ایران و جنگ سرد آمریکا و چین (3)
سیدعلی خرم استاد دانشگاه- حقوق بینالملل
از سه دهه پیش، استراتژیستها و برنامهریزان آمریکا به این نتیجه رسیدند این چین که در یک موقعیت استثنائی و با کمک استثنائی شامل میلیاردها دلار سرمایه، تکنولوژی پیشرفته و مدیریت نوین آمریکائی، رشد کرده، اکنون آنچنان بزرگ شده که در حال تنه زدن به دایهاش است و چه زود آمریکا را از صحنه اقتصادی و سپس نظامی و تکنولوژیک خارج سازد. لذا این استراتژیستها به دولت آمریکا تجویز کردند، ورق را برعکس کرده و قبل از اینکه چین از کنترل خارج شود، آن را با ابزار مختلف مهار سازند. استراتژی مهار چین بهطور رسمی از زمان جورج بوش پسر پیاده شد و آمریکا به مناسبتهای مختلف اعلام میکرد، میخواهد مرکز ثقل سیاسی امنیتی خود را از خاورمیانه به خاور دور منتقل سازد. دونالد ترامپ این استراتژی را در ابعاد اقتصادی با صراحت پیاده کرد و صنعت چینی هواوی که دارای نفوذ و بازار زیادی در آمریکا و اروپا بود را زیر ضربات سهمگین خود گرفت تا حدی که با تبانی، مدیرعامل آن را در کانادا دستگیر و زندانی کرد. در مذاکرات تجاری نیز، جنگ قطعی آمریکا با چین واضح و روشن شد و دو طرف خجالت را کنار گذاشته و در مقابل هم صفآرائی کردند که اجلاس آلاسکا در هفته قبل
آخرین نمونه آن بود. دونالدترامپ در راستای این استراتژی، چین را متهم کرد کوید 19 را در آزمایشگاههای ووهان تولید و در جهان گسترش داده تا از نظر اقتصادی دست بالا را بدست آورد. در حالیکه دلایل دیگری وجود دارد که امکان تولید عمدی این ویروس در آزمایشگاههای آمریکا بیشتر دیده میشود. به هرحال دستگاههای تبلیغاتی آمریکا و غرب دست به کار شدند تا در جهان و بهویژه در کشورهای مساعد مانند ایران، تبلیغات ضدچینی صورت گیرد تا به دو هدف نائل آیند، یکی کوبیدن قدرت چین و دیگری کوبیدن حکومت ایران و ایجاد بیاعتمادی بیشتر بین حکومت و مردم. کشورهای منطقه نیز که در اثر خصومتهای دهههای اخیر، همگی به دلایل مختلف مایل به مشاهده افول مردم و کشور ایران و حتی تجزیه ایران بوده، خیزش اقتصادی صنعتی ایران را مطابق با منافع ملی خود نمیبینند و طبیعتاً با کمک ستون پنجم خود در ایران، هرگونه اتصال ایران به چین با مقاصد راهبردی را محکوم کرده و در نزد مردم بیاعتبار میسازند. معارضین ایرانی خارج از کشور هم که دائم در تبوتاب سقوط جمهوری اسلامی بسر میبرند، طبیعتاً از طریق همفکران و یاران خود، تخم نفاق و اختلاف را در میان مردم ما
میافشانند تا این کشور و مردم آن سامان نیافته و شاهد رشد و توسعه نباشند تا شاید شرایط برای حکومت آنان فراهم شود. به همین جهت مشاهده شد از بهمن 98 تا کنون بهطور مرتب تبلیغات ضد چینی به اشکال مختلف در ایران و آمریکا مطرح و در فضای مجازی ایران به طرز بیسابقهای دامن زده میشود. بعد از موج اول ضد چینی درباه تولید ویروس کوید 19، اکنون موج دوم درباره امضای برنامه راهبردی 25 ساله همکاری ایران و چین وارد بازار شده و آنچنان مضحک مطالبی کذب مطرح میشود که هر فرد با اطلاعات اولیه تشخیص میدهد که چقدر ساختگی و مصنوعی است. درحقیقت غرب و همه مخالفین جمهوری اسلامی، نمیخواهند ایران به سمت چین برود و اقتصاد و صنعت خود را سامان دهد به سه دلیل: اول اینکه ایران تا موقع انقلاب جزء بلوک غرب بوده حالا چرا باید به سمت شرق رفته و با برنامه راهبردی 25 ساله، خط مشی اقتصاد و صنعت و تجهیزات نظامی و مهمتر از آن استراتژیهای نظامیاش در شرق تعیین شود؟ دوم، ایران با پتانسیل قوی چرا باید به پتانسیل چین که قرار است درمقابل آمریکا کوبیده شود، اضافه شود؟ سوم، همه امید آمریکا و اروپا این بود که ایران را در صحنه برجام در سه کنج گیر
بیاورند، شایدتسلیم شود...
پس چرا مفری برای ایران پیدا شود؟ به عبارت دیگر دلیل اول از نگاه منافع غرب، دلیل دوم از نگاه منافع چین و دلیل سوم از نگاه منافع ایران مطرح است. حقیقت این است که تاکنون چین و روسیه هیچگاه دوست واقعی ایران نبودهاند و فقط از کارت ایران در مذاکرات با آمریکا استفاده کردهاند. نمونهاش همراهی روسیه و چین با آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد و تصویب تحریمها علیه ایران (1390 - 1385) است. ایران هم هربار سرخورده برگشته است ولی چون تمام پلها با غرب را پشت سر خود خراب کرده، راهی برای برگشت بهسوی غرب وجود نداشت که به معنای تسلیم تلقی میشد و اعتبار خود را نزد طرفداران این سیاست در ایران از دست میداد. اما چین هم تصور میکرد دونالد ترامپ یک استثناء در تاریخ سیاسی آمریکا بود و با آمدن جو بایدن جهان گلستان میشود و درگیریها بین آمریکا و چین به سطح رقابت و همکاری بین دو کشور تغییر خواهد کرد. تا اینکه بعد از اجلاس آلاسکا بین دو کشور، چین متوجه شد خیر، سیاستهای ترامپ تبدیل به سیاستهای دائمی آمریکا شده است. امروز چین حلقه تنگ محاصره از سوی آمریکا و اروپا را کاملاً حس میکند و برای رهایی از این محاصره بایستی
اولاً، در اندیشه تغییر در نظم و ساختار جهانی باشد ثانیاً دوستان و همپیمانانی شایسته اطمینان برای آینده بیابد. ایران نمونه بسیار خوبی برای این انتخاب چین است زیرا کشوری ثروتمند و در منطقه خود پرجمعیت است، دارای حکومتی ضد آمریکایی که در اشتیاق همکاری با شرق است. ضمناً در اثر تحریمهای آمریکا، بهشدت در پی یافتن پناهگاهی از نظر اقتصادی و سیاسی امنیتی است. همان خصوصیاتی که چین برای مبارزه احتمالی با آمریکا احتیاج دارد و میتواند به آن اعتماد کند. البته نباید غافل بود که چین منتهای تلاش خود را به کار میبرد که جنگ سرد آمریکا با خود را تا آنجا که ممکن باشد نفی کرده و به عقب بیندازد؛ لذا هیچگاه آمریکا را دشمن خود تلقی و معرفی نمیکند. این موضوع با توجه به سرمایهگذاری عظیمی که چین در بازار مالی و اقتصادی آمریکا کرده است، روشنتر میشود. همچنین چین سعی میکند با متحدین آمریکا در اروپا و خاورمیانه آنقدر از نزدیک کند نماید که شائبه دشمنی چین با آمریکا اثبات نشود (قابل توجه عمیق سیاستمداران کشور). بنابراین برنامه راهبردی 25ساله چین با ایران که مدتی چین به آن بیرغبتی نشان میداد به یکباره جدی شد و حالا منافع و
امنیت ملی چین ایجاب میکند در همکاری و دوستی استراتژیک با ایران کمی جدیتر باشد. اولین مظهر این دوستی، اعلام خرید دائمی نفت ایران بدون توجه به تحریمهای آمریکا که در برنامه راهبردی هم آمده است. دومین مظهر دوستی، اعلام مشترک با روسیه و درخواست برگشت آمریکا به همان برجام قبلی و تقبیح آمریکا بخاطر زورگویی به ایران و ادامه تحریمها. سومین مظهر دوستی با ایران میتواند در بهترین حالت این باشد که غرب را از بردن پرونده هستهای ایران از آژانس به شورای امنیت سازمان ملل منصرف کند و اگر چین در شورای حکام آژانس نتوانست، در شورای امنیت از حق وتو برای مخالفت با تصویب قطعنامه تحریم علیه ایران، استفاده کند. این ضربه اساسی به ساختار فکری آمریکا و اروپا درباره برجام خواهد بود و مجبور میشوند بدون سروصدا به همان برجام بازگردند. در این رابطه باید قویاً به برخی نکات توجه کرد: اول، هرگونه مبالغه و بزرگنمایی طرف ایرانی درباره این برنامه راهبردی و یا قرار دادن آن به عنوان سکوی ابراز دشمنی با آمریکا و یا دشمنی با کشورهای منطقه میتواند چین را از نیمه راه پشیمان برگرداند. در اوایل راهاندازی برنامه هستهای ایران، اینجانب ترتیب
دیدار آقای رضا امرالهی، معاون نخستوزیر و رئیس وقت سازمان انرژی اتمی ایران با مقامات هستهای چین را دادم. ایشان در برگشت به تهران آنقدر از بازدیدها دچار شعف شده بود که در مصاحبه فرودگاه آنچه را نباید بگوید، گفت. مقامات چین اینجانب را احضار و هشدار دادند چون ملاحظات با آمریکا دارند اگر آقای امرالهی متوقف نشود هرگونه همکاری هستهای با ایران متوقف میشود. با اینکه به ایشان این پیغام را دادم ولی ایشان جدی نگرفت و با مصاحبه دوم آقای امرالهی، چینیها برنامه همکاری هستهای با ایران را متوقف و با اینکه مهندس موسوی، نخستوزیر به ایشان تذکر داد و ایشان دیگر مصاحبه نکرد اما چینیها تا دهسال حاضر به صحبت درباره فعالیتهای هستهای نشدند (قابل توجه آقای شمخانی). دوم، ممکن است آمریکا در پرتو این تحولات مجبور شود نرمشی اساسی در رفتار خود با چین نشان دهد در این صورت امکان دارد چین هم دوباره سرمست شده، بجای تلاش برای تغییر نظم جهانی، واقعه بزرگ را عقب بیندازد، درصدد دلجوییی و همکاری با آمریکا برآید و با کارت ایران مجدداً بازی کند. پس ایران باید بر روی امکانات و دیپلماسی خود حساب کند و همه تخممرغها را در سبد چین نگذارد
و چین را فقط در کنار خود برای ارتقای اقتصاد و صنعت ببیند. سوم، ابداً به صلاح منافع و امنیت ملی ایران نیست که کشورمان در دعوای آمریکا و چین وارد شود که مجبور خواهد شد تبعات آن دعوا را بپذیرد. رضاشاه فدای دعوای بریتانیا و روسیه با آلمان شد و بدون دلیل او را از کار برکنار کردند چون رضاشاه با آلمان رفاقت قبلی داشت. چهارم، زمانی جایگاه ایران نزد چین و روسیه مهم و خواستنی میشود که آنها در بیم و امید بهبود روابط ایران با غرب باشند. به عبارت دیگر در یک تعامل سازنده با همه جهان، میتوان توازن و استقلال سیاسی کشور را حفظ کرد و تکیه یک طرفه به شرق یا غرب، طرف دیگر را نسبت به جایگاه ایران بیعنایت میسازد و اگر رقابت بین شرکتهای چینی، آمریکایی و فرانسوی باشد، همه درست کار میکنند و منافع مردم ایران محفوظ میماند. پنجم، بیش از اندازه بر روی این برنامه راهبردی ایران و چین حساب باز نکنیم که موجب وهن ایران و ایرانی میشود. زیرا اگر چین بتواند درباره نفت، تحریمها را در نظر نگیرد ولی نمیتواند درباره نقل و انتقال بانکی، FATF را مد نظر قرار ندهد و اگر ایران نسبت به پیوستن به کنوانسیونهای مربوطه اقدامی نکند، عملاً به
معنای عملیاتی نشدن برنامه راهبری خواهد شد. ششم، شرکتهای چینی در گذشته هم نشان دادهاند هرکجا بتوانند از تقلب و زیادهخواهی مبرا نیستند بنابراین بحثهای انجامشده درباره برنامه راهبردی، بهمعنای نادیده گرفتن نقاط ضعف و نواقص چینیها در گسترش روابط نیست. مسئولین به نوبه خود، متخصصین، بخش خصوصی و مردم هم به نوبه خود بایستی دائماً چهارچشمی از منافع خود پاسداری کنند. در پایان، باید برنامه راهبردی با چین را جدی گرفت و به دور از بزرگنمایی مبالغهآمیز خودی و به دور از تبلیغات طرفداران غرب و دستگاههای تبلیغاتی منطقه و معارضین خارجنشین، آن را در کمترین وقت برای اقتصاد و صنعت عملیاتی کرد. بر متخصصین و برنامهریزان واجب است برای هرقسمت این برنامه 25 ساله، خود برنامه دقیق عملیاتی داشته باشند و آن را به صورت موافقتنامه و قرارداد به مقامات کشور عرضه کنند. در آخرین مقاله به بررسی انتقادهای صورت گرفته به برنامه 25 ساله پرداخته میشود.
*قسمت اول و دوم مقاله در وبسایت روزنامه آرمان ملی در دسترس است.
ارسال نظر