تاملی بر رمان «دنیای کوچک» مهمترین اثر مارتین زوتر
مبارزه اقتدار
رضا فکری داستاننویس
از منظر هانا آرنت، قدرت نهتنها ابزاری برای تسلط بر دیگران است، بلکه نوعی توانایی در تعاملِ هرچند نامتوازن با دیگران هم بهشمار میآید؛ کنشی مبتنیبر ارتباط دوسویه میان غالب و مغلوب. چنین دیدگاهی به قدرت ماهیتی معادلهگونه میبخشد، بهطوریکه جابهجایی متغیرهایی در اینسو و آنسوی آن، شکل رابطه را تغییر میدهد. در رمان «دنیای کوچک» مارتین زوتر، اگرچه جهان، بسیار کوچک و قابل تصاحب ترسیم میشود، اما همین معادله همواره در تغییرِ قدرت غالب است که پیچیدگی آن را فراتر از تصورات محدود انسانی شکل میدهد. قدرت در این رمان مدام از دست یکی به دیگری در حال چرخش است و هرگز جایگاه ثابتی پیدا نمیکند. اما همین گردش است که کشمکشهای داستان را میسازد و ماجراها را پیش میبرد.
در موازنهای که زوتر برای قدرت ترسیم میکند و بیشباهت به بازی شطرنج نیست، حرکت ابتدایی از آنِ مهرهای است که به نظر ضعیفترین و بیتأثیرترین عنصر بازی است. حرکتهای بعدی را که مهرههای قدرتمند به دست میگیرند، میتواند به این تصور مخاطب دامن بزند که همواره ضعف از آن مهرهای خاص و قدرت به طرف مقابل او تعلق دارد. اما هرچه بازی پیشتر میرود، این رابطه دگرگونتر میشود و مهره ضعیف، در مراحل بعدی بازی قدرتی تعیینکننده به دست میآورد. در چنین اوضاع و احوالی مهره قوی در استیصال و تردید میان حرکتهای مختلف قرار میگیرد و خطر را در هر لحظه این بازی در کمین میبیند.
شخصیت کلیدی داستان که کنراد لانگ نام دارد، همان مهره ضعیفی است که به یکباره قدرتی عظیم در دست میگیرد و در برابر خانواده معنوی خود از آن بهره میجوید. خانوادهای که برای نزدیک به یک قرن توانمندیهای مالی مختلف و نفوذی انکارناپذیر در جابهجایی عناصر سیاسی و اقتصادی در کشور خود داشتهاند. خانوادهای که همواره کنراد را همچون فرزند تنی و خونی خود زیر پروبال حمایتهای مالی و معنوی گرفته و هرگز اجازه احساس کمبود به او نداده است، حتی حالا که او در دهه شصت زندگی خود قرار دارد و به نظر میرسد با توجه به وضعیت جسمی و ذهنیاش، عمر چندان درازی نباید داشته باشد. کنراد در گیجی و حواسپرتی پیشروندهای به سر میبرد و روز به روز وضعیتاش رو به وخامت بیشتری میگذارد و همین عدم تمرکز و فراموشی اوست که خطاهای متعددی را سربار او میکند. خطاهایی که هرکدام میتواند به سود خانواده معنوی او در این مبارزه اقتدار باشند که درصدد یافتن بهانهای برای طرد کنراد و قطع حمایتهای خود از او هستند.
در آغاز داستان، خانواده که ابزارهای بسیاری برای اعمال قدرت بر دیگران دارد بهعنوان عنصری قوی رخ مینماید. اما بهتدریج توانمندی خود را در بهرهگیری از امکانات و موقعیتهای اِعمال قدرت از دست میدهد. ابتکار عمل که در ابتدا به طور مطلق در دستهای خانواده بود، به مهره مقابلاش یعنی کنراد انتقال مییابد. این امکان و فرصت بزرگ، بههیچوجه پول یا موقعیت اجتماعی برتر نیست. خانواده همیشه همان منابع نفوذ و ثروت را در دست دارد و آنقدر جایگاه تثبیتشدهای از این لحاظ در جامعه دارد که کسی را توان تغییرش نیست. اما آنچه این نهاد قدرت را در برابر عضوی از خود آسیبپذیر میکند، مناسباتی است که برقرار کرده است.
نقطه چرخش در ارتباط میان طرفین ضعیف و قوی در این داستان، آتشسوزی یک عمارت بزرگ در محلی ییلاقی است که کنراد مقصر آن شناخته میشود. از همینجاست که تعامل خانواده با او، به سمتوسویی دیگر سوق پیدا میکند. به نظر میرسد خانواده بهسبب همین اشتباه فاحش، توانایی قانونی و معنوی برای نابودکردن زندگی کنراد را داشته باشد و مادرخوانده متنفذ خانواده در لحظهای میتواند او را برای همیشه از رفاه و آزادی محروم کند. کنراد اما در حرکتی ناخودآگاه طرف مقابلش را در ضعفی عمیق فرو میبرد. نبودن او پس از این اتفاق، به بحرانی تبدیل میشود که ابعاد عاطفی، اجتماعی و حتی سیاسی برای آنها دارد و این واقعه همانند تکان اولین مهره دومینو، منجر به ریزش سایر مهرهها میشود.
از منظر هانا آرنت تا کشمکش بر سر قدرت، با تندادن یکی و غلبه دیگری ادامه دارد، تعامل همچنان پابرجاست و قدرت در این میانه همواره جریان پیدا میکند و این تغییر توازن ادامه دارد. در این داستان دو سوی دعوای قدرت، مدام در پی راهی برای بهدستگرفتن میداناند. کنراد بهعنوان عضوی که حالا نقشش در حیات خانواده تعیینکننده شده، مُصر است که از آنها حداکثر فاصله ممکن را بگیرد و خانواده که برای بقای خود میجنگد در تلاش است تا با برگرداندن او به همان فاصله مطمئن پیشین، همچنان او را در حیطه نفوذ خود نگه دارد و امکانات قدرت را به شکلی همهجانبه از آن خود کند. در مقابل، نیروی بهظاهر مقهور بیآنکه درک کاملی از توانمندی خود برای تغییر شرایط داشته باشد، پیش میتازد و امتیازات را از آن خود میکند. اما دقیقا در نقطهای که خود را پیروز میدان میپندارد، همهچیز به نفع طرف مقابلش تمام میشود. قدرت همواره در بدهبستانی بیپایان، میان این دو نیروی متخاصم جابهجا میشود و دنیایی کوچک اما پیچیده و سرشار از کشمکشهای پرشور بر ســـر تصاحب قدرت ساخته میشود؛ دنیایی که تمثیـلی از جـــهان روابط در هــمتنیده، پرنوسان و غیرقابل
پیشبینی ماست.
ارسال نظر