| کد مطلب: ۱۰۱۶۷۹۷
لینک کوتاه کپی شد

گره کور موانع کجاست؟

نعمت احمدی حقوقدان

صبح سوم خرداد 76 وقتی گوینده خبر پیروزی سیدمحمد خاتمی را اعلام کرد و آقای ‌ناطق‌نوری، که تا دو سه روز قبل همه او را پیروز میدان می‌دانستند و به گفته یکی از تحلیلگران اصولگرا در قطار هیات دولت آقای ناطق‌نوری برای خود صندلی، پست و مقام رزرو کرده بودند اما اتوبوس سفیدرنگ سیدمحمد خاتمی به ایستگاه پاستور رسید. در آن روز به یکی از دوستان گفتم راه دشوار اصلاحات تازه شروع شده است. خوف آن دارم در پیچ‌های خواسته و ناخواسته به دره‌ای پرت شویم که بیرون آمدن از آن امکان‌پذیر نباشد. دوست شنونده‌ام که امروز ساکن آن سوی آب‌هاست به طعنه گفت اخلاق کویری تو خلاصه کار دستت می‌دهد. فکر می‌کردم وسعت نگاهت تا آن سوی فاصله‌هاست. نمی‌دانستم ترس از روبه‌رو‌شدن با واقعیت تو را هم ترسو می‌کند. اقیانوس مردم را نمی‌بینی؟ اینان تازه جان گرفته‌اند. از جنگی هشت ساله سربلند بیرون آمده و دل به دولت سازندگی سپرده‌اند اما با تورم افسارگسیخته جراحی اقتصادی آقای هاشمی روبه‌رو شده‌اند. آمده‌اند تا با همبستگی اصلاح‌گرایانه خود موانع را از پیش پا بردارند. بگذار مجلس پنجم تمام شود و همین شور فراگیر نمایندگان مجلس ششم را هم‌پای دولت اصلاحات انتخاب کنند، آن‌وقت نظاره‌گر باش که اتوبوس اصلاحات به قطار اصلاحات تبدیل شده و همه موانع را از پیش پا برخواهد داشت. گفتم می‌شود تعریفی از موانع ارائه کنید؟ این موانع را که شما می‌گویید، آیا دیگران هم تحت‌عنوان مانع از آن یاد می‌کنند یا وجود آن را جزو اصول می‌دانند؟ من بر این باور بوده و هستم که باید تعاملی بین جناح‌های حاکم برقرار باشد واگر به موانع اعتقاد دارید و برطرف کردن موانع را به‌جای تعامل در تقابل می‌دانید، به بن‌بست خواهیم رسیم. ایران تجربه دموکراسی نداشته است. درست است که جزو نخستین کشورهای آسیایی هستیم که با اراده و همت مردم استبداد شاهنشاهی را در انقلاب مشروطه تبدیل به حکومت مشروطه کرده‌ایم. اما آنچه در مشروطه به دست آورده‌ایم، تنها روی کاغذ بوده است. کادرسازی نکرده‌ایم. مدیران اجرائی کشور تازه مشروطه شده همان مدیرانی بوده‌اند که ریشه در عصر بی‌خبری ناصری داشته‌اند و انقلاب مشروطه را سفره تازه پهن‌شده‌ای می‌دانسته‌اند که بی‌تعارف چهار گوشه آن را احاطه کرده و وقتی دیده‌اند یک گوشه از سفره تازه پهن شده جای خالی دارد، دست به دامان میرزاعلی اصغرخان اتابک شده‌اند و او را از فرنگ با سلام و صلوات دعوت کرده تا ریاست دولت مشرطه را بپذیرد. مردی که سال‌های پایانی حکومت 50 ساله ناصرالدین‌شاه را در راس هیات وزیران به بن‌بست کشانده بود و وقتی گلوله هفت‌تیر میرزارضای کرمانی با آهنگ گوش‌نواز خود قلب استبداد شاهی را نشانه رفت، در کالسکه ناصرالدین شاه کنار جنازه او، نشست و مزورانه شاه مرده را زنده فرض کرد و یک‌راست تا کاخ گلستان در گوش جنازه شاه وِرد خواند تا تلگرافی بدین مضمون به مظفرالدین میرزای منتظرالشاهی که 40 سال گوش به زنگ خبر مرگ شاه‌بابای خود بود، ارسال کند. «چرا خوش نخندم، چرا خون نگریم که دریا فرو رفت و گوهر برآمد» با این ترفند، صدراعظم ماند. وقتی احساس ناامنی کرد راه فرنگ در پیش گرفت و زمانی که به گفته مورخان قاجاری غوغای مشروطه برخاست و مدیری نمانده بود که کشتی به گل نشسته سلطنت قاجاری را در میان طوفان مشروطه به ساحل برساند، دست یاری به سوی او دراز کردند.
عامل بدبختی کشور حالا در شمایل ناجی مغرورانه سینه دریاها را شکافته و درساحل طوفانی ایران انقلاب‌زده لنگر انداخته است. اما شیرینی دعوت از او هنوز در کامش خشک ننشسته بود که به تیر غیب عباس آقای صراف تبریزی جلوی ساختمان بهارستان که خانه ملت لقب گرفته بود، گرفتار آمد. انقلاب به بلوا بدل شد و هر گوشه انا ولاغیری بلند شد. اتفاقا دولت‌های روسیه و انگلیس که مسبب همه بدبختی‌ها بوده‌اند و دولت در حال انتظار ایران را مناسب‌ترین دولت برای اداره کشور بدون پیشرفت می‌دانسته‌اند، در گیرودار جنگ اول ایران را مابین خود تقسیم کرده‌اند. انقلاب بلشویکی روسیه اما راه نجات مقطعی ایران شده است. با شعر «بلشویک است خضر راه نجات، بر محمد و آل او صلوات» ریسمان از گلوی ما با انقلاب روسیه موقتا برداشته شد. اما کسی نبود که موانع را بشناسد و مدتی نگذشت که دچار دیکتاتوری رضاشاهی شدیم. اگر در همان تاریخ بودند اندیشمندانی که موانع را می‌شناختند، به یقین اوراق تاریخ ایران بعد از مشروطه اینگونه در دفتر ایام شیرازه نمی‌خورد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار