فضای انتخابات و راهبرد اصلاحطلبان
عباس موسایی فعال سیاسی اصلاحطلب
1- اصلاحطلبی در قیچی ناوضعیت: اصلاحطلبان در تاریخ اکنونشان، بسان ملت/کشور و اوضاعش، از قرار گرفتن در وضعیتی که بهشدت ناوضعیت شده است، در رنجاند. اصول، مبانی و دالهای هویتساز گفتمانیشان، در فرازونشیب موانع بینالمللی، ساختاری، حقوقی، ناسازهها و ناکامیابیهای درونی، این گفتمان را دچار شدیدترین بیقراری، از دوم خرداد تاکنون، کرده است؛ بهگونهای که نه بالاییها آن را برمیتابند و نه پایینیها اعتماد گذشته را به آن دارند. روند عبور اصلاحطلبی، از گفتمان هژمون به ناوضعیت کنونی را میتوان در دلایل بیرونی و درونی، جستوجو کرد؛ گفتمان اصلاحات که در ذیل جمهوری اسلامی و پارادایم اسلام سیاسی، از دل اتحاد چپ اسلامی و راست مدرن، در دوم خرداد ۷۶ سر برآورد و حول دال مرکزی «حقوق ملت»، صورتبندی شد، از بدو شکلگیری و تکوین، با سد محکم اقتدارگرایی مواجه شد. افراط/تفریطهای نامعطوف به مبانی هویتساز بر آن تحمیل شد، انشقاق درونی با ناواقعبینی خودیها و مدیریت اصلاحستیزان، عدموصول به تعریفی مشترک از اصلاحطلبی، اعوجاجافکنی و سمپراکنی رقیب و تخریبهای گسترده براندازیخواهانه، افزایش مطالبات نامعطوف به شرایط زمینه و زمانه و در نهایت پیوند اقتدارگرایی و پوپولیسم در آغاز دههی ۹۰، این گفتمان را به اخراج/خروج از حاکمیت رهنمون ساخت و مقدرات اجرایی کشور را بهدست افراطیترین بخش اصولگرایان سپرد. جریانی که کشور را به تحریم، انزوای بینالمللی، انسداد و بحران استثناگرایی سوق داد. پایگاه قوی مردمی و عدمگسست رادیکال بخشهایی از اصلاحطلبان از حاکمیت، بهرغم برخی ناملایمات، خردگرایان منافع ملیمحور، از جمله اصلاحطلبان را در دهه ۹۰، برای عبور کشور از مخاطرات و ماجراجوییها، به عرصه سیاست رسمی هدایت و پروژه یکدستسازی قدرت را ناکام کرد. دولت عادیساز روحانی در چهار سال اول خوش درخشید، پروژه نرمالیزاسیون در دستور کار قرار گرفت، با انعقاد قرارداد تاریخی برجام، کشور از ذیل بند هفت منشور ملل خارج شد و گشایشهای عدیدهای در عرصه اقتصادی فراهم آمد. روی کار آمدن ترامپ و ائتلاف عبری-عربی- غربی- شرقی، کارشکنیهای برجامستیزان داخلی، مشکلات عدیده ناشی از خروج آمریکا از برجام، ناوفاداری دولت به مبانی برسازنده در عرصه سیاست داخلی و عدمگشایش در زندگی مردم، ناامیدی بیسابقهای در عرصه سیاست امروز شکل داده است. ناوضعیتی یأسآلود، که براندازیخواهان و اقتدارگرایان را به چیدن اهداف خود، در غیاب ملت از حضور در عرصه عمومی و صحنه انتخابات، بههم میرساند. اقتدارگرایی و سرنگونیطلبی، دو لبه تیز این تیغ را تشکیل میدهند.
2 - حاکمیت در آستانه یکدستی: بخشی از جمهوری اسلامی، از بدو شکلگیری میانهای با جمهوریت نداشته است. بهزعم آیتا... مصباحیزدی، در تئوریسین این جریان، مردم نقش موسس در حکومت اسلامی ندارند و بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران(ره)، جمهوریت را برای اسکات خصم پذیرفت و نظر ایشان از آغاز نهضت تشکیل حکومت اسلامی بوده است. اصلاحطلبان اما، جمهوریت و حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خود را از محکمات اندیشه امام خمینی و از مبانی خدشهناپذیر انقلاب و قانون اساسی میدانند. به موازات صورتبندی گفتمان ملت بنیان اصلاحات، مخالفان جمهوریت در هدم اساس آن، در عرصههای نظر و عمل، با اعمال نظارت استصوابی، در مسیر تضعیف جمهوریت گامهای اساسی برداشتهاند. حذف کاندیداهای اصلی اصلاحطلب (و فراتر از آن اصولگرایان غیراستثناطلب) از عرصه انتخابات، عزم جزم متولیان پروژه یکدستسازی قدرت را بیش از پیش، عیان کرده است. مسألهای که ذهن، ضمیر و ذهنیت جامعه مدنی و مردم، در سطوح مختلف را به خود جلب کرده است.
3 - براندازیخواهان و شیپور گشاد تحریم: از بدو شکلگیری جمهوری اسلامی ایران، بقایای رژیم سابق، در مسیر سرنگونی نظام متشکل شده و با گذشت زمان بر تعداد ایشان افزوده شده است. تقابل جمهوری اسلامی ایران با غرب، بالاخص ایالت متحده، براندازیخواهان را از پشتیبانیهای مالی- رسانهای دشمنان خارجی منتفع گردانیده است. اوج این انتفاع در دوران آمریکای- ترامپی بود که شکافِ ملت- حاکمیت در دستور کار دولت وی قرار گرفت. خروج آمریکا از برجام، فشار حداکثری و جنگ اقتصادی، از طرفی به نام امیدی مردم از عادیسازان انجامیده و از سویی سرنگونیطلبان را نسبت به جلب حمایت جامعه آسیبدیده از این ناوضعیت، امیدوارتر از پیش، کرده است.
4 - احمدینژاد: نتیجه تحریم، بانی تحریم، منادی تحریم؛ چنانچه پیش از این آمد، احمدینژاد در فقدان درک منطق موقعیت توسط طیفهای مختلف جریان اصلاحات، پیوند اقتدارگرایی و پوپولیسم و تحریم انتخابات توسط بخشی از مردم که مطالباتی فراتر از ممکنات در عرصه سیاست داشتند، سر برآورد. نزدیک به یک دهه حاکمیت یکپارچه اصولگرایان، تنشزایی و تحریم در عرصه بینالمللی، انسداد، فروبستگی در عرصه سیاست داخلی، عقبگرد و ارتجاع در عرصه فرهنگ و بحران در عرصه اقتصاد بود. احمدینژاد اما پس از خروج از عرصه قدرت و تقابلی شکلی و قدرتبنیان با جریان مولد خود (اصولگرایی)، در رنگ و لعاب پوپولیستی جدیدی، در کسوت آنچه میتوان «اپوزیسیوننمایی جعلی» نامید، ظهور و بروز کرده است. محصول تحریم انتخابات در سال ۸۴ که بانی تحریمهای اقتصادی در دهه ۹۰ بود، امروز در شیپور تحریم انتخابات مینوازد.
5 - استثناگرایان و تحریمیون؛ سیاست در فقدان حضور ملت: استثناگرایان و منادیان ملت، در تلاقیگاهی به نام عدم حضور، بههم میرسند. محصول پیوند اقتدارگرایی و پوپولیسم، امروز در فقدان امکانِ دوباره شکلگیری آن، در نقش کاتالیزور پوپولیسم منفی، بهعنوان یاریگر استثناطلبی، در مهندسی معکوس و وارونه افکار عمومی، نقشآفرینی میکند؛ چه بخواهد و چه ناخواسته در این مسیر مدیریت شده باشد.
6 - اصلاحطلبان و لزوم درک منطق موقعیت: آرایش صحنه انتخابات، پس از احراز صلاحیتها، مختصاتی جدید و متفاوت از گذشته را روی میز سیاست در ایران قرار داده است. دوگانه اصلاحطلبی- اصولگرایی، هرچند همچنان توصیفکننده دو گفتمان اصلی کشور است، اما تبیینگر مبانی سیاست بهوقت اکنون نیست. این مختصات، عادیسازان طرفدار منافع و مصالح ملی، بالاخص اصلاحطلبان و مردم را با موقعیت و علیالقاعده با تدابیری جدید برای مواجهه با آن هدایت میکند. این تصمیم و تدبیر باید از سویی به تکانههای گفتمان اصلاحات التفات داشته باشد و از سویی عناصر و دالهای برسازنده اصلاحطلبی را معطوف به شرایط زمینه و زمانه، بازخوانی کند. اگر نقطه عزیمت اصلاحطلبان، از سال ۹۲ بدین سو روالمندسازی و «نرمالیزاسیون؛ مقدمه دموکراتیزاسیون» بوده است، نقطه عزیمت ایشان در آغاز سده جدید و انتخابات ۱۴۰۰، معطوف به مولفههای سیاسی و امکانات کنونی، یعنی جلوگیری از هدم جمهوریت، حفاظت از مقدمات و مقومات عادیسازی در عرصههای سیاست داخلی و خارجی، ممانعت از حذف انتخابات، جلوگیری از تقویت استثناگرایی و در یککلام انتخاب «شر کمتر» است. اصلاحطلبان در این شرایط، نیازمند بهرهگیری از آموزههای عالمان علم سیاست تطبیقیاند. فهم منطق موقعیت، اصلاحطلبان را در انتخاب مواضع و شعارهای جدید، از کلیشههای گذشته رها خواهد ساخت و به امکان سیاستورزی بهوقت اکنون، رهنمون خواهد ساخت. اصلاحطلبان در این شرایط علاوهبر کارتهایی که در دست دارند، باید با کارتهای رقیب و کارتهایی که در دست ندارند، نیز با ظرافت بازی کنند. آینده کشور را نباید بهخاطر عملکرد جریان حاکم رها ساخت. اصلاحطلبی را نمیتوان با میدان ترسیمشده برای هدم جمهوریت، رها ساخت. قدرت بیقدرتان را سازمان داده و از درک خطی تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی به درکی گفتمانی شیفت کرده و اصل عدمقطعیت، بهعنوان دستاورد بزرگ علوم انسانی را در کنش سیاسیشان لحاظ کنند.
نتیجه؛ سخنی با نخبگان جامعه
در عصر سیاستزدایی از سیاست و انحلال مردم، پاسخ منطقی به انسداد، مساعدت و همراهی با پروژه تصمیمگیران نیست. اگر فهم تصمیمگیران از عدمحضور بخشهای گستردهای از مردم، بخشی از مبانی تصمیم ایشان است، آیا توقف در ناامیدی، اجازه مردم به تصمیمگیری بهجای ایشان نیست؟ بزرگی میگوید: «آدمیان با آن چیزی کنترل میشوند که خودشان انتخاب میکنند». آیا انتخاب گزینه «عدمانتخاب»، واگذاری تام و تمام «اصل حق انتخاب» و انتخابی «ضد انتخاب» نیست؟ جمعیت خاموش و بیتفاوت درباره انتخابات، دو راه در پیشروی دارد؛ یا به کارت بازی طراحان وضع موجود تبدیل میشود و عرصه را از بازیگری خود (و خودیترهای هرچند ناکام و ناکامیاب) تهی کند، یا با عینکی با درجهای قویتر، درجه دوربینی خود را تقویت کرده و خود و ملت را از مخاطرات نزدیک و دوری که یکدستسازان با مشارکت خودشان برایشان تدارک دیدهاند، رها کند. آنها بین دو موقعیت و جایگاه حق انتخاب دارند؛ بازیگرانی با امکان بازی محدود و بازیگرانی با بازی تام؛ اولی در زمین منافع خود و کشور و دومی در میدان آنانی که ایشان را به وادی این عصبانیت تاریک و قهرآلود رهنمون کرده است. نخبگان جامعه باید واقف شوند که؛ «قدرت» در منظومه پستمدرنهایی چون فوکو، دیگر مجموعه نهادها و دستگاههای تأمین، تضمین، تأیید و انقیادکننده شهروندان (ماکرو پاور) نیست، بلکه قدرت در این منظومه، کثرت نیروهای پراکنده، درهمتنیده و شبکهای در اجتماع (میکرو پاور) است. قدرت دیگر تابعی از مطلقیت در منظومه فکری تامس هابز نیست، که در لویاتان دولت، تجسد یابد، بلکه از نقاط بیشمار و در بازی روابطی نابرابر، متغیر و سیال منشأ میگیرد و اعمال میشود. سیاست، نه عرصه صرف دولت (ماکروپلیتیک) که عرصه قدرتساز در شبکههای اجتماعی (میکرو پلیتیک) است. قدرت در عصر ما، قدرت بیقدرتان است. قدرت نامرئی در برابر قدرت آشکار است. ناواقعبینی و چشمپوشی بر تحولات عمیقی که در متن و بطن سیاست ایران رخ نمودهاند، امروز بر عرصهی سیاسی کشور سایه افکنده است و میدانداری خیالاندیشان، بیالتفات به دستاوردهای علم سیاست، این بحران را تعمیق میکند. توکویل میدانداری افراد خوشسخن و اهالی ادب، را درافتادن عجولانه فرانسویان به وادی سطحینگری، چشمپوشی از نیکیهای رژیم سابق و افتادن به وادی خشونت و ترور را، واجد اهمیتی اساسی میداند. هگل نیز بعدها به چنین موضعی رسید. بر نخبگان عرصههای مختلف و جوانان ایران عزیز، فرض است که هوشمندانه و واقعبینانه، سیاستورزی کنند. از کوچکترین فرصتها سیاست بسازند. بسان جوانان فرانسوی که کشورشان تحتسلطه آلمانها درآمده بود، با خوردن آلوچههای ترش، ریتم آهنگ مارش نظامی آلمانی را برهم زدند و اقتدار رژه لشکر آلمان را متزلزل کردند، با حضور هوشمندانه و مشی مسالمتآمیز، سیاست بسازند و از قدرت بیقدرتان، اقتدارآفرینی کنند. میکروپلیتیکی که تصاحبش توسط اصحاب قدرت، عرصه عمومی را در اختیار مخالفان حقوق ملت قرار میدهد بازیابی و بازسازی و سپهر سیاسی ایران امروز را از تنظیمگری مسئولانه به حکم عقل سلیم مملو ساخته و بر اندکسالاری نخبهستیز و توسعهگریز غلبه کنند.
ارسال نظر