| کد مطلب: ۱۰۳۵۱۰۶
لینک کوتاه کپی شد

در گفت‌وگو با سروش مظفرمقدم مطرح شد؛

تبعات شبه‌روشنفکری و مادی‌گرایی در تولیدات فرهنگی

سروش مظفرمقدم، نويسنده، منتقد ادبي و روزنامه‌نگار در اين‌باره مي‌گويد: «بگذاريد رک بگويم؛ به نظر من اينها ماموريت دارند به ادبيات و هنر جدي و بي‌حاشيه حمله کنند. سطح سليقه مخاطب را به شدت تنزل بدهند و در نهايت از مخاطب ادبيات و هنر، توده‌اي بي‌شکل و مصرف‌کننده شبيه خودشان بسازند.»

صنعت نشر از مهم‌ترين ارکان وجود و شکل‌گيري جوامع روشنفکر و جست‌وجوگر به شمار مي‌آيد که در اين ميان کيفيت و چگونگي فعاليت‌ ناشران بزرگ و مطرح نقش تعيين‌کننده‌اي را ايفا مي‌کند، حتي اين نظريه وجود دارد که يک نشر مي‌تواند خط فکري و جريان‌هاي انديشه‌اي خاص را در جامعه تزريق کند. نظر شما در اين‌باره چيست؟

با اين نظر کاملا موافقم. در حقيقت، صنعت نشر و عمومي‌شدن انتشار کتاب را مديون دوران روشنگري و شکل‌گيري بورژوازي شهري هستيم. نخستين نمونه‌هاي چاپ‌شده کتاب، انجيل و تورات يا کتب مقدس بودند و پس از آن، آثار متعددي توسط ماشين‌هاي چاپ جديد‌التاسيس منتشر شدند. نقش شارحان، متالهان، فلاسفه و نظريه‌پردازان انقلابي و کشيشان نوانديش و روشنفکري چون مارتين لوتر آلماني، در فرايند گسترش صنعت نشر و چاپ بسيار مهم است. در واقع، رواج صنعت چاپ در جوامع اروپايي و آسيايي، به معناي گسترش آگاهي و‌گذار از دوران جهل و ناآگاهي و تاريکي تاريخ محسوب مي‌شود. بد نيست اشاره کنم گسترش و ورود صنعت چاپ در ايران را عملا مديون عباس ميرزا نايب‌السلطنه و ميرزا صالح شيرازي در قرن سيزدهم قمري و درست پس از دوره اول جنگ‌هاي ده ساله ايران و روس هستيم که خودش حکايت جالبي است.

همان‌طور که مي‌دانيد صنعت نشر در ايران، همواره با آسيب‌هايي مواجه بوده است. در سال‌هاي گذشته به کرات با واژه «مافياي نشر» و پدرخوانده‌هاي ادبيات مواجه بوده‌ايم. به نظر شما چنين چيزي صحت دارد؟

بله؛ مافياي نشر متاسفانه وجود دارد. اگر بخواهم از سابقه تاريخي بگذرم، بايد عرض کنم در حال حاضر برخي افراد به اصطلاح «ناشر» هستند که به قولي، حکم همان جريان مافيايي را پيدا کرده‌اند: رانت دارند، کاغذ ارزان در اختيارشان است، پخش کتاب را هم قبضه کرده‌اند و به اصطلاح بدل به نوعي برند شده‌اند. يکي از اصلي‌ترين کار‌ويژه‌هاي اين ناشران، توليد و تکثير کتاب‌هاي بي‌مايه و زرد است. از کتاب‌هاي «فوتبالي» گرفته تا بيوگرافي‌هاي بي‌ارزش سينمايي و البته دست‌اندازي اينها به حوزه ادبيات خيلي مشهود است: انتشار چند جين کتاب شعر و قصه‌ کم‌جان، لاغر و بسيار ضعيف؛ خصوصا از برخي سلبريتي‌هاي حوزه سينما که هنوز فارسي نوشتن را هم نمي‌دانند، بخشي از کارنامه اين ناشران است. اين دست ناشران، عمدتا با ارزش افزوده فروش کاغذ تعاوني در بازار آزاد و... شروع به کارهاي ديگر هم کرده‌اند؛ از ساختمان‌سازي گرفته تا رستوران‌داري و دلالي مستغلات و باز يکي از ويژگي‌هاي اين گروه به اصطلاح ناشران، استخدام يک يا چند تن آدم جنجالي به عنوان بررس نشر است. اين افراد با ايجاد موج‌هاي کاذب و درگيري‌هاي ساختگي و جنجال، سعي مي‌کنند از آب گل‌آلود ماهي بگيرند و به «فروش» خود بيفزايند. بگذاريد رک بگويم: به نظر من اينها ماموريت دارند به ادبيات و هنر جدي و بي‌حاشيه حمله کنند. سطح سليقه مخاطب را به شدت تنزل بدهند و در نهايت از مخاطب ادبيات و هنر، توده‌اي بي‌شکل و مصرف‌کننده شبيه خودشان بسازند.

بي‌شک هر ناشري در انتخاب آثار براي انتشار مختار است اما برخي از نويسندگان بر اين باورند که در برخي مواقع حتي نويسندگان باسابقــه و پيشکسوت شانس همکاري با تعدادي از ناشران مطرح را ندارند. آيا با اين مساله موافقيد؟ تحليل شما چيست؟

وقتي مساله فقط «فروش» به هر قيمتي باشد، اين مسائل اجتناب ناپذير است. در همين عرصه، ناشري را مي‌شناسم که مثلا خودش هم نويسنده است؛ اما کتاب‌هاي همکارانش را وزن مي‌کند و معتقد است رمان، آن هم فقط از انواع زردش، مي‌تواند خرج خودش را دربياورد! در حقيقت اينها وادادگان فرهنگي و مروّج اصلي بي‌سليقگي و افت سطح سليقه عمومي هستند. پابلو پيکاسو در جايي مي‌گويد: هنرمند رسالتش اين است که سطح سليقه هنري جامعه را بالا بکشد؛ نه اينکه به ساز سليقه استتيک جامعه برقصد! حالا اينها متاسفانه عمدتا نگاه‌هايي پول‌محور دارند و به کتاب، هنر و ادبيات به شکلي «شي‌واره» و صددرصد «کالا محور» نگاه مي‌کنند. البته در همين جامعه خودمان هنوز هم بسياري ناشر متعهد و شريف باقي مانده‌اند که روحشان را فاستوس‌وار، به پول و عايدات مادي و قدرت کاذب حاصل از آن نفروخته‌اند؛ بنابراين، اين مساله خشک و‌تر را با هم مي‌سوزاند و در نهايت، چهره‌هاي شبه رسانه‌اي و شبه‌ادبي پا به عرصه مي‌گذارند که آدم نمي‌داند بهشان بخندد يا به حال خودش گريه کند!

در دهه گذشته شاهد افزايش ورود آثار بازيگران در حوزه داستان، رمان، شعر و ترجمه آثار ادبي به بازار کتاب هستيم که در بيشتر مواقع با استقبال خوبي از سوي مخاطبان روبه‌روست. اين درحالي‌ست که برخي از نويسندگان و منتقدان سطح کيفي اين آثار را بسيار پايين مي‌دانند؟ به نظر شما آيا اين همان مافياي نشر است که سبب انتشار اين آثار مي‌شود؟ اين مساله تا چه اندازه مي‌تواند مخرب و آسيب‌زا باشد؟

راستش اين وضعيت خيلي شبيه تعريف «گروتسک» در ادبيات است. آدم هم خنده‌اش مي‌گيرد و هم مي‌ترسد. بله؛ اين مساله مدتي است گريبان ادبيات را گرفته است. بگذاريد بگويم. مجموعه شعري از ب. ر يا مجموعه داستاني از ف. ج و... که در نوع خود فقط از نظر زباني و واژگاني فجايعي تمام عيار بوده‌اند. اين نوشته‌هاي نازل که عملا نه شعرند و نه قصه، نه ادبيات‌اند و نه کوچک‌ترين ارزش هنري دارند، صرفا براي پر کردن جيب‌ برخي ناشرانشان «توليد» و عرضه مي‌شوند. در حقيقت؛ يک مناسبت دوسويه وجود دارد ميان انباشت سرمايه و ابتذال رسانه‌اي. اين دو، در يک نقطه به هم مي‌رسند و دست برادري مي‌دهند تا از طريق تخريب سطح فکر و سليقه جامعه، پول دربياورند. اين به معناي سوارشدن بر موج و شناکردن در جهت موافق رودخانه است. اما بگذاريد نگاهي آسيب‌شناسانه‌تر هم به اين ماجراي «سلبريتي- نويسنده»ها داشته باشيم:

عمدتا در جوامعي که از تکثر صداها و تنوع فرهنگي کمتر بهره‌مند چهره‌هاي تلويزيوني و سينمايي، بدل به «هنرمند» و چهره‌ محبوب مي‌شوند. تلويزيون و رسانه‌هاي گروهي عمدتا در اختيار يک ساختار فکري خاص قرار دارند و اکثريت جامعه معناي هنر، سرگرمي و حتي انديشه را از اين رسانه يا رسانه‌ها، اقتباس مي‌کنند. در چنين فضايي، سلبريتي رسانه‌اي، مي‌تواند به کمک مافياي نشر پايش را از گليمش درازتر کند و بدل به شاعر و نويسنده و حتي فيلسوف هم بشود! در اينجا «ارزش افزوده» و سود سرشار حرف اول را مي‌زند نه کيفيت و عمق و معناي درون متن. اين پروسه، همان‌طور که توضيح دادم سه پايه يا سه ضلع دارد: مافياي نشر، سلبريتي رسانه‌اي و گفتمان مسلط بر جامعه که خود مروج ساده‌انگاري و سطحي‌نگري اجتماعي است. البته پديدآمدن فضاي مجازي و شبکه اينترنت، توانسته تا حد بسياري از هژموني اين وضعيت بر اذهان مردم بکاهد؛ اما شيوه‌هاي اينها هم متحول و به‌روز‌رساني مي‌شود. اگر خوب نگاه کنيم، اثر انگشت مافياي نشر و اضلاعش را در بسياري فضاهاي مجازي مي‌بينيم. از صفحات اينستاگرام و کانال‌هاي تلگرام و فيس بوک و... گرفته، تا بعضي مجلات ظاهرا موجه و جوايز ادبي. خب اين هزاردستان ضدفرهنگي، هم ظاهر موجه دارد، هم سرمايه در اختيارش است، هم رسانه دارد و هم سينه چاکاني که به وقتش براي حفظ منافع او حاضرند در فضاي مجازي چنگ و دندان نشان بدهند. از اين‌سو؛ ارتقاي سطح آگاهي اجتماعي و عميق‌تر شدن نگاه ما به کتاب و فرهنگ، باعث کندشدن حربه‌ها و مفتضح‌شدن اين جريان خواهد شد.

خوشبختانه در سال‌هاي گذشته برنامه‌ها و آيتم‌هايي با هدف ترويج فرهنگ مطالعه، کتاب‌خواني و معرفي نويسندگان و آثار ادبــي تهيه شده‌ است که با نظرات مثبتي همراه بوده است. اما عــده‌اي از منتقدان بر اين باورند که از حضور نويسندگان و شاعران تراز اول و پيشکسوت اين حوزه به درستي استفاده نشده و اغلب بازيگران و هنرمندان مهمان اين قبيل برنامه‌ها هستند. تحليل شما در اين باره چيست؟

اين برنامه‌ها مثل شمشير دولبه هستند. ظاهرا مي‌توانند مفيد باشند؛ چراکه روزنه‌اي به جهان ديگر باز مي‌کنند. اما متاسفانه بايد بگويم برخي از اين برنامه‌ها تبديل به ضدّخودشان مي‌شوند و يا به ترويج شکل خاصي از فرهنگ و کتابخواني «مهندسي شده» مي‌پردازند. مثلا من چندين قسمت از برنامه معروف «کتاب باز» را ديدم و به‌شدت متأسف شدم. مهمان يکي از اين برنامه‌ها، شخصي منتقد‌نما بود که مثلا مي‌خواست در مورد شاهنامه سترگ حکيم توس حرف بزند. اين آدم بلد نبود شاهنامه را از رو بخواند! تپق‌هاي مکرر، اشتباهات لفظي بسيار و يک‌سري سخنان بي‌سر و دم. من اين برنامه‌ها را پيگيري کرده‌ام. حقيقتا ضررش از نفعش بيشتر است.

به نظر شما رويداد فرهنگـــي همچون نمايشگاه بين‌المللي کتاب تهـــران مي‌تواند بر فضاي جامعه تاثيرگذار بوده و موجب ارتقاي سطح مطالعه شود؟

نمايشگاه کتاب تهران امروز شوربختانه بدل شده به بازار مکاره‌اي که در آن بيشتر سيب‌زميني و هات‌داگ و چيپس و پفک و گندمک فروخته مي‌شود و احتمالا کتاب‌هاي کمک درسي. در جامعه امروز ما فرهنگ خواندن کتاب‌هاي غيردرسي، خصوصا آثار مربوط به حوزه‌هاي علوم انساني کمرنگ شده است. جوان‌ها عمدتا کتاب نمي‌خوانند. با ادبيات داستاني، شعر معاصر و کلاسيک، فلسفه، جامعه‌شناسي و تاريخ آشنا نيستند، تا کتابخانه‌ها پر از کتاب‌هاي زردِ انگيزشي و روان‌شناسي عامه‌پسند شود. نمايشگاه تهران خصوصا امسال، رويدادي شکسته- بسته و سرهم‌بندي شده بوده است. شما يک نگاهي به رويداد‌هاي مشابه در کشور‌هاي ديگر دنيا بيندازيد. اصلا نمي‌خواهم از آلمان و فرانسه و ايتاليا و مجارستان حرف بزنم که بگويند طرف «غرب‌زده» است! همين همسايه خودمان ترکيه... نمايشگاه کتاب در استانبول حقيقتا رويدادي بزرگ است. ناشران از کشورهاي مختلف مي‌آيند، نويسندگان و مترجمان دست‌اندر‌کار و فعال‌اند، رسانه‌هاي گروهي گزارش‌هاي جاندار و مفصل تهيه مي‌کنند، حمايت‌ها و سوبسيد‌ها واقعي است و مخاطبان بالقوه، بالفعل مي‌شوند و صدها عنوان تازه به جامعه ارائه مي‌شود. وقتي حرف از نمايشگاه بين‌المللي کتاب مي‌زنيم، يعني يک رويداد فرهنگي چند وجهي. وانگهي؛ شما نگاهي به قيمت سرسام‌آور کاغذ، وضعيت معيشتي علاقه‌مندان به کتاب و جايگاه فکر و فرهنگ در جامعه ايران بيندازيد.

برگزاري نمايشگاه کتاب همواره نظرات گوناگوني را به همراه داشته است؛ برخي معتقدند که نمايشگاه کتاب به چرخه فروش کتاب آسيب مي‌زند و عده‌اي بر اين باورند که ناشران کوچک مي‌توانند از فرصت نمايشگاه کتاب براي معرفي و فروش آثارشان بهره‌مند شوند. نظر شما در اين باره چيست؟

تيراژ‌ها ما بين دويست تا 500نسخه هستند و فروش خيلي دشوار شده. ناشران رانتي‌ و مافيايي هم که چندان غمشان نيست. کار خودشان را مي‌کنند و برايشان کفش يا کتاب فرقي ندارد. دنبال ارتقاي فرهنگ نيستند، دنبال مخاطب فرهيخته نيستند. فقط و فقط فروش به هر قيمتي. بنابراين نمي‌توانم بگويم اين نمايشگاه يا فروشگاه کمکي مي‌کند اما شايد محلي باشد براي بعضي ديدار‌ها بين اهالي ادب و فرهنگ که سالي يکبار فراهم مي‌شود. اما شايد بپرسيد اين همه انتقاد کردي، يکي دو تا راهکار هم ارائه بده! به نظر من شالوده سياست فرهنگي کشور بايد تغيير کند. يعني متخصصان دلسوز واقعي اين فرهنگ، صرف نظر از نگاه و نظريه‌هاي سياسي نظرات کارشناسي خود را بدهند. در هيچ کجاي دنيا، فرهنگ و هنر و ادبيات، با دستور و خط و نشان و چهار چوب‌هاي سياسي و.. رشد پيدا نکرده. نه سينما، نه ادبيات و نه ساير هنر‌ها. اما در آخر بايد يک نکته بگويم حتا اگر به عده‌اي بر بخورد. لفظ هنرمند را براي خيلي از بازيگران به کار مي‌برند که به گمان من مغالطه است. فلان مجري تلويزيون يا بازيگر سريال يا چهره سينمايي بدنه، نمي‌تواند آرتيست يا هنرمند باشد به گمانم. هنرمند يعني توليد کننده فکر، فرهنگ، زيبايي بصري و معنايي و البته خالق جهاني متمايز. اين حضراتي که همه جا به غلط از ايشان با عنوان هنرمند ياد مي‌کنند، خصوصا در برنامه‌هاي تلويزيوني به اصطلاح فرهنگي، بيشتر بايد با همان صفت بازيگر تلويزيون و سينما يا هنرپيشه شناخته شوند. تازه هنرپيشه هم اطلاقي کلي است و هر انساني که به کار هنري بپردازد، مي‌تواند پيشه‌اش هنر باشد و هنرپيشه خوانده شود. خلاصه اينکه بسياري از سلبريتي‌هايي که امروز در هر زمينه‌اي، از سوزن ته گرد تا بمب اتم اظهار نظر مي‌کنند، متاسفانه و با شانتاژ رسانه‌اي، جايگاه کاذبي يافته‌اند. من برخلاف برخي از همکارانم مسئوليت اظهاراتم را به شکل تام و تمام مي‌پذيرم و هر آنچه گفتم حاصل تجربه زيسته و نگاه فرهنگي‌ام در بيست و چند سال اخير بوده است.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار