| کد مطلب: ۱۰۲۲۶۸۳
لینک کوتاه کپی شد

بی‌دفاع در هرات

آرمان ملی- فرزانه توکلی: با افــزایش مهاجران قانونی و غیرقانونی افغان که هرروز بر تعداد جمعیت ساکن‌شان در ایران افزوده می‌شود، یکی از چالش‌هایی که برسر راه مردم در مناطق محروم و شهرهای مرزی قرار دارد، ازدواج زنان ایرانی با مردان اتباع است که این موضوع در سال‌های گذشته و با افزایش ناآرامی‌ها در کشور افغانستان و پیرو حمله نظامی آمریکا به این کشور، افزایش چشمگیری داشته است. بسیاری از زنان ایرانی یا در وطن خود ماندند و با ازدواج با این مردان که چند صباحی را در ایران می‌ماندند و سپس به کشورهای اروپایی می‌رفتند، هزاران مشکل مانند کودکان بی‌شناسنامه و تشدید فقر را به جان خریدند یا با همسران خود به کشور افغانستان رفتند و حالا در بی‌توجهی سازمان‌های مربوطه در ایران، روزگار بسیار سخت‌تری را نسبت به زنان افغان می‌گذرانند. ازدواجی که هیچ‌ توجیهی به جز فقر ندارد. برکسی پوشیده نیست که بی‌دفاع‌ترین طبقه اجتماعی در معرض دستبرد آزادانه چهره‌های مبهم فراسرزمینی هستند که با چشم‌پوشی از قصد و نیت‌شان، حتی اسم و فامیل‌شان را هم نمی‌دانیم. این گفت‌وگو با «سمیه» یکی از زنانی است که در شهر هرات زندگی می‌کند. او حالا 35 سال سن دارد و از کمترین حمایت‌های دولتی ایران و افغانستان برخوردار است و با وجود اینکه آرزو دارد به ایران بازگردد، این موضوع امری محال است. از او می‌پرسیم که چه مدتی است که در افغانستان هستید و چطور شد که با یک مرد افغان ازدواج کردید؟ او در پاسخ به این سوال می‌گوید: «من 11 سال است که در هرات هستم. درایران ازدواج کردم و بعد از 4 سال به اینجا آمدم. سه تا از فرزندان من در ایران متولد شدند و ما مشهد ساکن بودیم. الان اگر برگردم به زمان ازدواجم، حاضر نبودم شوهر کنم. ازدواج من اجباری بود، پدرم برای صد هزار تومان قرضی که به همسایه‌مان داشت، من را مجبور به ازدواج کرد. کسی از من نظرم را نپرسید، چون اصلا مهم نبود. ارتباطم را با خانواده‌ام قطع کردند. سه سال بعد تو کوچه پدرم رو دیدم بی‌اجازه. پدرم بی‌سواد بود، خانواده من هم همین‌طور. آنها بعد از ازدواج نگذاشتند درس بخوانم. شوهرم افغانی و اهل کشور هرات است و شش کلاس سواد دارد. همسرم 40 سال سن دارد و آن زمان کارت قانونی داشت. من 14 سالگی ازدواج کردم و در سن 15 سالگی اولین فرزندم را به‌دنیا آوردم. متاسفانه پدرم همین کار را با خواهر 13 ساله من کرد و او را نیز به عقد یک تبعه در گرمسار درآورد.»
فراموش شدگان ابدی
به قسمتی می‌رسیــم که برای فهمیدن آن ایران را گردیده و تا افغانستان آمده‌ام و به دنبال دیدار زنانی چون سمیه بوده‌ام، می‌پرسم «مخارج زندگیتان چطور تامین می‌شود؟ کجا زندگی می‌کنید و چند فرزند دارید؟»‌ او می‌گوید: همسرم نون خشکی بود. دخترم 17‌ساله است. خودم قبلا کارمند ایران کلینیک بودم. التماس می‌کنم برگردیم ایران، پدر و مادرش نمی‌گذارند. شوهرم الان سکته کرده خودم کار می‌کنم. با نظافتکاری خرج زندگی‌مان و اجاره خانه را پرداخت می‌کنم. پنج فرزند دارم و بچه‌هایی که در ایران متولد شده‌اند کارت سازمان ملل دارند. اما الان اون دو فرزندم که اینجا به دنیا اومدند، مدرکی ندارند. خودم براشون تذکره گرفتم. بچه‌هایم اینجا مدرسه رفتند. دخترم ایران تا کلاس سوم درس خوانده و پسرم هم اول دبستان را در ایران بود. الان بیکارم و گاهی خانه‌های مردم رو نظافت می‌کنم. ما حتی پول ذغال نداریم. پسر کوچکم سینه پهلو کرد، لباس نداشتند. به خودم می‌گویم اگر این زن در ایران بود جرات چنین رفتاری با او نداشتند، از سمیه می‌پرسم، در ایران هم همین رفتارها را با تو می‌کردند؟ با بغض سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «اذیت‌های من ایران و افغانستان نداشت. من در ایران خانه‌ها رو تمیز می‌کردم و پولش رو شوهرم از من می‌گرفت. از سر مشکلات ناچارم فرزندم را ببرم سرکار، اما اینجا محیطش خیلی ناسالم و ناامن است. بارها به‌خاطر شیعه بودن کتک خوردنم مجاز بود. کتکم می‌زدند و می‌گفتند، تو شیعه‌ای! ایران که بودیم یکم می‌ترسیدند من را اذیت کنند، ولی اینجا بدتر شد.»
آرزوی بازگشت به ایران
او آرزو دارد به ایران بازگردد، اما قوانین اجازه این کار را به سمیه نمی‌دهــد. او درباره شرایط و آرزوهایش می‌گوید:«فرزندانم خودشان رو افغان می‌دانند نه ایرانی. فقط دخترم دلش می‌خواهد برگردد ایران. بخش فرهنگی کنسولگری یه مدت کمکم می‌کرد، اما الان خیر. بچه‌هایم درس می‌خوانند ولی مشکلات درمان داریم. پسر کوچکم از زمان به دنیا اومدن سینه پهلو کرده است. دختر بزرگم نیز همسرم اجازه مدرسه رفتن به او نمی‌دهد.» درپایان باید به این نکته اشاره کرد که سمیه آرزوی بازگشت به ایران را دارد، اما آیا ایران هم دنبال نجات دخترانی هست که در غربت تمام قربانی مرزهای باز، فقر و... می‌شوند؟ با اینکه ازدواج سمیه با همسر افغانش یک ازدواج رسمی بوده اما سمیه از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی و حمایت‌های قانونی محروم است و داغ سال‌ها شکنجه را بر دل دارد. صدها بلکه هزاران زن و دختر ایرانی در ایران و افغانستان این شرایط دردناک را دارند و این روزها با افزایش محدودیت‌ها برای زنان افغانستانی، شرایط آنها سخت‌تر خواهد شد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار