| کد مطلب: ۱۰۳۴۴۶۵
لینک کوتاه کپی شد

نویسنده در جایگاه کارآفرین

سعید اسلام‌زاده روزنامه‌نگار

 

 

 

آيا نويسنده مي‌تواند در جايگاه صنعتگري خلاق، کارآفريني کند؟ يا اينکه مناسبات بازار در ادبيات با مناسبات بازار در معناي کلان اقتصادي همخواني دارد يا خير؟ يا رونق اقتصادي تا چه حد موجب رونق و شکوفايي ادبيات و نشر مي‌شود؟ آيا نويسنده مي‌تواند، فقط با اتکا به نوشتن و دريافت حق‌التحرير، امرار معاش کند؟ نگاهي به معاش نويسندگان و اهل ادب در دوره پيشامدرن و تفاوت آن با دوره مدرن و صنعتي و فراصنعتي خيلي از مسائل را روشن مي‌کند. از آنجا نويسندگي و شاعري و اشتغال به يکي از امور هنري در ادوار گذشته ـ تقريباً در همه جاي جهان ـ وابسته به صاحبان قدرت يا منوط به حمايت خاندان‌هاي متنفذ و ثروتمند بوده است، اگر هنرمندي هم تن به همکاري با صاحبان قدرت و ثروت نمي‌داد، دست آخر در فقر و تنگدستي روزگار مي‌گذراند که نمونه‌هايش در تاريخ فراوان است؛ هنرمندان و اديباني که پس از مرگشان صاحب نام و وُراثشان صاحب ثروت شدند. پرواضح است که معاش هنرمندان در دوران صنعتي دگرگون شد و بنا به تغييرات ساختاري در شيوه زندگي مردمان جهان، هنرمندان و ادبا نيز به شيوه ديگر زيستند و از زماني که هنر و ادبيات از حيطه دربار‌ها خارج شد و نويسندگان آثارشان را به مردم فروختند، ماجرا ديگر شد. حرف و حديث ما هم بر سر همين ديگر شدن است. ادبيات در دوره مدرن ـ با وسعت زماني چند سده‌اي در تاريخ که آغاز آن را بايد از خلق دن کيشوت و اختراع دستگاه چاپ گوتنبرگ بدانيم ـ به دنبال فضايي مانند بازار کالا‌هاي ديگر بود تا بتواند متاع خود را عرضه کند. نويسنده مدرن پس از پيدايش روزنامه‌ها و قابليت انتشار و تکثير متن، با مخاطب و مردم روزگارش، مواجه شد. حال بايد چيزي مي‌نوشت و منتشر مي‌کرد که مناسب حال آن‌ها باشد. مردم براي چيزي که به دردشان نمي‌خورد قطعاً پولي پرداخت نمي‌کردند. پس از رونق کار هنرمندان مردمي و به زعم نخبگان، سطحي، انديشمندان و فيلسوفان نيز وارد ميدان شدند. رومانتيک‌هاي آلماني نخستين گروهي بودند که هنر سطح پايين و مردم پسند را تاب نياوردند و به دشمني با هنر بازاري برخاستند. آن‌ها براي هنر شأن والايي قائل بودند و معتقد بودند که رسانه‌هايي مانند راديو و سينما و روزنامه‌ها در اين امر بيش از عوامل ديگر مؤثرند. آن‌ها در مبحث صنعت فرهنگ بر اين باور بودند که سرمايه‌داران با خريد هنرمندان و به طريق اولي آثار آن‌ها، بازار آثار هنري را در اختيار مي‌گيرند و از اين راه سود‌هاي سرشاري مي‌برند. در ايران ما نيز، از زماني که روزنامه و دستگاه چاپ وارد شد ـ دوره قاجار ـ با نوع ديگري از ادبيات مواجه شديم. اگر به فهرست نخستين آثار ادبي ترجمه شده نگاهي بيندازيم درمي‌يابيم که رمان‌هاي تاريخي و آثار عامه‌پسند در رده نخست قرار مي‌گيرد. در زماني که ما در ايران آثار قرن هفده و هجده اروپا را ترجمه مي‌کنيم، ادبيات اروپا، پا در جهان مدرن گذاشته و جيمز جويس داستان‌ها و رمان‌هايش را منتشر کرده است. از اين خلأ و گپ تاريخي که بگذريم ما با سرعت بيشتري در زمان پهلوي اول و دوم خواستيم به جهان ادبيات نزديک شويم. اما در اين مسابقه و نزديکي، به ابزاري نياز داشتيم که متأسفانه در آن زمان هنوز بسترش فراهم نشده بود. از مسأله‌اي صحبت مي‌کنم که ارتباط وثيقي به بازار و مخاطب دارد. اگر در بازار کالا‌هاي صنعتي و عمومي با مشتري سر و کار داريم خب در هنر و ادبيات مخاطب نقش مشتري را بازي مي‌کند و تقريباً از همان قواعد هم پيروي مي‌کند. در اين سلسله يادداشت‌ها سعي دارم تا موضوع اقتصاد در ادبيات ايران تا حدودي از منظر ادبي و قواعد بازار ايران بررسي کنم.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار