بازگشت به اول جستوجو
محمد آزرم شاعر و منتقد ادبی
اکنون که ذهن فرهيخته و جان هوشمند يدا... رويايي شاعر تنهايي انسان و نظريه پرداز شعر حجم در جستوجوي آن لغت تنها به اول جستوجو و به او برگشته است تامل ميکنيم در وقوف شعر او به خود اين جستوجو. تاثير بيچون و چراي يدا... رويايي در دگرديسي شعر مدرن فارسي، بيش از هر چيز از بازشناسي دقيق و تيزبيني او در شبکه تداعي لغات سرچشمه ميگيرد. آثار رويايي بر طيف گستردهاي از خلاقيتها و رويکردهاي شعر امروز، نفوذي مثالزدني داشته است. بيانيه شعر حجم يا حجمگرايي نظر شاعران موج نو و شعر ديگر را به خود جلب کرد و پيروان جوانتر اين نحلهها در موفقترين کارهايشان تحت تاثير زبان شعر رويايي هستند. در شعر حجم به تاسي از هوسرل، شاعر، باور خود از واقعيت را در پرانتز ميگذارد و توجه خود را يکسره معطوف و متمرکز بر سپهر آگاهي ميکند تا به ديدن آنچه دروني و ذاتي شي است بينا شود و از رهگذر اين تاويل من محض را ادراک کند. از آنجا که من انضمامي با جهان طبيعي در هم تنيده است اين من نيز تاويلپذير ميشود؛ به عبارت ديگر، من بايد از هر رايي درباره من به مثابه موجود امتناع کند. از سوي ديگر اين من که امتناع ميکند و همين من، من فاعل تاويل است. اين من، من محض ناميده ميشود و اپوخه، به تعليق در آوردن يا به تاويل آوردن، روشي است که با آن من خود را به مثابه من محض درک ميکند. کتابهاي شعر رويايي از دلتنگيها تا در جستوجوي آن لغت تنها پيوستگي قابل توجهي دارند و همه در خوانشي هايدگري گرداگرد پرسشي بنيادين ميگردند: چگونگي سکونت زباني انسان در شعر به مثابه خانه زبان و جايي که زبان، هستي بنيادين خود را باز مييابد. رويايي در تمامي کتابهاي خود به اين پرسش، البته با دگرديسيهاي مداوم، پاسخي يکسان داده است: بايد بر فراموشي فرم چيره شويم؛ زيرا بهيادآوردن و تامل در فرم شعر است که ما را بر بازشناسي يکتاييمان و حس در خانه زبان بودن توانا ميسازد. کار شعر، يکي از کارهاي شعر به مثابه لغت يا لوگوس نشان دادن و آشکار کردن چيزي است که گفته ميشود. شعر به آنچه ميگويد مجال ديده شدن ميدهد. آنچه در شعر گفته ميشود بايد در خود اين گفته شدن، آشکار شود. هر گفتهاي توان آشکار کردن خود را ندارد و از طريق اشاره مجال ديدن نميدهد:
دستِ من منظرهاي است
دستِ من منظرهاي بيرون دارد
دستِ من بيرون دارد
وآنکه منظري با خود دارد
بيروني بيرونتر از بيرون دارد
آنکه منظر دارد
بيروني بيرونتر دارد
بيروني بيرونتر از بيرون
که توي دست را
منظري ميبيند بيرون
و دست در ميان دو بيرون تويي است
که توي دست نيست
و منظري است تنها
که به تنهايي
توي منظره دستي است.
(در جستوجوي آن لغت تنها، بيرون منظره، 1392)
شعر، با مجال ديدن دادن وقتي محقق شود، خصيصه بيان مصوت پيدا ميکند؛ بياني صوتي که در آن چيزي آشکار ميشود و چون از طريق اشاره اين مجال را ميدهد، از ساختاري ترکيبي برخوردار است يعني به چيزي مجال ديده شدن ميدهد که در حال ترکيب با چيزي ديگر است يا به تعبير ديگر به چيزي مجال ديده شدن ميدهد تا به مثابه چيزي ديگر ديده شود.
افزون بر اين، کار ديگر شعر به مثابه لوگوس، رفع پوشيدگي از چيزي و مجال کشف دادن به آن و در مقابل فريفتن و پوشاندن چيزي ديگر است تا از طريق مجال ديده شدن، چيزي را به جاي آنچه نيست جا بزند:
سطح جز شبيه خودش نيست
سطح تنها است
تنها است سطح
و جز شبيه خودش نيست.
جز با خودش
جز با تمامِ خودش نيست
تنها است سطح
و سطح، زندگيِ سطح، جز با خودش، جز با تمامِ خودش نيست
تنها هست سطح
جز با خودش نميخوابد سطح
جز با خودش نميماند سطح
و سطحِ مفرد،
(با آنکه در خود جمع است) جمعِ تمام مفردها است
يعني که سطح،
وقتي که زندگي را در خود دارد، و زنده در خود است،
جمع است:
سطحِ جمع
و سطح، سطحِ مفرد
در انفجارِ سطح، جمع ميشود
و سطحِ جمع جمعِ تمام مفردها است.
هر فردي در انفجار خودش جمع ميشود.
(در جستوجوي آن لغت تنها، سطح جز شبيه خودش نيست، 1392)
آنچه فقط کشف ميکند و به نحوي کشف ميکند که هرگز نميتواند بپوشاند، انديشيدن محض است که ادراک سادهترين تعينات هستي به صرف نگاه کردن به آنهاست. آنچه ديگر صورتي به خود نميگيرد که فقط به چيزي مجال ديده شدن دهد بلکه در وانمود چيزي هميشه به چيزي ديگر متوسل ميشود و از اين رو، هميشه ميگذارد تا چيزي به جاي چيزي ديگر ديده شود، انديشيدن محض است:
تمامِ ناتمام
ناتمام از تمام
تمامِ دايره مخرج
تمامِ دايره مدخل
تمامِ دايره بيسر
تمامِ دايره بيتَه
دايره کامل، دايره کاملتر
عقربه روايتِ زخم ميکند
عقربه روايتِ گور
و روي صفحه بيابان پشتِ بيابان
تمامِ دايره دهانِ دايره
دهانِ دايره مدارِ دايره
مدارِ ورطه
روي خط
روي خطّ ِ دايره، نزديک
جايي براي دور ميشود
دور ميشوي
- از خود دور-
ميشوي خودِ دور
روي مدارِ ورطه آنجا
نگاهِ تو تمامِ نگاه تو نيست.
(در جستوجوي آن لغت تنها، دايره بيرون، 1392)
شعر به مثابه لوگوس تنها از آن رو ميتواند معناي خرد بدهد که کارکردش مبتني بر آن است که صرفا به چيزي مجال ديده شدن و به هستندگان مجال درک شدن ميدهد، و افزون بر اين، تنها از آن رو که لوگوس نه تنها به معناي گفتار بلکه همزمان بنيان و اساس هر خطاب و تخاطبي و هر نسبت و مناسبتي است.
ارسال نظر