| کد مطلب: ۱۰۳۴۴۳۳
لینک کوتاه کپی شد

در گفت‌وگو با حامد ابراهیم‌پور مطرح شد؛

نگرانی‌ از آینده «غـــــزل» در قرن جدید

آرمان ملی- هادی حسینی‌نژاد: غزل به عنوان شناخته‌شده‌ترین قالب شعر فارسی در سابقه ادبیات ایران، در عصر ما فراز و نشیب‌های زیادی داشته و تحولات قابل توجهی را نیز به خود دیده است. در دهه‌های اخیر، غزل فارسی زیر عناوینی چون «مدرن»، «امروز»، «پیشرو» و... از سوی غزل‌سرایان زیادی مطرح شده که البته همه آنها، توفیق ماندگاری نداشته‌اند. در این میان، حامد ابراهیم‌پور یکی از چهره‌های شناخته‌شده در غزل معاصر است که آثارش کماکان، هم در میان علاقه‌مندان و هم نزد منتقدان ادبی، مقبولیت دارد. به مناسبت انتشار فراخوان دور جدید جایزه کتاب سال غزل که او، دبیر و بنیانگذار آن است، گفت‌وگویی با او درباره جریان غزل در سه بازه‌ زمانی گذشته، حال و آینده داشتم که در ادامه خواهید خواند.

چندي پيش فراخوان چهارمين دوره جايزه کتاب سال غزل، منتشر شد. مختصري درباره اين رويداد توضيح دهيد و بگوييد، اهداف اصلي اين رويداد شامل چه مواردي مي‌شود؟

ايده‌ اوليه‌ اين جايزه در سال 90 و در پايان يکي از جلسات بوطيقا شکل گرفت. اعضاي شوراي سياست‌گذاري جايزه، بيرون سالن ايستاده بودند و پيرامون اين مساله صحبت مي‌کردند که دليل بي‌توجهي و کم‌لطفي جوايز خصوصي يا جشنواره‌هاي شعر معتبر غيردولتي به قالب غزل از کجا نشأت گرفته است، و چرا هيچ کتاب غزلي - حتي از غزل‌سراهاي صاحب اسم و درجه‌ يک اين کشور- حتي در صورت نامزد شدن، برنده‌ يک جايزه شعر غيردولتي و خصوصي نمي‌شود. بحث ما ريشه‌يابي علت موضع‌گيري جامعه‌ روشنفکري به اين قالب شعري بود و گفت‌وگو پيرامون دوستان شاعر و منتقدي که حتي با وجود سال‌ها رفاقت و‌ ارتباط نزديک، در جوايز ادبي خصوصي ترجيح مي‌دادند که مجموعه غزل‌ها را از دايره‌ رقابت بيرون بگذارند! يا اگر آن شاعر طوري تثبيت‌شده و معتبر بود که عملا حذف کتابش از داوري مراحل اول داوري غيرمنطقي به‌نظر مي‌رسيد، کتاب او را نامزد نهايي جايزه مي‌کردند؛ اما در نهايت جايزه‌ کتاب سال را به شخص ديگري که شعر آزاد نوشته بود مي‌دادند! مساله‌اي که در دهه‌80و سال 91؛ سه بار براي سه کتاب مختلف شخص من اتفاق افتاده و احتمالا ديگر غزل‌سرايان قديمي کشور نيز تجربياتي مشابه داشته باشند.

اين طور شد که تصميم گرفتيم يک‌بار براي هميشه اين مشکل را حل کنيم و جايزه‌اي مخصوص غزل‌سرايان داشته باشيم؛ دوسالانه‌اي غيردولتي که دبير و داوران مقدماتي و نهايي و تمام عوامل اجرايي‌اش غزل‌سرا هستند و به‌طور تخصصي و جهت‌گيري، کتاب‌هاي غزل چاپ شده در کشور را- بدون اعمال سليقه‌ شخصي و حب و بغض‌هاي مرسوم جوايز ادبي، بررسي مي‌کند و در پايان هر دوره با راي داوراني که از نحله‌هاي مختلف غزل معاصرند و با وجود تمام اختلاف نظرها به احترام شعر دور يکديگر جمع شده‌اند، کتاب شايسته را در بخش کتاب سال و شاعر شايسته را در بخش ويژه به جامعه‌ ادبي معرفي مي‌کند.

غزل در دوره معاصر، راه پرفراز و نشيبي را پشت‌سر گذاشته است. اين مسير را، دست‌کم از دهه 70 به اين‌طرف که خودتان هم فعاليت ادبي داشتيد، چطور توصيف مي‌کنيد و به نظر شما نقاط عطف اين جريان، کدام است؟

ما در دوراني غزل مي‌نوشتيم که در برخي انجمن‌هاي ادبي به کنايه مي‌گفتند: «شعر بخوانيم يا غزل!»؛ دوراني که عملا شعر کلاسيک و شاعران غزل‌سرا تحقير مي‌شدند و زمزمه و فرياد غزل شعر زمانه نيست و غزل مرده است، از همه جا شنيده مي‌شد. طبيعي است که غزل‌سرايان صاحب‌نام آن دوران از خانم سيمين بهبهاني و مرحوم‌ منزوي و جناب طبايي و جناب محمدعلي بهمني و جناب سلماني و مرحوم نوذر پرنگ و... حاشيه‌ امن و اعتبار خود را داشتند. اما غزل‌سراهاي جوان بي‌دفاع بودند و حتي شعرشان به نظم تشبيه مي‌شد و در بسياري از محافل جدي شعر پايتخت، طرد شده و تنها بودند. اما بايد بگويم نقطه‌ عطف غزل معاصر، دهه‌ هفتاد است و طبيعي‌ است که روي اين مساله‌ روشن و واضح پافشاري کنم که اگر آن نسل شجاع، با استعداد و باسواد که شاعران مختلفي از استان‌هاي مختلف کشور را شامل مي‌شد، نبود و - فارغ از بحث تکراري و آسيب‌زننده‌ «که شروع کرد و که شروع نکرد»- با عزم جمعي و حرکتي خودجوش و گروهي، آن نگاه و زبان و فضا و محتوا و خون تازه را به اين قالب نيمه‌جان تزريق نمي‌کرد، حالا ديگر قالبي به نام غزل نمي‌توانست به حيات هزار ساله‌ خود ادامه دهد. بدون هيچ شکي نقطه‌ عطف غزل معاصر، حرکت جمعي شاعران آن نسل بود و پاشنه‌ آشيل آن حرکت و شروع پسرفت و زوالش، نام‌گذاري‌هاي مختلف و بدون پشتوانه‌ علمي و ادبي در دهه‌80و شروع جنگ‌هاي درون گروهي و يارکشي‌ها و گروه‌بندي‌هاي مختلف بود؛ مساله‌اي که از سال‌هاي مياني دهه‌80منجر به ضعيف‌شدن اين جريان و به‌همرور شروع دوره بازگشت ادبي دوم و توجه مخاطبان و بازگشت بسياري از شاعران جوان‌تر به همان شيوه‌ غزل‌سرايي سنتي شد. و شاعراني که در دهه‌70نمي‌توانستند با زبان و ‌نگاه سنتي خود جايي در اين حرکت و نامي بزرگ ميان جامعه‌ ادبي باشند، به مدد تغيير ذائقه‌ مردم - که به اندازه‌ يک کتاب پژوهشي جاي بررسي دارد- و استفاده‌ هوشمندانه يا سوءاستفاده‌گرانه از موج‌هاي مجازي توانستند بسياري از چهره‌هاي جدي غزل دهه‌70را خانه‌نشين و دلزده و منزوي کنند و با ساده‌نويسي و شعر نوشتن به اسلوب قدما، شروع دوران بازگشت ادبي دوم را در جامعه‌ ادبي کليد بزنند.

اگر درست بگويم؛ در دهه هشتاد، هنوز غزل‌سرايي جنب و جوشي داشت و بيشتر از آن مي‌شنيديم. اين مسأله حتي به طرح برخي مانيفست‌ها و تئوري‌ها نيز همراه بود. اولا، به نظر شما چرا ديگر شاهد آن جنب‌و‌جوش‌ها نيستيم و ثانيا، آن نامگذاري‌ها و مانيفست چقدر اعتبار داشتند؟

برعکس! غزل‌سرايي در فضاي مجازي جنب‌و‌جوش داشت. با رواج وبلاگ‌نويسي بسياري از شاعران تريبون شخصي خود را پيدا کردند و هرکسي سعي مي‌کرد که از تريبون شخصي خود نهايت استفاده را ببرد. فضاي مجازي شاعرساز و شاعرکش بود! برخي دوستان را بالا کشيد و بسياري ديگر را به‌ مرور حذف کرد. به‌ مرور از دهه‌80، مخاطب ترجيح داد که به جاي کتاب خريدن، شعر شاعران مورد علاقه‌ خود را از فضاي مجازي بخواند و آثارش را - به ترتيب تا امروز- در وبلاگ و فيسبوک و اينستاگرام تعقيب کند. مگر چند شعر ما در فضاي مجازي و صفحات شخصي‌مان بازنشر داده شده؟ هرکدام از شاعران آن نسل- جز دو سه نفر- چندين و چند جلد کتاب شعر دارند. اما بيشتر مردم تنها شعرهايي که از ما در فضاي مجازي منتشر شده را خوانده يا به خاطر دارند. تيراژ هزارتايي و پانصد نسخه‌اي کتاب شعر در يک کشور هشتاد ميليوني غم‌انگيز است. حالا فکر کنيد که يک کتاب- بر فرض چاپ سالم- بيست بار تجديد چاپ شده؛ در خوشبينانه‌ترين حالت تنها بيست هزار نفر از 80ميليون نفر کتاب يک شاعر صاحب نام و حرفه‌اي را خوانده‌اند!

مانيفست‌ها هم در ابتدا خوب بود. نمي‌شود همه را با يک چوب زد. آدم‌هاي باسوادي در حوزه‌ غزل دهه 70 فعاليت مي‌کردند که مانيفست‌هايي قابل دفاع با پشتوانه‌ علمي ارائه دادند. اما به‌مرور آنقدر اين نامگذاري‌ها زياد شد که غزل را از نفس انداخت و به نوعي کمدي ناخواسته منجر شد. در دوراني همه مانيفست مي‌دادند - و برخي در اين روزگار هم ناباورانه دارند همين کار را مي‌کنند- و مانيفست‌شان اورجينال و مطابق با شرايط جامعه‌ ادبي ايران نبود. مثلا چند خط از مانيفست دادائيست‌ها را چسبانده بودند به چند سطر از بيانيه‌ چندم سوررئاليست‌ها! کنارش هم چند سطري از نظرات فرماليست‌هاي روس و بيانيه‌ شعر حجم و... بدون آنکه آن شاعران و نويسندگان را به درستي بشناسند و حتي آثارشان را دنبال کرده باشند. براي برخي از دوستان قضيه تبديل به يک بازي شده بود. اساس کار را قرار داده بودند روي رونويسي از کتاب مکتب‌هاي ادبي مرحوم رضا سيدحسيني که آن هم در جنبش‌هاي ادبي قرن بيست و بيست و يکم به‌روز نبود و مرجع دسته اولي براي شعر روزگار ما به حساب نمي‌آمد. مخاطب عام و شاعران تازه‌کار را مرعوب مي‌کرد؛ اما هر آدم باسوادي که آن مانيفست‌ها را مي‌خواند، لبخند مي‌زد و به حال غزل روزگار ما و رقابت‌هايش افسوس مي‌خورد.

نمي‌شود گفت مانيفست معتبر نداشتيم. داشتيم؛ اما آن هم حاصل مطالعه و تلاش چند جوان بيست‌و‌چند يا سي ساله بود. پختگي کافي را نداشت. ‌اي‌کاش تمام آن عزيزان با تجربه و سواد امروزشان برگردند و نگاهي منتقدانه به مانيفست‌هاي ارائه شده‌شان داشته باشند. اگر نقاط ضعف را پيدا و برطرف کردند که هيچ؛ اما اگر هنوز معتقدند که آن بيانيه‌ها علمي و بي‌نقص بوده و تمام موارد ادعا شده در مانيفست را در شعرهاي خود پياده کرده‌اند، بايد با حفظ فاصله به جامعه‌ ادبي و مردم حق داد که چرا شعر دهه‌70را - ‌چه در شعر آزاد چه در حوزه‌ غزل- پس از سال‌ها تلاش و نوآوري و زحمت به دست فراموشي سپرده و به شاعران دوره‌ بازگشت يا ساده‌نويس روي خوش نشان داده‌اند.

همان‌طور که گفتيد؛ در تمام سال‌ها و دهه‌هاي اخير، نوسرايان و جريان‌هاي شعر نو، به غزل‌سرايي روي خوش نداشته‌اند و به نوعي، دوره‌ آن را به‌سرآمده خوانده‌اند. حالا در آغاز قرني نو، جايگاه و آينده غزل را چطور پيش‌بيني مي‌کنيد؟

غزل به راه خود ادامه خواهد داد؛ در اين شکي وجود ندارد. چه با حرکت‌هاي جديد و نگاه و زبان و محتوا و دغدغه‌هاي متفاوت؛ چه در شکل سنتي و نوشتن به شيوه‌ قدمايي؛ شعر موزون ما- به ويژه قالب غزل- هيچ‌گاه جايگاه خود را ميان مردم ما از دست نخواهد داد. اما دو مساله وجود دارد: اولي اين است که آيا شاعر- در اين‌جا غزل‌سرا- اين رسالت را دارد که به ارتقاي ذائقه‌ ادبي مردم و بالا رفتن سطح انتظارشان از شعر امروز کمک کند يا اينکه صرفا در جهت جذب مخاطب بيشتر حقيقي يا مجازي ترجيح مي‌دهد که هر روز بيشتر از قبل عامه‌پسند بنويسد و به سطح سليقه‌ مخاطب ساده پسند و سهل انگار نزديک شود؟ و مساله‌ دوم اينکه آيا غزل امروز مي‌تواند دوباره به دوران شکوفايي و حيات مجدد خود در دهه‌ هفتاد برگردد و نسل‌هاي آينده‌ پتانسيل، انگيزه، دانش و توان آن را دارند که پيشنهادهاي تازه‌اي به شعر کلاسيک ما ارائه دهند؛ يا دست کم ادامه‌ همان مسير را طي کنند؟ متاسفانه - جز موارد انگشت شماري از شاعران جوان- در اين يکي جاي ترديد وجود دارد و اين مسأله براي آينده غزل، نگران‌کننده است.

حتما تاييد مي‌کنيد که ماندگاري يک جريان ادبي، وابسته به خلاقيت‌ها، ابتکارات و نوآوري‌هايي در هر دوره است؛ تا به ورطه‌ تکرار و فراموشي نيفتد. فکر مي‌کنيد غزل در چه مواردي مي‌تواند پذيراي تحولات و ابداعات تازه باشد؟

غزل نوي ما در دهه‌ هفتاد تا سال‌هاي مياني دهه‌ هشتاد بسيار خلاق، مدرن، پيشنهاد دهنده و غيرقابل پيش‌بيني بود. ما حتي در بسياري موارد تغزل‌گريزي داشتيم. يعني آنقدر که شعر آزاد دهه‌ هشتاد و نود تغزلي محسوب مي‌شد، غزل ما تغزل نداشت و از فضا و سانتي‌مانتاليسم افراطي و درونمايه و موتيف و تصاوير تکراري قرون گذشته و دغدغه‌هاي فردي و کليدواژه‌ تکراري فاصله گرفته بود.

غزل نوي ما در دهه‌ هفتاد و سال‌هاي مياني دهه‌ هشتاد با ادبيات جهان سينما و ادبيات داستاني و فلسفه و تاريخ و... ارتباط تنگانگي داشت و به نوعي به ديگر هنرها وام مي‌داد و از آنها وام مي‌گرفت. يعني غزل نويي که با تلاش امثال مرحوم نيستاني و سيمين بهبهاني و ديگراني از آن نسل، در حوزه‌ روايت و گفت‌وگونويسي و ورود اوزان کمتر استفاده شده و قوافي دور از ذهن و بزرگ‌تر کردن جهان شاعر و مخاطب و ورود دغدغه‌هاي اجتماعي و... مسير جديدي را به غزل‌سراهاي نسل‌هاي بعد نشان داده بود، با تلاش گروهي شاعران دهه‌ هفتاد به نقطه‌ اوج خود رسيد و متاسفانه چند سال بعد از همان نقطه سقوط آزاد خود را آغاز کرد. اما نمي‌توان نااميد شد و به اين باور رسيد که اين پايان ماجراست. در شعر شاعران نسل‌هاي بعدي - هرچند محدود و پراکنده- جسارت‌ها و نوآوري‌هاي قابل تحسيني مشاهده مي‌شود. نوآوري‌هايي که گرچه ريشه در همان ماجراجويي‌هاي فرمي و محتوايي نسل ما دارد؛ اما چيزي نيز به آن اضافه کرده است و همين اضافه کردن‌هاست که ما را به ادامه‌ حيات غزل متفاوت اميدوار و دلگرم مي‌کند.

شما چند سالي است که نشر آنيما را تأسيس کرده‌ايد و فعاليت نشر داريد. جريان انتشار مجموعه غزل‌ها را در اين سال‌ها چطور ارزيابي مي‌کنيد؟ آيا نقدي بر آن وارد است؟

ما سعي داشتيم که در کنار چاپ کتاب غزل‌سرايان قديمي و صاحب نام، از شاعران غزل‌سراي جوان اما توانمند نيز کتاب داشته باشيم. مثلا در کنار کتاب غزل‌سرايان باتجربه‌ دهه‌ هفتاد از جمله هادي خوانساري، ناصر نديمي، صالح سجادي، علي کريمي‌کلايه، ايمان عباس‌پي، هادي خورشاهيان، مهدي عابدي، علي بهمني، سيدجعفر عزيزي، مريم رحيم‌زاده، فاطيما رنجبري و... شاعران خوب نسل‌هاي بعد ادبي همچون جواد کاظميني، راضيه موسوي، محمود جافرمن‌، صنم نافع، محمود صالحي فارساني، سما صفايي، مهتاب يغما، ندا هاشمي، مليحه اکبري، رضا طبيب‌زاده، محمدامين شفيع‌پور، افسون محمدي، فاطمه شعباني، مجتبي کارآزموده، فاطمه صادقي، بهروز پورمحمد، مهدي جيرودي و غيره هم بودند که آثار خوب و قابل دفاعي از آنها در نشر آنيما منتشر شد. در کل از کيفيت آثار چاپ شده در آنيما رضايت دارم. با وسواس يک شاعر و منتقد و مدرس ادبيات - به غير از آثار شاعران قديمي و پيشکسوت- تک تک کتاب‌هاي ارسالي را شخصا مي‌خوانم و ويراستاري مي‌کنم. حتي تصور چاپ يک مجموعه غزل با ايراد عروضي براي من شاعر سخت است و نقطه‌ تاريکي در سابقه‌ اين انتشارات به حساب خواهد آمد. پس مي‌توانم - با کنار گذاشتن احتمالاتي بسيار اندک- به قطعيت عرض کنم که فارغ از بحث فروش کتاب‌ها - که به شرايط اقتصادي مردم و استقبال کتابفروشي‌ها و مخاطبان کتاب از مجموعه‌هاي شعر مربوط مي‌شود- در هر حوزه کتاب‌هاي خوب و قابل دفاعي منتشر کرده‌ايم و تا به حال در اين مجموعه يک شاعر زير متوسط با شعري ضعيف کتاب چاپ نکرده است و در جايگاه يک شاعر مي‌توانم با سربلندي از تک‌تک کتاب‌هاي چاپ شده در نشر آنيما دفاع کنم.

براي خاتمه، کمي درباره فعاليت‌هاي ادبي اين روزها توضيح دهيد. آيا کتابي در دست انتشار داريد؟

3 کتاب آخر من يعني «سرخپوست‌ها»، «راوي نامطمئن» و «ناجورها» که به ترتيب مجموعه شعر کلاسيک، مجموعه شعر آزاد و مجموعه داستان بودند، همگي طي سال‌هاي 98 و 99 و 1400 و در دوران شيوع کرونا منتشر شدند. براي اين سه کتاب به دليل قرنطينه و محدوديت‌ها و لزوم حفظ پروتکل‌هاي بهداشتي نتوانستم حتي يک نشست نقد يا رونمايي برگزار کنم و به دليل دو سال پياپي تعطيلي نمايشگاه کتاب، آنطور که بايد و شايد به دست مخاطب جدي ادبيات نرسيدند و بسياري از دوستان علاقه‌مند اين آثار و کتاب بسياري شاعر و نويسنده‌ ديگر را از طريق خريد اينترنتي تهيه و مطالعه کردن؛ به نوعي احساس مي‌کنم که شايد چاپ ان سه کتاب در اين دوره‌ فترت، تصميم درستي نبوده است. يک مجموعه غزل آماده‌ نشر به نام ماتادور دارم که ترجيح مي‌دهم تا بهبود نسبي اوضاع براي انتشارش اقدام نکنم. اما دلخوشي‌ام در اين روزها انتشار گزيده شعر کلاسيک «ما خاطره‌هاي ترسناکي داريم» توسط انتشارات نيماژ است؛ کتابي حدودا 600 صفحه‌اي که منتخبي از شعرهاي کلاسيک سروده شده از سال هفتاد و پنج تا نود و چهار است‌؛ کتابي که چاپ اول آن در بهار سال نود و هشت توسط نشر آنيما روانه‌ بازار کتاب شد و به دليل گراني بي‌رويه - و در مقاطعي کمياب شدن کاغذ- عملا تجديد چاپ آن با اين تعداد صفحات ميسر نبود. جلد دوم اين گزيده شعر نيز که شعرهاي آزاد (سپيد) مرا شامل مي‌شود؛ مدت کوتاهي پس از چاپ جلد اول منتشر خواهد شد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار