معرفی کتــــاب
پيوندهاي ناامن
«پيوندهاي ناامن»، پژوهشي درباره رمان «سنگ صبور» نوشته «صادق چوبک» است. سندي مؤمني اين رمان را از منظر خشونت عليه زنان در سه بُعد جسمي و جنسي و رواني مورد تحليل قرار داده است. نويسنده ابتدا در ارتباط با چوبک و اظهارنظرهاي ديگران درباره او مينويسد و در ادامه به تحليل رمان و شخصيتهاي آن ميپردازد و سپس براي هرکدام از ابعاد خشونت مؤلفههايي در نظر ميگيرد. بهطور مثال او براي خشونت جسمي عليه شخصيتهاي زن در رمان سه مولفه کتکزدن، نقصعضو و قتل را در نظر ميگيرد و به تحليل اعمال اين خشونت عليه زنان در سنگ صبور ميپردازد. مؤمني در نتيجهگيري کتاب به موضوعات مهم و تکرارشونده در داستانها و رمانهاي چوبک اشاره ميکند. او چوبک را نويسندهاي صرفاً ناتوراليسم نميبيند و در مقدمه پيوندهاي ناامن مينويسد: «داستانهاي چوبک به آدمهايي اهميت ميداد که قدرتي نداشتند. از زنها و مردها و کودکاني مينوشت که خوِد واقعيشان را نشان ميدادند. اين آدمها و موقعيتهايي که دچارش ميشدند ويژگي خاصي داشتند. گويا قرار نبود چيزي تغيير کند. آدمها در داستانهاي چوبک آيندهاي براي خودشان متصور نميشدند و نويسنده انگار از خوانندهاش ميخواست به اين فکر کند که چرا اين آدمها آيندهاي ندارند؟ نگاه چوبک برايم بيشتر همدلانه و پرسشگر بود تا ناتوراليستي. هر قدر ويژگيها و مشخصات اين مکتب را در داستانهايش ليست کنند باز هم معتقدم چوبک پيش و بيش از هر چيزي بر بخش تاريک و فراموششده جامعه و آدمهايي نور تاباند تا ديگر تاريک و فراموش شده نباشند.» مؤمني، پژوهش خود را به کاکل زري، بلبل سرگشته؛ کوه و کمرگشته تقديم کرده است. کاکلزري يکي از شخصيتهاي اصلي رمان است که شش فصل از رمان را به خود اختصاص داده است. کتاب «پيوندهاي ناامن» براي اولينبار در زمستان 0041، در 68صفحه، توسط انتشارات شرقبنفشه منتشر شده است.
غوغاي کاکتوس
«غوغاي کاکتوس» نوشته فائقه درويش که اسفندماه سال 0041 توسط انتشارات البرز به چاپ رسيد روايت مردي است که در يکي از روزهاي پاييزي دچار حملات رواني ميشود و به دليل توهماتي که روي زندگي واقعي او سايه مياندازد، مجبور ميشود طعم زندگي در بيمارستان رواني را بچشد. در غوغاي کاکتوس که آميختهاي از مفاهيم فلسفي- اجتماعي است از يکسو با مسائلي در بيمارستان رواني که نمادي از جامعه است مواجه خواهيم شد و از سوي ديگر به ريشهيابي دليل توهمات شخصيت اصلي داستان که راز آن در صفحات پاياني کتاب برملا ميشود ميپردازيم و اين دوسويه به شکلي موازي خط داستاني اين رمان را با تعليقي بالا پيش ميبرد. در اين رمان، مخاطب وارد دالانهاي بلند و پيچدرپيچ ذهن مردي ميشود که همواره با قدرتهاي ماورايي که از درون خودش نشأت گرفته کلنجار ميرود. اين ديوانگي و تداعي آزاد در فرم ساختار محتوايي و نگارشي، رمان مذکور را به مؤلفههاي ادبيات سوررئاليستي نزديک ميکند. اما آنچه گفته شد فقط مربوط به ساختار ظاهري داستان است درحاليکه مخاطب در اين رمان بايد از ظاهر فراتر رفته و به لايههاي زيرين محتوايي که در پس نمادها و سمبلها نهفته است راه يابد. نويسنده در اين داستان با زباني ساده و قابلفهم مفاهيم پيچيده فلسفي و اجتماعي را در کنار معضلاتي که جامعه با آن دست در گريبان است به تصوير ميکشد و درنهايت روايتي متفاوت و شگفتانگيز به مخاطب ارائه ميدهد. غوغاي کاکتوس درعينحالي که رماني اجتماعي است اما عشق به شيوهاي کاملا متفاوت در اين رمان به تصوير کشيده ميشود؛ عشقي که انسان را به سمت خودشناسي سوق ميدهد. عشقي که نقش ناجي را براي انسان ايفا ميکند و تنها راه نجات بشريت از گرداب زندگي است. در برشي از غوغاي کاکتوس ميخوانيم: «اما حقيقت اين است که آرزوهاي دستيافته در خيالات، انسان را از يک زندگي واقعي و قابللمس دور ميکند. لمس واقعيت هرچند تلخ بسيار دلچسبتر از زندگي در خيالات شيرين و غيرقابل لمس است. واقعيتهايي که بايد با آنها دستوپنجه نرم کرد و از بين آنها آرزوها را بيرون کشيد. مهندس در کشمکش ميان بايدها و نبايدهاي ذهنش گير افتاده بود. اين سؤال مدام در ذهن او تکرار ميشد، آيا خيال براي زندگي کردن کافي است؟»
ارسال نظر