سیلابهای واقعی، امیدهای موهوم
شادمان شکروی نویسنده و استاد دانشگاه
بديهي است غرغر کردن و نق زدن هيچگاه مسالهاي را حل نکرده است. با اين حال نميدانم چگونه مسائلي را بيان کنم که چه شکوه و گلايه و چه نق زدن و غرولند، از فرط تکرار نخ نما شده است و هيچ گونه تاثري را برنميانگيزد. فکر ميکنم اين هفتمين يا هشتمين سيلاب تخريبگري باشد که شاهد آن بودهام. نزديک به دو دهه قبل، اين نظريه را در دانشگاه مطرح کردم که با توجه به استفاده بيرويه از کودهاي شيميايي و انواع علفکش و آفتکش که از غربال دانشگاه نگذشتهاند، خاکهاي ما رفتهرفته با فاجعه انهدام يا آسيب شديد ميکروفلور خود مواجه شده است و اين مساله رفتهرفته تاثيراتي روي خاک خواهد گذاشت که واضحترين آن، از بين رفتن حالت اسفنجي خاک است. بسياري از اعضاي ميکروفلور خاک علاوه بر بينهايت تاثير مثبت بر خاک و کشاورزي، با ايجاد حالت اسفنجي، روانابها را جذب ميکنند. علاوه بر اين به سبب شکل خاصي که دارند، همانند بوتههايي که در بيابانها کاشته ميشود و گرد و خاکهاي شديد را مهار ميکند، از شدت سيلاب ميکاهند. بايد تا دير نشده و آشفته شدن بيش از حد خاک، سبب از ميان رفتن مطلق قابليتهاي آن و از جمله قدرت مقابله در برابر روانابها را از دست نداده، به احياي ميکروفلور خاک بپردازيم. خاصه اينکه در خاکهاي کشور ما باکتريها و سيانوباکتريهايي وجود دارند که از نظر قابليتهاي بيوتکنولوژيک به يک کارخانه عظيم چند منظوره شبيه هستند. حتي شايد بتوان گفت يک شهرک صنعتي چند منظوره. متأسفانه من هيچگاه داراي آن روحيه جنگنده و مقاوم نبودهام که در برابر بوروکراسي ايستادگي کنم. اي کاش که واجد چنين روحيهاي بودم اما کاغذ بازي همواره سبب شده خيلي زود پس بکشم. به همين سبب سخنرانيهايي که داشتم همواره در حد سخنراني باقي مانده است. آخرين بار با تشويق دانشگاه پروژهاي براي مهار دوگانه ريزگردها و سيلابها با استفاده از ميکروفلور خاک به يکي از مراکز پژوهشي ارائه کردم و بهشدت سرخورده شدم. بهطور خلاصه اينکه انگار نميخواستند بفهمند چه ميگويم. بعد هم در يک نامه مختصر نوشتهاند که پروژه من در اولويت قرار نگرفته است. آنها را به سبب رد کردن پروژه سرزنش نميکنم. هر سازماني مختار است که پروژههايي را که ميخواهد بپذيرد. اگر گلايهاي دارم به اين سبب است که چه کميته به اصطلاح تخصصي و چه کميته به اصطلاح ارزيابي، به هيچ عنوان پروپوزال مفصل و پرطمطراق مرا نگاه نکرده بودند. در کميته تصميم گيري نهايي مشخص شد که پروپوزال از سوي کميته تخصصي به ايشان نرسيده است. من خودم را براي سوالات تخصصي آماده کرده بودم اما مجبور شدم در عين صحبت کردن از مباحث ابتدايي و بسيار ابتدايي، از سوالات تخصصي که مثلا خود را براي پاسخ به آنها آماده کرده بودم حرف بزنم. سيل و ريزگرد هردو مغولوار هجوم آورد و تخريب کرد. به هيچ عنوان ادعا نميکنم که پروژه من ميتوانست مانع اين دو شود. اما اطمينان دارم که ميتوانست تاثيرگذار باشد. آنچه در دنيا انجام شده بود و انجام ميشود. خيلي دوست دارم تکتک آنهايي را که در طول اين بيست سال به عناوين مختلف، مانع اجراي چنين طرحهايي شدهاند به گفتوگو بکشانم و از ايشان سوال کنم که واقعا مسبب اين همه تخريب کيست؟ شايد در ميان رگبار پاسخهايي که خواهند داد يک سوال اساسي باشد. اينکه چرا خود تو استقامت نکردي؟ بلي. اين اساسي است. اما به عنوان يک شخصيت دانشگاهي هنوز معني واقعي استقامت کردن را نميدانم. به نظرم مبهمتر از آن ميآيد که برايم قابل درک باشد. اما بههرحال اگر چنين سوالي کردند محتمل است پاسخي نداشته باشم. حتي اگر بيست سال يک حرف را مدام تکرار کرده باشم. البته در حد سخنراني.
ارسال نظر