نویسنده از راه ادبیات ثروتمند میشود؟
سعید اسلامزاده فهرستنگار و پژوهشگر
در پي پاسخ به اين سوال که آيا مناسبات بازار در ادبيات با مناسبات بازار در معناي کلان اقتصادي همخواني دارد يا خير؟ نگاهي انداختيم به ويژگي معيشت نويسندگان در دوران پيشامدرن و سپس اختراع دستگاه چاپ و فروش آثار ادبي. نخستين مسأله اين است که ما در چرخه اقتصادي ادبيات با سه محور يا سه ضلع سر و کار داريم. نخست نويسنده است. او مولد است. تا او اثري را خلق نکند هيچ بازاري هم شکل نميگيرد. دوم ناشر و فرايند نشر اثر ادبي و کالايي به نام کتاب و سوم نيز بازار مصرف يا مشتري يا مخاطب. نويسنده در جهان امروز در چه جايگاهي از شغل و فعاليت اقتصادي و درآمدزايي ايستاده است؟ آيا تمام قواعد بازار با قواعد حاکم بر جهان ادبيات سازگاري و همخواني دارد؟ در جهان امروز، نويسندگاني که از راه نوشتن رمان و داستان، ثروتمند شدهاند، به تعداد انگشتان دست نيست. در ايران که کسي را سراغ ندارم. در دنياي ادبيات هم اگر از فيلمنامه نويسان يا نويسندگاني که زمان حياتشان از آثارشان اقتباس سينمايي شده است بگذريم باز هم به تعداد قليلي ميرسيم ـ البته اين جداي از جايگاه اجتماعي و يا احياناً ثروتي است که نويسندهاي در کنار کار نويسندگياش کسب کرده است ـ بحث ما درآمد با حقالتحرير اثر ادبي است. پس تا اينجا کار ادبيات با مسأله اشتغال و درآمدزايي زاويههاي فراواني دارد. اما مقصر و عامل اختلاف ميان قواعدي که نويسنده در کار خود دارد با قواعد حاکم بر بازار، خود نويسنده نيست. نويسنده تابع فضا و جريانهاي فرهنگي و سياسي جامعه خود است. اينجاست که محور و ضلع دوم چرخه اقتصاد ادبيات پا به عرصه ميگذارد. ناشر يا بنگاه اقتصادي ـ فرهنگي نشر. ناشران، در همه جاي دنيا، افزون بر وجهه فرهنگي کارشان، ناچارند تا خود را تابع بازار بدانند و از آنجا که سرمايه خود را در زمينه نشر کتاب داستان و رمان هزينه ميکنند، حق دارند که نگران نوسان بازار و سود و زيان خود باشند. نشر حرفهاي در ايران فراز و نشيبهاي فراواني داشته است. در گذشته يکصد ساله، شخصيتهاي فرهنگي بسياري را در مصدر کار نشر ديدهايم که از قضا هم کتابهاي ادبي و فرهنگي منتشر کردهاند. تعداد ناشران هم روزگاري بسيار اندک بود و در چرخه اقتصادي نشر، سرمايهگذاريشان به اصطلاح جواب ميداد و تناسبي ميان تعداد ناشران و تعداد نويسندگان و تعداد خوانندگان و از همه مهمتر تعداد کتابفروشيها بود. اين تناسب البته در قياس با اين روزها بيشتر خود را نشان ميدهد. امروز در زمانهاي به سر ميبريم که اين تناسب سخت به هم خورده است. تعداد نويسندگان ـ توليدکنندگان ـ تعداد ناشران و کتابفروشان و مصرفکنندگان، هيچ تناسب منطقي با هم ندارند. مسأله مهم اين است که مخاطب امروز ادبيات داستاني در کجاي اين جهان زيست ميکند. کار داستاننويس در دنياي امروز بسيار دشوار شده است. او در ميان رقباي قدرتمندي قرار گرفته و بايد با رسانههاي قدري مثل شبکههاي تلويزيوني، تعداد بيشمار فيلمهاي سينمايي و الان با شبکههاي متعدد اجتماعي رقابت کند. اين رقابت در اکثر مواقع ناجوانمردانه به زيان ادبيات تمام ميشود. خسران اصلي در اين رقابت براي نويسنده است. نميگويم ناشر، چرا که تا متني نوشته نشود قاعدتاً سرمايهاي هم در ميان نخواهد بود. پس نويسنده بيش از همه زيان ميبيند. از ديگر سو مخاطب هميشه نياز به ادبيات دارد. از ادوار کهن تا امروز بشر داستان ميخوانده و از اين امر گريزي ندارد. اما امروز اين نياز از طريق رسانههاي ديگري غير از ادبيات هم تأمين ميشود. اگر در آن رسانهها هم ادبيات نقش داشته باشد، ادبيات اصيل نيست. بررسي همه جوانب مؤثر در چرخه اقتصادي ادبيات داستاني، يعني فرايند توليد متن تا انتشار و توزيع در کتابفروشي و رسيدن کتاب به دست مخاطب و خواننده، در اين مختصر نميگنجد و نياز دارد تا در مجالي ديگر نيز به نکات بيشتري در اين باره بپردازيم.
ارسال نظر