| کد مطلب: ۱۰۱۲۴۹۹
لینک کوتاه کپی شد

بالاخره آرمان‌شهر یا ویران‌شهر؟!

بهار اصلانی

دکتر دیشب در رویای میهمانی تعدادی از مشاهیر داشتند طبق معمول غر می‌زدند و به زمین و زمان بد و بی‌راه می‌گفتند که افلاطون گفت: «خجالت بکشین، ما منظورمون از یوتوپیا همین سبک زندگی شما بود. ما دنبال نهر جاری شیر و عسل بودیم که شما آوردینش توی یخچال خونه‌هاتون. دنبال آب و هوای خوب بودیم که با یه کولر گازی شماها رسیدین بهش. دنبال اکسیر جوانی بودیم که شما زبل‌ها با تزریق بوتاکس و فیلر به اون هم دست پیدا کردین. دیگه کوفت می‌خواین؟ چرا اینقدر غر می‌زنین؟ زندگی‌تونو بکنین دیگه!» ارسطو گفت: «واه! افلاطون تو دیگه چرا؟! چیزی‌رو که تونستی تصور کنی که دیگه آرمان‌شهرت نیست. رسیدی بهش! یه‌مدت خیلی کوتاه برات ارزشمند و دلچسبه. بعد دیگه باید یوتوپیای ذهنیت رو توسعه بدی. این‌ها هم برای همین قدر نمی‌دونن.» کنفسیوس گفت: «این اسکل‌ها جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستن حاضر نیستن حتی یه شمع روشن کنند! این حالی که دارن تاثیرات دنبال کردن اخباره‌ها. جای تمرکز روی اخبار، باید تاریخ بخونن. هم واقع‌بین می‌شن و الکی حس نمی‌کنن توی ویران‌شهرن، هم کمکشون می‌کنه تصمیمات بهتری بگیرن.»
هیتلر گفت: «کسی که با تخیلات پریشان از مشکلات برای خود کوهی می‌سازد و هرچیزی را دشواری می‌پندارد، واژگون شدنش حتمی است.» رازی گفت: «آدولف جون فکر کنم این دفعه توی متاعی که دادم دستت مخمر زیاد زدم، وگرنه طبیعی نیست توی واژگونِ داغون که در عمل عالم رو به خاک و خون کشیدی، اینقدر لفظ‌قلم حرف‌های قشنگ تحویل‌مون بدی!»
دکتر جان اینجای رویایم طاقتم سر آمد، کنترلم را از دست دادم و گفتم: «هرکی مقصر‌تره طلبکارتر هم هست! این یه‌قانون نانوشته است. می‌دونین چند نفر گناهکار و خاطی می‌شناسم که جلوتر از من و شما الان توی صف کمپین #می‌_تو زنبیل گذاشتن؟ آدم نمی‌دونه غصه‌دارِ خدشه‌دار شدن خاطراتی که با آثار هنرمند محبوبش داشته باشه یا غصه‌دارِ ادعای دروغین آدم‌های خطاکارتری که نقاب‌های رنگی قشنگ به صورتشون زدن و علیه هم قشون‌کشی می‌کنن!»
دکتر با تعجب پرسید: «لای اون همه بزرگان مشهور تو جوجه یه‌روزه چطور روت شد این حرف‌هارو بزنی؟ کسی بلند نشد بزنه تو دهنت؟!» گفتم: «نه، فقط آقای لاهوری آهی کشیدن و گفتن که «این شجر، جنت ز عالم برده است، تلخی پیکار بار آورده است. مردمی اندر جهان افسانه شد، آدمی از آدمی بیگانه شد.» بعدش هم رازی داد زد: «سلامتیِ اقبال که امشب افتخار داده و به ما رو کرده.» بعد همه میهمان‌ها با هم هورای بلندی کشیدند که باعث شد خواب از سرم بپرد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار