| کد مطلب: ۱۰۱۸۹۶۲
لینک کوتاه کپی شد

خوانندگان درمورد موفقیتِ یک کتاب تصمیم می‌گیرند

ساناز حسینی‌خواه/مترجم زبان آلمانی/آرمان ملی- گروه ادبیات و کتاب: مارتین زوتر (1948) یکی از پرمخاطب‌ترین و پرفروش‌ترین نویسنده سوئیس است که تاکنون کتاب‌هایش به بیش از 32 زبان ترجمه شده، از جمله فارسی: «مرد کوچک» (با دو ترجمه: ترجمه از انگلیسی: هوشمند دهقان، نشر نیلوفر/ ترجمه از آلمانی: حسین تهرانی، نشر مروارید) و «لی‌لا، لی‌لا» (ترجمه از آلمانی: مهشید میرمعزی، نشر آموت). کارهای ادبی مارتین زوتر متنوع است. او علاوه بر فعالیت‌هایش به عنوان روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس، به عنوان نویسنده تلویزیون، ترانه‌سرا و ستون‌نویس نیز فعالیت دارد. زوتر نوشتن رمان را با «مرد کوچک» (1997) شروع کرد که برایش موفقیت بسیاری برایش به ارمغان آورد. از روی آن یک فیلم نیز در سال 2001 ساخته شد که بر موفقیت آن افزود. پس از این، یازده رمان دیگر منتشر کرد، که یکی از آنها «لی‌لا، لی‌لا» بود که در سال 2004 منتشر شد. از روی این رمان نیز فیلمی در سال 2008 ساخته شد. آنچه می‌خوانید برگزیده گفت‌وگوهای آردیتا شیلوا سردبیر وبسایت کافه ادبیات، ماتیاس آکرت روزنامه‌نگار سوئیسی، و روزنامه وین اتریش با مارتین زوتر درباره آثارش، شخصیت‌های داستانی‌ و زندگی شخصی‌اش است.

آقای زوتر، رمان‌های شما پیرامون موضوع اختلالات حافظه است. در رمان «دنیای کوچک» شما، این شخصیت قهرمان کنراد لانگ است که به بیماری آلزایمر مبتلا است، در رمان «نیمه تاریک ماه» این اختلالات راجع به سفرهای توهم‌زای اورس بلانک وکیل حقوقی است و در رمان «دوست کامل» روزنامه‌نگار فابیو روسی دچار فراموشی پس از سانحه است. چه چیزی در این موضوعات شما را علاقمند می‌کند؟
درست است، در رمان «دنیای کوچک» و «دوست کامل» قهرمانان داستان دچار بحران هویت می‌شوند؛ زیرا فراموش می‌کنند. در رمان «نیمه تاریک ماه» کمی متفاوت است. در اینجا قهرمان دچار بحران هویت می‌شود؛ چون دیگر نمی‌تواند بینشی ادعایی را که در اثر مصرف مواد به ‌دست آورده از حافظه پاک کند. آنچه برای من در این زمینه جذاب است، موضوع بحران هویت خوب و قدیمی است. و از آنجا که هویت ما از خاطرات ما تشکیل شده است، بهترین راه برای رهایی از هویت، پاک‌کردن خاطرات است؛ در غیر این ‌صورت بهترین راه دستکاری‌کردن خاطرات است. من علاقمند به تغییر در شخصیت‌های اصلی، به ویژه به ‌شکل غیر‌ارادی هستم.
شرح مفصل علائم عصبی حاکی از تحقیقات فشرده و دانش زیادی است.
در مورد «دنیای کوچک» من تحت ‌فشار بیماری پدر قرار گرفتم و چهار سال پس از مرگ او، من تحقیق سیستماتیکی در مورد آلزایمر انجام دادم. برای رمان‌های دیگر، من به طور خاص در مورد آنچه برای داستانم می‌خواستم بدانم، تحقیق کردم.
از نظر شخص شما، کدام‌یک از قهرمانان رمان‌های شما جذاب‌تر است؟
کنراد لانگ از رمان «دنیای کوچک» شخصا به من نزدیک است. اما من همه شخصیت‌هایم را دوست دارم. حتی شخصیت‌های فرعی را. حتی شخصیت‌های نچسب را.
شما در موقعیت کنراد لانگ، اورس بلانک یا فابیو روسی چطور رفتار می‌کنید؟
یک رمان همیشه پاسخ نویسنده به این پرسش است که او به عنوان قهرمان داستان چگونه رفتار می‌کند. بنابراین فقط می‌توانم به «دنیای کوچک»، «نیمه تاریک ماه» و «دوست کامل» اشاره کنم.
در بـررسی‌هـــای مختلف، زبــانی که در کتــاب‌ها استفاده کرده‌اید با زبان پاتریک زوسکیند، یورک بکر و پاتریشیاهای‌اسمیت مقایسه می‌شود. آیا شما این مقایسه را نیز ارج می‌نهید؟
البته که ارج می‌نهم. به‌ویژه که همه اینها افرادی هستند که برای آنها، زبان به خودی خود هدف نیست، بلکه بیشتر برای روایت یک داستان و القای روحیه است.
آیا شخصیت داستانی شما هنگام نوشتن به ‌وجود می‌آید یا قهرمانان شما براساس الگوهای موجود هستند؟
من هیچ الگویی برای شخصیت‌هایم ندارم. قهرمانان باید باید با داستان جور دربیایند و باید آنجا باورپذیر باشند. به‌طورمثال کنراد لانگ قهرمان مشهور رمان «جهان کوچک» که بعدها به آلزایمر مبتلا شد، مطمئنا نباید جوان می‌بود. «نیمه تاریک ماه» رمان دوم من در جنگل اتفاق می‌افتد. از آنجا که نمی‌خواستم رمان جنگلبانی بنویسم، به عنوان شخصیت اصلی داستانم به کسی نیاز داشتم که از جنگل هیچ نمی‌دانست و اورس بلانک این وکیل حقوقی پدیدار شد. شخصیت اصلی رمان «دوست کامل» درباره زندگی خودش تحقیق کرد. چه کسی بهتر از خبرنگار می‌تواند این کار را انجام دهد؟ در آخرین رمان من «لی‌لا، لی‌لا»، شخصیت اصلی، مردی جوان است که واقعا نمی‌داند به‌ راستی چه چیزی از زندگی می‌خواهد. دیوید کرن اجازه نداشت یک شخصیت قاطع باشد، در غیر این صورت آنچه برای او اتفاق افتاد هرگز برای او اتفاق نمی‌افتاد.
در رمان «دنیای کوچک» از دهکده کوچک بازادینگن در منطقه تورگاو در زوریخ سخن به میان می‌آید. آیا دلیل خاصی برای این کار وجود دارد؟
نه، من این مکان را روی نقشه پیدا کردم. اگرچه در رمان
«دنیای کوچک» از زوریخ نامی برده نشده است، اما از برخی مکان‌های موجود در زوریخ نام برده می‌شود. اما من خوانندگانی از بازادینگن را می‌شناسم که این مکان را می‌شناسند. همچنین با خوانندگانی آشنا شده‌ام که این مکان را از هشدارهای اعلام‌شده برای کنه می‌شناسند. در تمام رمان‌های من مکان‌های واقعی وجود دارد. به‌ طور مثال، در رمان «لی‌لا، لی‌لا» شهرهای فرانکفورت، بازل و مانهایم آمده است. اصطلاحا همه شهرها به جز اسم زوریخ.
به عنوان خبرنگار سررشته‌ای از علوم اعصاب ندارید. تاچه حد درباره بیماری آلزایمر یا سم‌هایی که در کتاب‌هایتان نقش مهمی بازی کردند، تحقیق کردید؟
از آنجا که پدرم به علت آلزایمر درگذشت، من آن را از تجربه شخصی‌ام می‌شناختم. با‌ ‌وجود این، در آن زمان اطلاعات زیادی در مورد آن نداشتم. کل دانشی که بعدها در رمان «دنیای کوچک» استفاده کردم، بعدها به کارم آمد. قبلا به عنوان گزارشگر گردشگری مانند یک مجنون تحقیق می‌کردم. وقتی به خانه می‌رسیدم، در انبوهی از یادداشت‌ها و کاست‌ها غرق می‌شدم و نمی‌دانستم از کجا شروع کنم. امروز طور دیگری کار می‌کنم: هدفمند تحقیق می‌کنم. بنابراین فقط روی آنچه برای داستان مهم است، تحقیق می‌کنم. با ‌وجود این، این نوع تحقیق می‌تواند عواقبی برای داستان داشته باشد...
مثلا؟
در رمان «دنیای کوچک» من حمله با تزریق انسولین روی کنراد را مفصل توصیف کردم. در ابتدا من داروی دیگری را برای این صحنه مدنظر داشتم، اما حین تحقیقات متوجه شدم که داروی دیگری مناسب این صحنه نیست. اگر واقعیت با تخیل انطباق نداشته باشد، گاهی این تاثیر را دارد که چیزی که نوشته شده، همه سمبل شده است.
آقای زوتر، روزنامه سوئیسی زوریخ موسوم به «ان.زد.زد» از آثار شما به عنوان «ساعتی قابل اعتماد» نام می‌برد. کتابی پشت ‌سر کتابی دیگر. و همه آنها پرفروش می‌شـوند. تقریبا به نظر می‌رسد که گویا ادبیات، حرفه‌ای هوشمندانـــه و قابل برنامه‌ریزی است؟
حرفه‌ بخشی از هر شغلی است، در غیر این صورت کارایی نخواهد داشت. اما برنامه‌ریزی در ادبیات حداکثر به معنای تاریخ انتشار و رفتن به فروشگاه‌های کتاب برای روخوانی کتاب است. درنهایت، هنوز این خوانندگان هستند که درمورد موفقیت یک کتاب تصمیم می‌گیرند.
یک جنــایت، یــک راز، یک تغییر نــاگهانی - اینها ترکیبات بسیاری از داستان‌های شما هستند. آیا این نوعی دستورالعمل است یا این ترکیب هر بار از نو اتفاق می‌افتد؟
رازها و چیزهای غیرمترقبه برای من به عنوان خواننده، مواد تشکیل‌دهنده هر داستان خوب به شمار می‌روند. و به همین دلیل است که اتفاقات غیرمنتظره به عنوان نویسنده عمل می‌کنند.
شما مدام در مصاحبه‌ها می‌گویید که جرات انجام کار جدیدی در هر کتاب را دارید و خطر تبدیل‌شدن کتاب به یک شکست تجاری را می‌پذیرید. آیا بعد از فروش میلیون‌ها کتاب این سخنان کمی عشوه‌گرانه نیست؟
عشوه‌گرایی واقعا در فهرست خصوصیات بد من نیست. همچنین اینطور نیست که همه کتاب‌های من موفقیت یکسانی داشته باشند، به‌طور قطع تفاوت‌های چشمگیری وجود دارد.
شما باید از اول پایان را بدانید، جمله اول را بدون جمله آخر ننویسید. پشت این قضیه چیست؟ کنترل داستان مطلق؟
منظورتان کنترل مطلق داستان است. من این کار را نمی‌کنم. داستان‌ها و شخصیت‌ها همواره مستقل هستند. اما اگر راوی داستان، دانش قبلی داشته باشد، کار برایش راحت‌تر است. به همین دلیل است که باید بدانم یک داستان چگونه ادامه می‌یابد و پایانش چطور است.
بسیاری از خوانندگان کتاب‌های شما را به عنوان کتاب‌های جذاب و مهیجی توصیف می‌کنند که می‌توان آن را در دست گرفت و یک‌نفس خواند. منتقدان گاهی اوقات شما را به خاطر این روان‌خوانی به عنوان سطحی متهم می‌کنند. نظرتان در این‌باره چیست؟
البته خوشحالم وقتی داستان‌های من همانند افسون، خوانندگان را جلب می‌کند. من تلاش بسیاری می‌کنم تا داستان را طوری بنویسم که بدون هیچ زحمتی قابل خواندن باشد. من نمی‌خواهم کتاب‌هایی بنویسم که مجبور شوید هر صفحه را سه‌بار بخوانید.
آیا امــروزه سرگرمــی و محبوبیت نزد منتقدانِ ادبی مطرود است؟
قبلا هم مطرود بودند. من فکر می‌کنم امروز منتقدانِ ادبیات بسیار راحت‌تر عمل می‌کنند. تمایز بین ادبیاتِ جدی و سرگرم‌کننده به‌هرحال فقط در کشورهای آلمانی‌زبان ایجاد شده و در حال از بین‌رفتن است.
شما بـــا جملات کوتــاه، صحنه‌هـای به یادماندنی خلق می‌کنید، بسیار با تنش کار می‌کنید. آیا این سبک یادگاری از سال‌های اولیه شما به عنوان نویسنده متن‌ تبلیغاتی است؟
نه، متون تبلیغاتی و رمان‌ها آنقدر رشته‌های مختلفی هستند که نمی‌توانید از یکی برای دیگری چیزی یاد بگیرید. با وجود این، در هر دو باید تلاش کرد تا از خسته‌کردن خوانندگان جلوگیری شود.
شما برای مارتین زوتر به عنوان خواننده هم می‌نویسید. او چقدر منتقد است؟ آیا او گاهی خسته می‌شود، آیا به سر وجدآوردن او یا واداشتن او به تفکر و تعمق کاری راحت است؟
او زود خسته می‌شود و به سر وجدآوردنش کمی طول می‌کشد. برخی اوقات نویسنده مارتین زوتر مدت‌ها تفکر و تعمق می‌کند تا موفق شود.
در بسیاری از کتاب‌های خود، از طریق تنظیم و نوع روایت، انتقاد گسترده ولو ‌اینکه ظریف هم باشد، نسبت به مفاهیم یا تحولات اخلاقی جامعه دارید. ممکن است به این معنا باشد که ادبیات باید نقد اجتماعی باشد؟
الزاما اینگونه نیست و در نوشته‌های من فقط به این دلیل است که من واقع‌گرایی را ارج می‌نهم، یعنی توصیف چیزها به همان شکلی که هستند. اگر جهان را آنگونه که هست توصیف کنید، به سرعت انتقادی جلوه می‌کند.
هنگامی که می‌نویسید، بیشتر از اینکه حس و حال را جذب کنید، بیشتر به داستان‌سرایی اهمیت می‌دهید. داستان‌ها چگونه به‌وجود می‌آیند؟
یکی بدون دیگری کار نمی‌کند: داستان ها به حالات خلقی، تصاویر، بوها، شخصیت‌ها، رازها و قوس روایی تنش نیاز دارند. داستان‌ها چگونه به‌وجود می‌آیند؟ در ذهن.
شما همچنین می‌گویید که نوشتن شما درمانی نیست و هیچ اتوبیوگرافی در مورد آن وجود ندارد. آیا می‌توان خود را به عنوان یک نویسنده تا این حد مستثنی کرد؟
البته این من هستم که کتاب‌ها را می‌نویسم و ​​البته من روی آنها تاثیر می‌گذارم. من همه چیز را با چشم خود می‌بینم و توصیف می‌کنم، نمی‌توانم از آن چشم‌پوشی کنم. اما من در مورد خودم نمی‌نویسم و ​​خوانندگان را با مشکلات خود تنها می‌گذارم.
چه مشکلی دارد وقتی نویسندگان چنین کاری (نوشتن درمان و اتوبیوگرافی) می‌کنند؟
نکوهیده نیست، اما من را به عنوان خواننده و نویسنده خسته می‌کند.
مردی در بحران و در تغییر، موضوعی است که مانند سرنخی در بسیاری از کتاب‌های شما وجود دارد. این مرد در آخرین اثر شما هم در قالب بی‌خانمانی با هویت ازدست‌رفته وجود دارد.
در اینجا نیز باید از تصویر نویسنده اتوبیوگرافی‌نویس رها شوید. بحران‌ها مستلزم صحنه‌های دراماتیک هستند. قهرمانانی که همیشه با خود در صلح‌اند، خسته‌کننده هستند.
در کتاب «فیل» چطور به فیلِ درخشان و صورتی رسیدید؟
دانشمند مغز و اعصابی ده سال پیش آن را به من گفت. او به‌طور ضمنی گفت که چنین چیزی می‌تواند با مهندسی ژنتیک امروزی تولید شود.
این کتاب تا چه حد نقدِ مهندسی ژنتیک است؟
من داستان می‌نویسم، نه نقد.
بسیاری از کتاب‌های شما در حال حاضر به فیلم تبدیل شده‌اند. دیدن شخصیت‌های خلق‌شده ناگهان به صورت تجسم واقعی چگونه است؟
این مساله خیلی به کیفیت فیلم بستگی دارد. گاهی ناامید‌کننده و گاهی غافلگیر‌کننده است.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار