل ضرورت شعر سپید توسط شاملو به ادبیات ایران پیشنهاد شد. این پیشنهاد باعث ظهور جریان‌های شعری جدیدی در حوزه‌‌‌‌ شعر سپید اتفاق شد؛ از این رو شعر نیمایی به حاشیه رانده شد و شعر سپید آزادی بیشتری در زبان، فرم و محتوا به شاعران پیشنهاد کرد. البته نمی‌توان تاثیر مدرنیسم و پست مدرنیسم و ترجمه‌‌‌‌ آثار کشورهای دیگر با توجه به ورود تفکرات مدرن و پست مدرن به ادبیات را نادیده گرفت. همین امر شاعران را به سمت تجربه‌های زبانی و مفهومی سوق داد که با اصول شعر نیمایی سازگار نبود و باعث شد ذائقه‌‌‌‌ مخاطب به مرور از قالب‌های شناخته شده نیمایی فاصله بگیرد و به سمت تجربه‌های جدیدتر ادبی گرایش بیابد. ضمن اینکه باید بپذیریم پس از شاعران بزرگی چون نیما، فروغ، سهراب واخوان شاعران جدیدی که بتوانند همان تأثیرگذاری را در قالب نیمایی ایجاد کنند، به عرصه نیامند که همین امر به تکرار کلیشه‌‌‌ها و صرفا تقلید از موضوعات یکنواخت به از دست رفتن جذابیت قالب نیمایی منجر شد.

اگر بخواهم بیشتر به این موضوع بپردازم باید به نقش رسانه‌های مدرن و فضای مجازی اشاره کنم که نقش سنتی شعر و به‌دنبال آن شعر نیمایی به عنوان رسانه‌ای جدی و اصلی در انتقال پیام‌‌‌ها کاهش بیابد و باعث شد شاعران به فرم‌‌‌ها و سوژه‌های جدیدتری بپردازند. حتس‌ آثار ترجمه‌‌‌‌ شاعران بزرگ کشورهای دیگر باعث شد شاعران ایران بیش از پیش تحت تأثیر جریان‌های جهانی قرار بگیرند و تلاش کردند شعر فارسی را به ادبیات جهانی نزدیک کنند که این منجر به فاصله گرفتن از قالب‌های مشخصی مانند نیمایی شد. ضمن اینکه ما در دوره‌‌‌‌ی عجیبی قرار گرفته‌ایم و سرعت تحولات بقدری سریع اتفاق می‌افتد که همین موضوع باعث سردرگمی شاعران و حتی مخاطبان، بین سنت و مدرنیته بشود، اگرچه شعر نیمایی نقش گسترده‌ای در جهت پیوند میان سنت و مدرنیته بازی کرد اما در سال‌های بعد بحران هویتی در ادبیات معاصر ایران باعث شد شاعران در اولین اقدام قالب نیمایی را کنار گذاشتند مخصوصا با گرایش به شعر مینی‌مالیستی و موج نو و همچنین ظهور جریان‌های جدید با رویکردهای زبانی و معنایی، قالب نیمایی را به عنوان گزینه‌ای طولانی پیچیده و کنار گذاشتند. اگرچه همه می‌دانیم که شعر نیمایی به عنوان یک پدیده‌‌‌‌ی بی‌بدیل ادبی نقش بی‌نظیری در تاریخ ادبیات فارسی ایفا کرد و به عنوان یکی از پایه‌های اصلی ادبیات معاصر، میراثی ارزشمند برای شاعران نسل‌های متمادی به یادگار باقی گذاشته است.

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار