| کد مطلب: ۱۰۱۰۴۹۳
لینک کوتاه کپی شد

چرا چیزی به ذهن‌مان خطور نمی‌کند؟!

نعمت‌ا... فاضلی جامعه‌شناس

با یکی از همکاران دانشگاهی صحبت می‌کردیم و می‌گفت اینکه بسیاری از دانشگاهیان چیزی نمی‌نویسند به دلیل این است که چیزی به ذهنشان خطور نمی‌کند. پرسیدم: منظورتان از «چیزی» چیست؟ گفت: «ایده‌ای» که درباره‌اش بنویسند و سخن بگویند و زندگی یا بخشی از زندگی‌شان را صرف پردازش و گسترش آن کنند. در تمام سال‌های معلمی‌ام همواره با دانشجویانی سروکار داشته‌ام که برای پایان‌نامه و انجام تکالیف درسی‌شان در جست‌وجوی ایده‌ای بوده‌اند و عاقبت هم چیزی به ذهنشان خطور نکرده و دست به دامان این و آن (استادان) شده‌اند. آنها غافل‌اند از اینکه این و آن هم چیزی به ذهنشان خطور نمی‌کند! چرا این‌‌طور است؟ باور من این است که انسان در وضعیت طبیعی‌اش پرسش می‌‌کند. ما از کودکی پرسشگری را آغاز می‌کنیم. در مسیر زندگی و تامین نیازهای ضروری‌مان نیز باید پرسش کنیم. البته برای اینکه پرسشگری‌های ما در مسیر دانش قرار گیرد و قابلیت نوشتن و نشر یافتن پیدا کند، به مدرسه و دانشگاه می‌رویم. فاجعه دقیقا همین‌جا رخ می‌دهد. با رفتن به مدرسه و بعد دانشگاه این میل و توانش پرسشگرانه ما هر سال محدود یا حتی گاهی مسدود می‌شود. اینکه چرا نظام آموزش و آموزش عالی ما مانع پرسشگری می‌شود، موضوع سخنم در اینجا نیست. طبیعتا می‌توان شمار زیادی از عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دخیل دانست. پیامد طبیعی و اجتناب‌ناپذیر مسدود و محدود شدن توانش پرسشگری، بسته شدن ذهن است. همه ما این را تجربه کرده‌ایم که آموزش‌های مدرسه و دانشگاه در جان و روان ما نمی‌نشیند. مدرسه و دانشگاه ما را در معرض اندیشیدن قرار نمی‌دهند. مدرسه و دانشگاه القا و تلقین ایدئولوژی را به جای آموزش و یادگیری، و افزودن اطلاعات و حفظ کردن را به جای تقویت حس کنجکاوی، و سازگاری و تبعیت را به جای «تفکر مستقل» و «انتقادی» نشانده است. طبیعی است که در این نظام آموزشی ذهن بسته می‌شود و بسته می‌ماند. دقیقا همین وضعیت است که ما را آزار می‌دهد و این پرسش را ضروری می‌سازد که چرا چیزی به ذهن‌مان خطور نمی‌کند؟ اگر بخواهم از تحلیل‌های ساختاری و کلان عبور کنیم و صرفا در سطح سوژه و فردی تحلیل را محدود کنیم، فکر می‌کنم برای «بارورسازی ذهن» ما نیازمند فهم‌پذیر کردن دو دسته عوامل هستیم؛ نخست «عوامل بازدارنده» و دوم «عوامل سازنده». براساس تجربه زیسته‌ام سه چیز را عوامل بازدارنده می‌دانم: 1) ترس، یعنی احساس ناامنی از نوجویی و پرسشگری و ترس از متفاوت بودن و متفاوت اندیشیدن، ترس از مجازات‌ها و محرومیت‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی؛2) طمع، یعنی میل شدید و سیری‌ناپذیر برای برخورداری از فرصت‌های مادی و تخصیص ندادن زمان و انرژی خود برای فعالیت فکری خلاق و کنجکاوی، 3) تنبلی، یعنی غلبه میل آسودگی و لذت‌جویی و تن‌پروری بر ذهن و زندگی.
ادامه صفحه 6

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار