«آرمان ملی» در گفتوگو با امیر دبیریمهر مطرح کرد:
بی خبری روشنفکران خارج نشین از زیست جامعه در ایران
آرمان ملی-سیاوش پورعلی: دو هفته پیش در گفتوگویی تفصیلی، روند زیست جامعه روشنفکری در داخل ایران را به بهانه خودکشیهای پیدرپی در این طیف بررسی کردیم.
در آن مصاحبه که با عنوان «افول طبقه روشنفکر ایرانی» منتشر شد، به این نتیجه رسیدم که مشکلات معیشتی و تا حدی سیاسی و اجتماعی، سبب کاهش چشمگیر تأثیرگذاری این طبقه شده است. قرار بود در گفتوگویی دیگر، وضعیت آنچه «روشنفکران خارجنشین» نامیده میشود را مورد نقد و واکاوی قرار دهیم اما در همین فاصله، خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر اینکه مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری، در سفر خود به نیویورک برای حضور در اجلاس سازمان ملل متحد، تماس تلفنی کوتاهی با یکی از چهرههای اثرگذار روشنفکری برقرار کرده است. هرچند نهاد ریاستجمهوری هنوز جزئیات این گفتوگو را منتشر نکرده، اما دکتر عبدالکریم سروش طی روزهای گذشته در ویدئویی به کلیات این تماس اشاره کرد. او گفت: «در ماه سپتامبر که آقای رئیسجمهور پزشکیان برای شرکت در اجلاسیه سازمان ملل به نیویورک آمده بودند، یکی از مسئولان دفتر حافظ منافع ایران با من تماس گرفت و گفت آقای رئیسجمهور میخواهند با شما صحبت کنند. پذیرفتم و چند دقیقهای با ایشان گفتوگو کردیم. ایشان تشکر کردند از مواضع من درباره ایران و اسرائیل. من پاسخ دادم که کار چندانی نکردهام و تنها آنچه را به نظرم درست آمده بیان کردهام. کل گفتوگو سه تا چهار دقیقه بیشتر طول نکشید؛ نه من فرصت بیشتری داشتم و نه ایشان». این روشنفکر دینی سپس ادامه داد: «به ایشان گفتم شما صدای رسایی در ایران هستید؛ بلندترین رسانهاید و باید ندای مظلومان را برآورید... ایشان سخنان مرا شنیدند و تنها گفتند دعا کنید که پیش مردم شرمنده نباشیم». در ابتدا باید به بهانه این تماس تلفنی که همان بیانیه است اشاره کنیم که از معدود کنشهای روشنفکران خارج از کشور محسوب میشود. کنشی که البته در جای خود حرکتی منسجم و در راستای منافع ملی به شمار میآید. غنای علمی و فلسفی سروش بر کسی پوشیده نیست و نگارنده نیز قصدی برای به چالش کشیدن ایشان ندارد. بااینحال، اگر به متن این گفتوگوی کوتاه تلفنی توجه کنیم، خواهیم دید که دکتر سروش به مسألهای اشاره کردهاند که هرچند روزگاری یکی از نگرانیهای جدی جامعه مدنی بود، اما سالهاست که خوشبختانه صورتی سریالی و فراگیر ندارد. موضوع مورد اشاره ایشان به پروندهای بازمیگردد که ریشه در سال ۱۳۹۳ دارد، حال آنکه امروز اسیدپاشی نمود و موضوعیت ندارد. امروز تقابل در چنین موضوعاتی در سطح مصوبات مجلس و رفتارهای گروهها برمیگردد. این نکته خود نشاندهنده شکافی عمیق میان جامعه روشنفکر خارجنشین و جامعه کنونی ایران است؛ جامعهای که امروز با چالشهای گستردهتری همچون فقر، بیکاری، بحران سیاست خارجی و فاصله روزافزون میان دولت و ملت دستبهگریبان است. در ادامه همان گفتوگوی پیشین، بار دیگر با امیر دبیریمهر، پژوهشگر جامعهشناسیِ سیاسی و رئیس مؤسسه پژوهشی اندیشه و قلم، به گفتوگویی تفصیلی نشستیم. او بر این باور است که براساس همین دیالوگ کوتاه میان دکتر سروش و رئیسجمهور، میتوان دریافت روشنفکران خارجنشین از زیست واقعی جامعه ایرانی امروز بیخبرند. آنچه در پی میآید مشروح این گفتوگوست.
- در ابتدا بهتر است از اینجا شروع کنیم، شاید جامعه روشنفکر خارجنشین با نسلهای دهههای چهل، پنجاه و حتی شصت رابطهای داشته باشند اما آیا توانستهاند با نسل جدید یا همان نسل z اتصالی داشته باشند؟
در خصوص جلب توجه نسل جدید از سوی روشنفکران خارج از کشور، دو نکته قابل ذکر است. نکته نخست آن است که، همانگونه که در گفتوگوی پیشین که به روشنفکران داخلی ارتباط داشت عرض کردم، بهطور کلی روشنفکران در نوعی اغما و کما بسر میبرند و چه در داخل و چه در خارج از کشور نتوانستهاند با این نسل ارتباط و تعامل مؤثری برقرار کنند؛ ضمن آنکه نسل جدید نیز دغدغهها و تمایلاتش معطوف به نسل روشنفکر و گروههای روشنفکری نیست و بیشتر دنبال رو سلبریتیهای فضای مجازی هستند. اما این چالش جذب نسل جوان درباره روشنفکران خارج از کشور به شکلی مضاعف خود را نشان میدهد. آنان از «زیستجهان» نسل جدید و مردم در ایران بیخبرند و آن را، دستکم بهطور دقیق، ادراک نمیکنند؛ لمس نمیکنند و برایشان محسوس نیست. آنچه امروز در ایران وجود دارد در حوزه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، محیطزیستی، جمعیت شناختی، مرکز پیرامون و بسیاری مسائل دیگر برای آنان بهواسطه نبودن در ایران و نداشتن ارتباط عینی و فیزیکی، محسوس نیست و همین امر سبب انفصال و انقطاع ارتباطی میان روشنفکران خارج از کشور و فضای داخل شده است. به همین دلیل، با اینکه در میان روشنفکران خارج از کشور افراد صاحبفکر، صاحبنظر، صاحب سابقه و دارای پیشینههای درخشان علمی و پژوهشی فراواناند مانند آقای دکتر داریوش آشوری، آقای دکتر خسرو خاور، آقای دکتر علی میرسپاسی و نیز آقای آصف بیات، میبینیم که این چهرهها ارتباط چندانی با فضای داخل ایران ندارند و در قبال مسائل حاد جامعه ایران کمتر اظهارنظر میکنند؛ گویی در جهان یا سیاره دیگری زندگی میکنند.
- بخشی از جامعه روشنفکر مهاجرت کرده خود را روشنفکران دینی نامیدهاند این طیف چه وضعیت را دنبال میکنند؟
بله، در همین مورد باید اضافه کنم که حتی فردی مانند آقای محسن کدیور، که روحانی و روشنفکر دینی مقیم خارج است در برابر مسائل بسیار مهم، جنجالآفرین و مورد توجه داخل کشور بیتوجه است؛ مثلاً در ماجرای مناظره اخیر درباره وقایع صدر اسلام، ایشان سکوت اختیار کرده بود یا دستکم اگر سخنی گفته، چندان مورد استقبال قرار نگرفته است. یا درباره آقای آشوری، اخیراً مصاحبهای از ایشان با آقای میردامادی خواندم که بهنظر میرسید بیشتر آقای میردامادی سخن میگفت تا آقای آشوری و آقای آشوری با وجود تخصص در زبان و واژهسازی و گفتمانسازی، چندان در بطن فضای زبان و تحولات زبانی ایران قرار نداشت این دو مورد بهخوبی شرایط این طیف را نشان میدهد.
- باتوجه به اینکه دلیل طرد شدن روشنفکران داخلی را چالشهای معیشتی عنوان کردید، بهنظر در کشورهای توسعه یافته که چهرههای روشنفکری آنجا را انتخاب کردهاند غم نان به آن شکل وجود ندارد، شرایط زیستی آنها چگونه است و چرا از جامعه فاصله گرفتهاند؟
در خصوص چالشهای اقتصادی و مسائل معیشتی نظیر فقر و... در خارج از ایران، باید گفت آسیبها همهجا وجود دارد، هرچند کم و کیف آن متفاوت است. روشنفکران ایرانی نیز این آسیبها را درک میکنند و میبینند؛ همانگونه که نقاط قوت و پیشرفتها را میبینند، عقبماندگیها و آسیبهای اجتماعی در کشورهای غربی و توسعه یافته را نیز مشاهده میکنند. اما نکته مهم این است که بحث ما ارتباط با ایران و ارتباط با نسل نوجوان و جوانِ رو به شکوفایی کشورمان است. از این جهت میتوان گفت آنان نسبت به مختصات جامعه ایران بهشدت در حال تغییر و دگرگونی است، بیاطلاعاند. حتی شخصیتی مانند آقای دکتر عبدالکریم سروش نیز در ویدئویی که اخیرا درباره محورهای گفتوگوی تلفنی خود با رئیسجمهوری در نیویورک منتشر کرد به مسأله اسیدپاشی اشاره میکند. اسیدپاشی مربوط به ده تا یازده سال قبل است. درحالیکه امروز مسائل مهمتری در حوزه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و بینالملل مطرح است که رئیسجمهور در برابر آنها زیر فشار مطالبات اجتماعی، بهویژه نسل جدید، قرار دارد؛ مسائلی مانند رفع فیلترینگ، موضوع حجاب، معیشت مردم، سیاست خارجی، رفع تحریمها و مسائل مشابه هم در این دسته قرار میگیرد. میبینید که آقای سروش با اینکه فردی پیگیر و علاقهمند به مسائل داخل ایران است به این مسائل اشاره نمیکند و دچار تأخر رخدادی و تاریخی نسبت به تحولات ایران است.
چالش جذب نسل جوان درباره روشنفکران خارج از کشور به شکلی مضاعف خود را نشان میدهد. آنان از زیستجهان نسل جدید و مردم در ایران بیخبرند و آن را، دستکم بهطور دقیق، ادراک نمیکنند
- آسیبی که به آن اشاره کردید، چگونه میتواند کمرنگ شوند؟
هم این آسیبها و تحلیلها زمانی جالبتر میشود که به یاد داشته باشیم ما امروز در عصر ارتباطات زندگی میکنیم؛ عصری که سرشار از تعاملات ارتباطی، تولید انبوه محتوا، شبکههای وسیع اجتماعی و شبکههای تلویزیونی رایگان است که بازتابدهنده وضعیت ایران و جهاناند. تحلیلگران، روشنفکران، متفکران و صاحبنظران در این شبکهها و تلویزیونهای اینترنتی حضور مییابند، سخن میگویند و تلاش میکنند فاصلههای زمانی و مکانی را کاهش دهند تا روشنفکران، متفکران و استادان دانشگاهِ خارج از کشور از وقایع داخل بیخبر نمانند و متفکران داخل نیز از تحولات جهانی غافل نشوند. بااینحال، اهمیت مسأله «حضور»، «ادراک» و «زیست» در یک وضعیت زمانی مکانی همچنان پابرجاست. این امر تاثیری بنیادین بر ذهن، اندیشه و دیدگاه انسان دارد. این نکته را میتوان با بحثی که در حوزه حکمرانی و علوم سیاسی مطرح میشود مرتبط دانست؛ آنجا که میگوییم «ادراک کردن» درد و مشکل بسیار عمیقتر و اثرگذارتر از «اطلاع یافتن» از آن است. چهبسا این خلأ را تنها «همزیستی»، «تجربه کردن» و «لمس کردن» بتواند پر کند. بسیاری از سیاستمداران، مدیران و تصمیمگیران از رخدادهای ناگوار و نابسامانیهای اجتماعی باخبرند، اما آنها را «لمس» نمیکنند و «درک» نمیکنند. گاهی این شکاف میان خبردار بودن و ادراک و فهم و لمس کردن، فاصلهای است از «فرش تا عرش». یکی از مسائل قابلتوجه در مطالعه وضعیت روشنفکری ایران، سرنوشت روشنفکران و متفکرانی است که به خارج از کشور مهاجرت کردهاند. برخلاف تصور رایج، مشکل آنان در محیط جدید نه کمبود امکانات مالی است و نه محدودیتهای سیاسی یا سانسور، بلکه نبود بستر فرهنگی، تاریخی و اجتماعیِ مناسب برای تداوم زایش فکری است. روشنفکر مانند گیاهی است که تنها در خاک و زیستبوم فرهنگی خود میتواند به شکوفایی برسد. به همین دلیل، بسیاری از چهرههای اثرگذار پس از مهاجرت، حضور فکری و فرهنگی پیشین خود را از دست دادهاند.
- در مورد چهرههایی که بعد از مهاجرت تا حدودی کمتاثیر شدهاند باز هم میتوانید مثالهایی بزنید؟
چون روند مهاجرت در سالهای اخیر سرعت پیدا کرده است و بسیاری از چهرههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، ورزشی و... کشور را ترک کردهاند آمار دقیقی در دست نیست ولی در این مورد آنچه بهذهنم میآید را نام میبرم. از نمونههای برجسته این روند میتوان به موارد زیر اشاره کرد؛ دکتر حسین بشیریه، در دوره حضور در ایران، یکی از اثرگذارترین چهرههای علوم سیاسی بود، اما پس از مهاجرت به آمریکا، به دلیل فاصله گرفتن از بستر اجتماعی ایران، نقش و بُرد فکری او کاهش یافته است. دکتر جواد طباطبایی، تا زمانی که در ایران بود، بخشی از فضای فکری کشور حول محور آثار او میچرخید، اما با مهاجرت، تأثیرگذاری او نیز فروکاسته شد. بهرام بیضایی با وجود منزلت بیبدیل در هنر نمایش ایران، سالهای فعالیت او در خارج کشور اثر کمتری بر فضای هنری ایران داشته است. اصغر فرهادی، آثار او در دوره حضور در ایران ارتباط و نفوذ بیشتری داشت، در حالی که آثار دوران زندگی خارج از ایران کمتر با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار میکند. ابراهیم نبوی، طنزپردازی که نوشتههایش در ایران جریانساز و پرخواننده بود، اما در مهاجرت عملا اکوسیستم لازم برای تداوم کار فکری خود را نیافت و به وضعیت انسانی تلخی دچار شد. بر این اساس، میتوان گفت که روشنفکری و تولید اندیشه امری وابسته به زمینه است؛ زمینهای که تنها در بستر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ایران برای این افراد فراهم بوده است. مهاجرت، هرچند میتواند محدودیتها را از میان بردارد، اما آن «ریشه» و «خاک» لازم برای زایش اندیشه را فراهم نمیکند؛ بنابراین بسیاری از روشنفکران مهاجرتکرده به رکود یا کماثرشدن دچار میشوند.
ارسال نظر