تقصير چه کسي بود
افشین طباطبایی نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی
پيشرفتهاي اجتماعي و صنعتي در سه قرن گذشته راحتي و آسايش زيادي را براي انسان فراهم آورده است. اما در قبال آن نوع بشر آرامش خود را از دست داده است و به شکلي فزاينده بهدنبال راحتي و آسايش بيشتر و بيشتر است! بخش اعظم اضطرابها و نگرانيهاي ما ناشي از همين ميل به راحتطلبي است. همه ما در زندگي با ناملايمات زيادي روبهرو ميشويم؛ ولي اغلب مواقع نميتوانيم با مشکلات بهعنوان بخشي از زندگي كنار آييم و مدارا كنيم. ممکن است به نظر برسد نعمتها و امکانات زندگي، براي برخي مثل آبي که از يک چشمه بجوشد، برايشان جاري ميشود، آن هم با کمترين تلاش و زحمتي. ميتوانيم دست روي دست بگذاريم و مدام حسرت آنهايي را بخوريم که چشمهي آبي دارند، يا دنبال يافتن آب برويم و به دست خود چاهي بکنيم؛ تصميم نهايي با ماست. در زندگي ممكن است مجبور به انتخاب راهي شويم كه برگشتي برايش وجود ندارد و فقط بايد رو به جلو برويم. در همين انتخابها، زندگيمان را بين مشتي سيمان و آجر و آهن، كمربند ايمني، مبل و تلويزيون و موبايل، كمي رفت و آمد خانوادگي يا دوستانه، محصور كردهايم، و بعد از چندين سال كار و تلاش، احساس پوچي و بيحوصلگي به سراغمان ميآيد و زندگي برايمان بيمفهوم ميشود. ما با منفي بافي خو گرفتهايم؛ چيزي كه دستكم عادت جاري جامعه شده است و هر بار به شكل و رنگي در ميآيد و مثل موجودات جاندار زاد و ولد ميكند. رسانهها هم نقش شتاب دهنده به اين روند دارند و هيزم به آتش دل ما ميريزنند. ميتوانيم تمام عمر را صرف برچسب زدن به رويدادها کنيم که «اين خوب است، آن بد است» «تقصير او بود يا نبود»، شايد هم حق داشته باشيم، اما چه فايده؟ چه کاري از دست ما بر ميآيد؟ فقط وقت خودمان را تلف ميکنيم. علت اينکه به هر پيشامدي فاجعه و مُصيبت ميگوييم، آن است که تنها درصدي از کل واقعيت را ميبينيم و بعد حکم صادر ميکنيم که اي مردم چه نشستهايد که فلان شد و... تا زماني که به بد بودن اوضاع، ايمان داشته باشيم هيچ تغييري در احوال ما به وجود نخواهد آمد؛ و تا وقتي که با داد و فرياد و جنگ و دعوا به استقبال روزهاي زندگيمان ميرويم، و همواره دنبال حوادث و زشتيها ميگرديم، هيچ آرامشي نخواهيم داشت! ميتوانيم با يک استدلال منطقي خارقالعاده، ثابت کنيم که حق با ما بوده است و مقصر هم معرفي کنيم؛ ولي اين بحثها، گرهاي از کارمان نميگشايد. ما براي يافتن عيبها و کاستيهاي روزگار و ديگران، نيروي فراواني صرف ميکنيم، مصرانه و در کمال عصبانيت ميکوشيم تا ثابت کنيم آنها کلاهبردار، متقلب، رياکار و فاسد هستند؛ اما نتيجهي اين تلاشها و انتقادها چيست؟ جز اينکه زندگي خود ما از شادي و نشاط تهي ميشود، آيا ثمرهي ديگري نيز دارد؟راه دوم اين است که دنيا را به همين صورتي که هست بپذيريم. عملي شدن همهي اين موارد امکانپذير نيست، چراکه هيچ چيز مطلقي وجود ندارد. تنها اين امکان براي همهي ما وجود دارد که جهان را به همين صورتي که هست بپذيريم؛ سپس براي بهتر کردن آن، بخشي از مسئوليتها را به گردن بگيريم؛ اين رسم زندگي است. ما توانايي نظارت بر محيط پيرامون، اوضاع موجود يا عقايد ديگران را نداريم؛ بر مهمترين و تنها چيزي که ميتوانيم تسلط کامل داشته باشيم، افکار و انديشههاي خودمان است. ما در تمام طول زندگي به دنبال آرزوهاي تازه هستيم. بهخاطر داشته باشيد که انسان ميتواند انديشههاي خود را تغيير دهد؛ چارچوبهاي کهنه را بشكند و الگوهاي تازه فکري بسازد؛ پس بهتر است روي انديشههاي خود کار کنيم تا کيفيت زندگي ما بهبود يابد؛ آنگاه همين انديشههاي نو، احساسات درونيمان را متحول ميسازد.
ارسال نظر