| کد مطلب: ۱۰۱۱۰۵۲
لینک کوتاه کپی شد

خاک تو سرت، آخرش هیچی نمی‌شی!

حسین جان‌بزرگی

من در زمان مدرسه خیلی پسر درس‌خوانی بودم. طوری که اگر از میلاد، همسایه و همکلاسی‌ام، بگذریم باید به مادر میلاد یعنی اقدس‌خانم هم جواب می‌دادم که چرا انقدر جایزه می‌گیرم؟ اقدس‌خانم وقتی من را با جایزه می‌دید، با حسادتی کاملا آشکار می‌گفت: این چیه؟ چرا به تو جایزه دادن ولی به میلاد ندادن؟ بعد که می‌فهمید میلاد اصلا از این استعدادها ندارد که بخواهند بهش جایزه بدهند، خیلی سرکوب‌وارانه پسرش را نگاه می‌کرد و می‌گفت: خاک تو سرت. آخرش حسین توی این مملکت به جایی می‌رسه و تو هیچی نمی‌شی. بعد با لنگه دمپایی می‌افتاد دنبالش.
حالا شاید شما فکر کنید جایزه‌ام احتمالا خیلی پرمحتوای بوده. نه اینطور نبود. یک‌بار که طبق معمول شاگرد اول کلاس شده بودم، مدیر، به بهانه‌ جلسه‌ اولیا و مربیان، پدرم را احضار کرد و بعد با عجز و لابه گفت که آقا، مدرسه‌مون بودجه نداره که بخوایم برا بچه‌تون جایزه بخریم. شما بخر بده به ما، تا ما هم جلوی صف بدیم به بچه‌ت. بابا هم با خوشحالی قبول کرد. رفت جایزه را خرید و داد مدرسه. مدیر که از کارتن مستطیل‌شکل و کادوپیچ جعبه حدس زده بود جایزه، احتمالا کتاب است کلی از آینده‌نگری و روشنفکری بابا تعریف کرد. خلاصه جایزه را به من دادند و من تا خانه قند توی دلم آب شد که زودتر ببینم جایزه‌ام چیست؟ به خانه که رسیدم، طبق معمول اقدس‌خانم آنجا بود. با دیدن من و جایزه، آتش خشم و حسادت توی چشمش درخشید. پرید گردنم را گرفت و گفت چقدر این حسین پسر خوبیه، باز جایزه گرفته. و همچنان که از بالا ماچ می‌کرد از پایین نیشگون می‌گرفت تا شاید کمی دلش خنک شود. بعد لنگه دمپایی‌اش را آماده کرد تا به سراغ میلاد برود.بابا با خوشحالی گفت: آفرین پسر گلم باز جایزه گرفتی؟ بازش کن ببینم چیه؟ و بازش که کردم، دیدم جعبه ابزاری شامل آچارفرانسه و عنبردست است! بابا به زور خودش را متاثر نشان داد و قیافه‌ای به خودش گرفت که یعنی از هیچی خبر ندارد. بعد گفت: عه! اینا چی‌ان؟ و وانمود کرد که اصلا نمی‌داند اینا چی‌ان. بنابراین من هم که دیدم به دردم نمی‌خورند، جایزه‌ام را به خودش هدیه دادم!
الان بیست سال از آن روزها می‌گذرد. میلاد با آن سطح هوش مشنگ‌وارش حالا در زعفرانیه خانه دارد و با چین کار تجارت و واردات انجام می‌دهد و من روزنامه‌نگاری بی‌حقوقم! باور نمی‌کنید. هنوز صدای اقدس‌خانم توی گوشم هست که می‌گفت خاک تو سرت. آخرش حسین به جایی می‌رسه و تو هیچی نمی‌شی میلاد!

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار