| کد مطلب: ۱۰۱۱۰۵۱
لینک کوتاه کپی شد

رند باشه؛ کوفت باشه

بهار اصلانی

دکتر جان من هرروز به شما مراجعه می‌کردم که درمانم کنید و دیگر شب‌ها رویای میهمانی را نبینم. اما دیشب متوجه شدم مشاهیر بیشتر از من به شما احتیاج دارند. حالا دارم روی آوردنشان پیش شما کار می‌کنم.
مثلا همین دیشب سالوادور دالی در حالی‌که سبیل نازکش را با دو انگشت که به آب دهانش آغشته بود تاب می‌داد، به افق خیره شد و گفت: «شنیدم یک‌بار قطعنامه‌ای برای صلح میان دو کشور امضا شده که به سببش قیمت ارز کاهش پیدا کرده، اون‌هایی که ارز خریده بودن دق کردن و مردن و چه هوشمندانه توی قطعه‌ای از قبرستون دفن‌شون کردن که شماره‌اش با شماره قطعنامه یکی بوده! جنگ‌ها هیچ‌وقت به کسی آسیب نرسوندن، به جز کسانی که کشته می‌شن.» آبراهام لینکلن گفت: «مصمم شوید که کاری باید انجام گیرد سپس راه آن‌را خواهید یافت. اون‌هایی که موفق شدن علت فوت و شماره پلاک منزل ابدیشون رو با هم ست کنن مصمم بودن. مثل من و خانمم که مصمم بودیم بچه‌مون رو 9/9/99 به دنیا بیاریم که رند باشه. همین کار‌رو هم کردیم. البته خانمم چون فقط یک ماه بود که باردار شده بود و بچه تازه به اندازه یک لوبیا رشد کرده بود، بعد از تولد کاشتیمش توی گلدون و هرروز هم به‌ش آب می‌دیم.»
توماس ادیسون گفت: «نیازی به این همه شامورتی‌بازی نیست که! هر تاریخی که می‌خواین به من بگین. دو سر سیم رو می‌دم دستتون. فقط کافیه ولتاژ‌رو متناسب با سفارشتون تنظیم کنم. همین دیروز یه مراجع داشتم می‌خواست بچه‌اش 14/01/1400 به دنیا بیاد. چون خیلی هم تاریخ رند نبود ولتاژ رو زیاد بالا نبردم. چند ساعت درد کشید و همه موهاش هم ریخت اما بچه‌اش به موقع متولد شد. یه مشتری هم فردا دارم که گفته همه زندگیش رو فروخته با قیمت 15 تومن سکه خریده. حالا منتظره قیمت سکه برسه به 10.400 تا سرش رو بذاره بمیره و علت مرگ رو با تاریخ 1400 که به عنوان تاریخ فوت روی سنگ قید می‌شه ست کنه. منتها بدشانسه. قیمت طلا این روزها اون‌قدر نوسان داره که توی این چند روز فقط موفق شدم چندبار شوک الکتریکی به‌ش بدم. قیمت ثابت بشه کار رو تموم می‌کنم.»
خیام به رازی گفت: «همین دیوونه ‌هارو می‌بینم که همیشه به‌ت می‌گم: یک جرعه می ز ملک کاووس به است، از تخت قباد و ملکت طوس به است.» رازی گفت: «دست‌پخت من ضعیفه پیش این حجم از نادونی. به نظرم حالا که جواب نمی‌ده دیگه فقط باید جوهرنمک بخوریم که بتونه بشوره ببره.» فریدون مشیری سراسیمه لیوانش را جلو آورد و گفت: «پرکن پیاله را کاین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی‌برد.»

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار