اثر هنـــری و ادبـــی چه میگوید؟
سعید اسلامزاده روزنامهنگار
آيا هميشه انتظار داريم که بعد از ديدن تئاتر، فيلم سينمايي، تابلوي نقاشي و مجسمه يا پس از خواندن رمان و داستان کوتاه، مو به مو تفسير و دريافت ما از متن مضمون اثر با آنچه مثلا در ذهن مولف بوده، يکسان باشد؟ يا پس از مواجهه با اثر هنري حالتي شورانگيز داريم و وجدي تمام وجود ما را فراگرفته است؟ آيا به اين فکر ميکنيم هميشه در لايههاي زيرين اثر حرفي هست که بايد آن را چون گنجي به چنگ بياوريم و اين فهم و درک افتخار کنيم؟
ميل به درک پيچيدهترين آثار هنري به لحاظ مضموني و فرمي، گويي غريزهاي پنهان در نهاد بشر است. حال اين بشر هرقدر داناتر باشد اين غريزه قدرتمندتر است. شايد از همان زمان که در عصر فلسفي يونان باستان، هنر برابر با تخنه ـ تکنيک ـ و محاکات ـ تقليد ـ از طبيعت دانسته شد، منتقدان هم در پي کشف رابطه اثر با طبيعت يا حتي رازآميزي اثر هنري برآمدند. در عصر مدرن نيز با خوانشهاي رنگارنگ اثر هنري در قالب نظريههاي هنر، تمايل شديدي به مضمونگرايي در آثار هنري، بهويژه ادبي، ايجاد شد. خوانش اسطورهاي، سياسي، روانکاوانه و... مواجهه ما با محتوا و مضمون اثر هنري بوده و هست و نه کشف روابط فرمي و تصويري يک اثر هنري. البته در اين ميان، در آثار تصويري و حجمي و در هنر انتزاعي و مدرن و حتي در ارائههاي رسانهاي هنرهاي تجسمي در انواع کارهاي کوچک و يا مانيومنتال، رگههايي از فرار از محتوا و مضمون وجود دارد. در آنجا اثر هنري صرفاً چون اثر هنري است نقد ميشود و فرم آن مهمتر است از چيزي که ميگويد. نکته مهمي که در مواجهه تفسيرگونه با اثر ادبي ـ هنري وجود دارد، پيوند و ارتباط وثيق اين آثار با متون مقدس است. اين متون ممکن است متوني بدوي باشند يا ممکن است که کتابهاي مقدس اديان باشند. اين ارتباط در فرم بياني قصهها و نوع مضمونپردازي و حتي قهرمانپروري ميتولوژيک و گاه ضد لوگوس اين متون، با آثار هنري به روشني پيداست. از سوي ديگر وقتي در تاريخ هنر رابطه نهاد قدرت مذهب را با هنر مرور ميکنيم ميبينيم بخش مهمي از آثار هنري در وجوه مختلف، در خدمت مذهب بوده و يا در تاييد آن خلق شده است. اين مساله راه تفسير را در اثر هنري باز ميکند. تفسير اينکه، محتوا و فرم اين اثر چه نسبتي با فلان روايت کتاب مقدس دارد و سويه تاييد و کذب آن در چه بخشي نهفته است. نکته ديگري که در تمايل ما به تفسير آثار هنري و کشف لايههاي مفهومي اثر مهم است، زمانمند بودن يا مکانمند بودن اثر هنري است. آثار مکانمند داراي بوطيقاي منحصر به خود هستند و به دليل بهرهگيري از امکان مکان و فضا، تفسيرگريزتر از آثار زمانمند مانند نمايشنامه و رمان هستند. سينما در اين يک قرن گذشته با اتکا به فرم روايي تصويري خود تا حد زيادي تکليف خود را با مخاطب روشن کرده است، اما در آثار ادبي، بهويژه رمان هنوز فرهنگ واژگان و يا بوطيقاي ويژهاي نداريم که فرم روايي رمان را از متن مقدس جدا کنيم. تجربههاي اوايل قرن بيستم که منجر به خلق شاهکارهاي ادبي جويس و پروست و فاکنر و کافکا شده است در شکل روايي و فرمهاي بياني، تا حد زيادي همچنان متکي بر توالي روايي اسطورهاياند.
ارسال نظر