وجودِ شاعر و ماهیت شعر
عابدین پاپی(آرام)
بهراستي شاعر چه نوع اصالت وجودي دارد؟رابطه وجود شاعر با موجود چيست؟ و رسالت ماهيت شعر به چه معناست؟ آيا شعر ماهيت خود را از وجود شاعر اقتباس ميکند؟ نوع اصالت وجود شاعر ريشه در باورداشتها و کاشتهاي شاعر در جامعه و طبيعت دارد. باورداشتها به شاعر ميآموزند که چگونه يک نشانه يا عبارت را باور و يا احيانا آن نشانه را رد کند.عقل شاعر در تأييد و رد باورداشتهاي جامعه بسيار مهم است. وقتي ميگوئيم اصالت وجود، اين وجود تنها به معناي وجودِ معنوي شاعر نيست که از فراخود دريافت ميکند؛ بلکه وجود طبيعي و وجود اجتماعي نيز دو عنصرِ مهم و سازنده درشکل گيري اصالت وجود شاعر محسوب ميشوند. شاعر يک وجود واقعي دارد که اين وجود را از حقايق دريافت ميکند و پشت اين حقايق نيز يک حقيقت مطلق است که به او ميآموزد چگونه يک زبان نسبي را فهم و درک کند. زبان نسبي شاعر به او ميآموزد تا که جهان معنا را در همه ابعاد تجربه کند و به پيامدي درخور توجه از حيث مفهوم دست يابد. شاعر زماني وجود خود را به دايره واقعيّت ميکشاند که خودش را درآينه وجود طبيعت و جامعه به خوبي ديده باشد و پل ارتباطي مهمي را بين دنياي درون و برون خويش ساخته باشد که اين پل؛ همان «آگاهي زمان و آزادي مکان» است. تا وقتي شاعر به آگاهي زمان دست نيابد، درواقع قادر به فهم و درکي معين ازآزادي مکان نيست. شاعر بايد از آزادي مکان به يک رهايي در فرامکان هم دست يابد تا بتواند زبان خودش را با گونههايي مُفهم و مفاهمه برانگيز صيقل دهد. بيشک شاعر به عنوان يک نشانه وجودي محسوب ميشود و هرکلمه، هم ميتواند اصالت وجود داشته باشد و هم رسالت ماهيت؛ که کار شاعر تبديل اصالت وجود کلمات به ماهيت کلمات است. شاعر وقتي وجود خود را پيدا ميکند که شعرش «ماهيت و هويت» خود را به دست آورده باشد. بين وجود و ماهيت يک ارتباط چند سويه و حتي چند گويه وجود دارد و اين رابطه توسط شاعر شکل ميگيرد. ماهيت شعر با ماهيت جامعه و علايق فکري و سلايق فرهنگي-زباني جامعه کلافي عميق و عتيق خورده است. شاعر علاوه بر دريافت مفاهيمي از جامعه بايستي به يافتههاي پرمفاهمه طبيعت هم دست پيدا کند. ماهيت اصولا زماني به وجود ميآيد که شاعر وجود خود را تبديلِ به يک وجود ماهيتي ميکند و براساسِ همين ماهيت، هويت خود را شکل ميدهد. ميتوان گفت وجود شاعر همان ظرف شاعر است. ماهيت شعر همان مظروف است و ظرف بيمظروف، بيمعنا و روش است. شعر، بدون اصالت وجود شاعر به رسالت ماهيت نميرسد. اصالت به معني اصل و اصيل بودن است و تا زماني که شاعر به آن اصالت واقعي خود که معناست، دست نيابد، در واقع رسالت آن شکل نميگيرد. رسالت به معني وظيفه و انجام دادن يک امر مهم و سازنده است. نوعي برگزيدن است و برگزيدن توسط شاعر صورت ميگيرد. ماهيت، يک ويژگي دروني است که شاعر ميتواند اين ويژگي و خصيصه را در نشانهها دريافت کند و اين دريافت نيز تبديل به يک يافته هنري ميشود. بنابراين، شعر ماهيت خود را از وجود شاعر ميگيرد. وجود شاعر تا به يک موجوديت کامل دست نيابد، ماهيت شعر حاصل نميشود. شعر ابتدا توسط شاعر به وجود ميآيد و در ادامه، براساسِ زبانِ شاعر و در جوانبي، زبان جامعه ماهيت ميگيرد. هر شعري که ماهيت (سرشت و جوهره) گرفته باشد؛ درواقع به هويت جامعالاطرافي هم دست يافته است. وجود، ماهيت و هويت، سه عنصرِ دروني و فرآرونده شعر بهشمار ميروند که با استفاده از همين سه عنصر است که ساختمان شعر، خود را پايهريزي و بنا ميکند. رويکرد شاعر به کلمات بايستي منطقي و معقول و مقبول باشد و گزينش کلمات در شعر نيز بستگي و منوط به باورداشتهاي شاعر و جامعه هم دارد. بدين لحاظ که ممکن است يک طيف يا گروه از جامعه با کلماتي سرسازگاري نداشته باشد و طيف ديگر ازاين کلمات استقبال، حمايت و جانبداري کنند. براي مثال: يک شاعر اگر ريشه بازاري داشته باشد در واقع زبانِ او نيز با کلماتي آشناست که اين کلمات با اين جامعه سر سازگاري دارند. پس طبقه شاعر با زبان او رابطه تنگاتنگي دارد . تجربه نشان ميدهد که اغلبِ سُرايشها ريشه دربافت طبقاتي و ساختِ فرهنگي و زباني جامعه دارند و زبانها و گونههاي زباني نيز تعيين کننده اصالت وجودِ شاعرند و البته ماهيت شعر نيز با همين مفاهيمِ کلمات شکل و شمايل ميگيرد. شاعر ابتدا دال( واژه ) را انتخاب ميکند و من بعد مدلول( مفهوم) را کُنه همين واژه کشف و پردازش ميکند. مهمترين مسألهاي که ماهيت شعر را به تثبيت و تأييد ميرساند در واقع کشفِ در قواعد معنا در شعر است که اين مهم توسطِ وجودِ شاعر شمايل ميبندد. پس شعر هم به وجود ميآيد و ماهيت ميگيرد و هم ماهيت خود را کسب ميکند و منبعد به وجود ميآيد!
ارسال نظر