| کد مطلب: ۱۰۱۸۳۷۷
لینک کوتاه کپی شد

جبر جغرافیا

مهدی کریمی منتقد

گاهی یک اتفاق مسیر داستان را می‌سازد، رنگ و عطر و زندگی می‌دهد در خاکش، بذربودن می‌کارد و بعد که درختی تناور شد و به پیری و مرگ و افتادن رسید، تازه داستانش شروع می‌شود؛ داستانی که از زندگی قرار است دیالوگ بگوید؛ دیالوگی چندصدایی و چندنظرگاهی؛ دیالوگی که با مرگ آغاز می‌شود؛ مرگی که نامش معمولا مخاطب را به درنگ وامی‌دارد و مخاطب را گریزان می‌کند به قدری‌که دوست ندارد به آن نزدیک شود و حتی دوست ندارد به آن فکر کند.
گاهی این اتفاق، بزنگاهی دارد و مخاطب را مجبور می‌کند تا تحت شرایط قرار گرفته و باشرایط کنار بیاید و بنشیند و با آدم‌هایی که ناآشنایند و موقعیت ایجاب می‌کند هم نزدیک شود و هم معاشرت کند؛ آن‌هم در اتفاقی که حادث شده و خوشایند نیست، اما اجبار وجود دارد که ایجابی عمل می‌کند و این ایجابی‌بودن، محرک اتفاق‌هایی است که با وجود عدم دلخواه‌بودن مسیر زندگی را می‌سازد و حال اگر در ساحت‌های مختلف وجودی، مخاطب قرار داشته‌ باشد این موقعیت‌ها و شرایط انسانی متفاوت می‌شوند و از فردایی سخن می‌گویند که فردای هر مخاطبی است و فردای او را می‌سازند.
«مُردن کار سختی است» داستانی از این جنس است که در موقعیت یک کشور درگیر جنگ (سوریه جنگ‌زده) اتفاق می‌افتد و مسیر دارد و ما را به جاده زندگی می‌کشاند و نویسنده‌ای (خالد خلیفه) دارد که با وجود خطرات جنگ داخلی سوریه، عرصه را ترک نکرده ‌و هنوز به خاکش پایبند است و داستانش هم به همین خاک توجه دارد.
پایبندی حرکت است به‌سوی مقصود به دور هم جمع‌شدنی که ناگزیر آدم‌ها را دور هم جمع می‌کند و این حضور آدم‌ها کارکرد دارد؛ آدم‌هایی که جنسشان با یکدیگر متفاوت است، کنار هم نشستن‌شان هم همین‌طور متفاوت است و گذشته‌شان هم، و حال اینها باید کنار هم بنشینند سر یک سفره مقصود، با یک هدف مشترک که تصورشان انجام یک کار معمولی و ساده صرف است، اما در عمل این شرایط است که وضعیت آنها را تبیین می‌کند.
ابتدا یک داستان اصلی داریم و یک موقعیت اصلی و بعد موقعیت‌های فرعی همه در طول داستان اصلی و در امتداد داستان اصلی می‌آیند و داستان را جلو می‌برند و همین‌طور که جنازه کهنه می‌شود، کفن می‌پوساند، آنها هم در این شرایط قرار می‌گیرند و همچون زخمی کهنه وامی‌شوند و خودشان را نشان می‌دهند و اگر می‌دانستیم چطور می‌شود سخن می‌گویند.
«امیدواری»، «نجات» و «رهایی» مضمون داستان است؛ حال به‌ظاهر نجات یک آدم است، نجات چند نفر، و رهاشدن چند نفر، اما در واقعیتی قابل تعمیم و داستانی می‌تواند به امیدواری و نجات و رهایی یک سرزمین اشارت داشته ‌باشد.
«مُردن کار سختی است» از همان ابتدا التهابش را در خواننده ایجاد می‌کند و می‌گوید که با چه طرف هستیم و اگر انتظار داستانی آرام را داریم کاملا در اشتباهیم، این داستان تنها چیزی که ندارد آرامش است؛ انسان امروز در دنیای امروز، اساسا تنها چیزی که ندارد آرامش است و اساسا آرامش در دنیای امروز که با جنگ و خشونت مواجه‌ است، بی‌معناست.
وظیفه هنر عبارت است از گسترش دامنه تجارب بشری و تنظیم بهتر آنها. هرچه بیشتر به شخصیت بشری پرداخته ‌شود، زندگی بهتر خواهد شد؛ بدین‌گونه است که هنر و ادبیات به اسلوب‌هایی از سامان‌های ذهنی منتهی می‌گردند که نه‌تنها به ما امکان‌می‌دهند تا همچون افراد سامان‌مندتر زندگی کنیم، بلکه ما را به جامعه‌ای نیز راهنمون می‌شوند که اخلاقش بیشتر با اوضاع متحول روزگار مطابقت دارد.
این اثر، نگاهش از این جنس است و پیشنهادی است با این رویکرد که جنگ می‌تواند موقعیتی را ایجاد کند در ستایش انسان به‌شکلی که به‌آن به‌طور غیرمستقیم پرداخت و توجه کرد و از حضورش و آوار حضورش، استفاده کرد و هم از زندگی سخن گفت و هم زندگی ساخت: «بلبل می‌دانست که اگر پدرش حالا جسد نبود، ساعت‌ها درباره ویژگی‌های این منطقه صحبت می‌کرد. او اسم تک‌تک آن روستاهای محلی، اسامی پوشش گیاهی و جانوری، محصولی که هر منطقه به آن مشهور بود، حتی ارتفاع دقیقش از سطح دریا را به فرزندانش می‌گفت. توضیح‌دادن درباره جغرافیای هر منطقه‌ای که از آن رد می‌شدند، سرگرمی مورد علاقه‌اش بود، اما جسد نمی‌توانست هیچ‌کدام از این کارها را انجام بدهد.»
نام کتاب: مُردن کار سختی است
نویسنده: خالد خلیفه
مترجم: سعید کلاتی
ناشر: ثالث

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار