| کد مطلب: ۱۰۱۱۲۰۸
لینک کوتاه کپی شد

آزادی! آزادی!

زهرا کوشکی مترجم

داستان از آنجا شروع می‌شود که روزنامه‌نگاری به‌نام دانیل بنچیمو در هتل رنگین‌کمان در شهر لوآندا، پایتخت آنگولا از خواب بیدار می‌شود. «صبح زود بیدار شدم. از پنجره باریک پرنده‌های سیاه دم‌دراز را دیدم که پروازکنان می‌گذشتند. خواب‌شان را دیده بودم. انگار از خوابم پریده بودند به آسمان: تکه‌ای دستمال کاغذی خیس کبود که کپک تلخی در گوشه‌هایش داشت پخش می‌شد.» به‌نظر می‌رسد پرنده‌ها از درون عالم رویای آن مرد فرار کرده‌اند و با کالبدی خیال‌انگیز و پرآشوب بر آسمان نقش بسته‌اند. آن یا شاید این پرندگان -که دیده می‌شوند اما تا پیش از این در خواب بوده‌اند- در یک منطقه‌ از زمان‌های متغییر حضور دارند، جایی‌که تقویم در زمان وقفه ایجاد می‌کند.
عقیده عموم بر این است که خواب‌های ما یا اتفاقاتی‌ است که پیش از این به وقوع پیوسته یا کاملا وهمی ا‌ست؛ خواب‌دیدن می‌تواند رویایی از آینده باشد، اما نمی‌تواند خود آینده باشد. کتاب‌ آگوآلوسا مشخصا و از روی شوخی تمایل دارد این عقیده را از بین ببرد. دانیل در قالب یک خواب‌دیده‌ استثنایی درمی‌آید، شخصی که خواب‌هایش بر مفاهیم زمان اثر می‌گذارد و بنیان هراس‌های ما و ورای آن را نشان می‌دهد و به آنها معنا می‌بخشد. «گاهی اوقات ممکن است خاطرات کوتاهی از افرادی را که هرگز ندیده‌ایم به یاد بیاوریم، اما چه‌ کسی عمیقا مرز زندگی‌های ما را مشخص می‌کند. اِلیو عقیده دارد که بعضی از افراد، مثل تو، استعداد خاص خود را پرورش داده‌اند تا آینده را پیش‌بینی کنند.»
در آخرین رمان‌های آگوآلوسا به این چنین ایده‌های دشواری پرداخته می‌شود. او در جایگاه یک نویسنده‌ آنگولایی مبتکر، داستان‌هایش برنده‌ جایزه‌ی بین‌المللی ادبیات دابلین شده و نام او در فهرست نهایی بوکر قرار گرفته است؛ آگوآلوسا مکررا به تاریخ آنگولا و هویت آن می‌پردازد و این کار را مثل تجربه‌گرایی پرشور و فراواقع‌گرایی گستاخ و عجیب بیان می‌کند. او به احیای رویاها می‌پردازد، رویاهایی که امکان به وجودآوردن شجاعت، ایمان و دگرگونی را دارند. شاید طرح این کتاب در این پیام ساده خلاصه ‌شود. «رویاهایت را باور داشته باش و آنها را دنبال کن.»
البته کلمه‌ «خواب‌دیدگان» در عنوان کتاب آگوآلوسا مختص اشخاصی که در خواب رویا می‌بینند نیست، بلکه شامل آرمان‌گرایان و رویاگرایان نیز می‌شود؛ آرمان‌گرایان و رویاگرایانی که به جای کشوری که در آن نابرابری، خشونت و حاکمان سرکوبگر وجود دارد، رویای آنگولای «آزاد، باعدالت و دموکراتیک» را در سرشان می‌پرورانند.
آگوآلوسا این خواب‌دیدگان را به دو گروه معین تقسیم می‌کند. بنچیمو، منتقد حاکمان مستبد، اما درعین‌حال فردی ازخودراضی‌ است. «او مُشت‌هایی آسیب‌پذیر و قلبی خسته دارد.» بنچیمو دوربینی را که در آب‌های اطراف هتل رنگین‌کمان شناور بود، پیدا می‌کند و در کمال شگفتی درون کارت حافظه‌ دوربین عکس‌های زنی را می‌بیند که همیشه در خواب‌هایش بود و هیچ‌وقت گمان نمی‌کرد که آن زن واقعی باشد. «زنی با موهایی به رنگ رنگین‌کمان» این ماجرا دوستی‌اش با مدیر هتل، هاسی آپولونی کِیلی، را در پی دارد؛ مدیر هتل سابقا یک چریک مبارز بود؛ او هیچ‌گاه خودش خواب نمی‌بیند، اما در خواب‌های اشخاصی که در همان نزدیکی باشند ظاهر ‌می‌شود. مویرا فرناندز، یک هنرمند موزامبیکی و «خواب‌دیده‌ای در سطح امواج آلفا» است، خواب‌هایش پراکنده‌ هستند و افراد دیگری که در خوابند آنها را احساس می‌کنند. هلیو دی‌کاسترو، متخصص مغز و اعصاب برزیلی، که نمایش خواب‌ها حتی به صورت فیلم را ابداع کرده. این شخصیت‌ها درباره معنا و عملکرد خواب‌ها با یکدیگر بحث و گفت‌گو می‌کنند و با بازگوکردن آنچه که در توان دارند به شگفت می‌آیند.
گروه دیگر شامل خواب‌های کارینگیری که یکی از دانش‌آموزان دختر بنچیمو است، می‌شود و شاید تفسیری از یک فرد بلندپرواز باشد. او به همراه شش معترض جوان دیگر باعث ایجاد اخلال در جلسه‌ ریاست‌جمهوری می‌شوند. آن دختر به روی میز می‌پرد و پولی با لکه‌های خونی را به سمت رییس‌جمهور پرتاب می‌کند. در این بخش کتاب، آگوآلوسا از قضیه‌ فعالان «آنگولا 2+15» که به دلیل «قیام علیه کشور» در سال 2015 دستگیر شدند و اعتصاب غذا کردند، الهام گرفته است. کرینگیری و گروهش که در حبس بودند، اعتصاب غذا می‌کنند تا ثابت شود که مهم‌ترین «خواب» کتاب آگوآلوسا خیالی نیست، بلکه حقیقت دارد.
آخر کتاب، لحظه‌ پیروزی است. تمام شخصیت‌های کتاب هرکدام با هر وظیفه‌ای که دارند و ظاهرا از پیش تعیین‌ شده است، بازی می‌کنند. تمام مردم شهر لوآندا، یک تصویر مشترک را خواب می‌بینند؛ با همان چشم‌ها یک آگاهیِ قدرتمند جمعی را مشاهده می‌کنند و کلمه‌ مشترکی را فریاد می‌زنند: «آزادی! آزادی!»
داستانی تقریبا زیبا اما درعین‌حال خام که پایان آن یکی از ناکامی‌های کتاب است. تصور می‌شود که خواب‌ها در منطقه‌ای از لغزش و تناقض ساکن هستند، اما در اینجا چنان راحت آنها را تثبیت می‌کند که ظرفیتشان را برای نگران و آشفته‌کردن از بین می‌برد. با وجود این تصاویر فوق‌العاده‌ سوررئال مثل «شیشه‌ای پر از قلب‌های کوچکِ نگران که هنوز زنده است و می‌تپد.» آنها با شفافیت زیادی با رویدادهای بیداری ارتباط برقرار می‌کنند. آنها به نوعی محکوم به لیترالیسم هستند.
تنها یک سوال باقی می‌ماند: چرا آگوآلوسا حوادث اخیر آنگولا را برای داستان‌سرایی انتخاب می‌کند و به‌عمد سبک فانتزی را برمی‌گزیند؟ به‌نظر می‌رسد که آرزو به‌طرز مخاطره‌آمیزی در حال شکل‌گیری است. تصویر آخر کتاب، مــــــوج جمعیت را نشان مـــی‌دهد که پیش می‌روند: «در یک حرکت ناشـــــی از سرور و تسلیم‌نشدنی به دیدار جمع زیادی از سربازان درمانده می‌روند.» رییــــس‌جمهور مغلــوب می‌شـود، حکــومت آنگولا تغییر مـی‌کند. شاید اگر ایمان باشد، حقیقت بتواند در پی رویا به وقوع بپیوندد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار