| کد مطلب: ۱۰۱۰۳۳۹
لینک کوتاه کپی شد

استراتژی سیاست خارجی چین

سیدمصطفی حسینی پژوهشگر حوزه ژئوپلیتیک

در حالی‌که در دوره جنگ سرد ابرقدرت‌ها و منافعشان تعیین کننده نظم حاکم بر جهان بودند در دوره پسا جنگ سرد نظام بین‌الملل ماهیت چند قطبی پیدا کرد و امکان رشد بیشتر قدرت‌های منطقه‌ای را فراهم کرد، به‌گونه‌ای که این قدرت‌ها از فرصت بیشتری برای تحرک برخوردار شدند. با این مقدمه با گذشت چندین دهه از قدرت نوظهور چین (2010) پرسش‌هایی درباره استراتژی سیاست خارجی این کشور مطرح است. به‌رغم تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌هایی که به‌زعم اکثریت آنها بر دوام و استمرار اصول پسا مائو تاکید دارند ما همچنان شاهد تغییرات شکلی در استراتژی سیاست خارجی چین هستیم به عبارتی دیگر به نظر می‌رسد بر اساس ماهیت نظام بین‌الملل بعد از جنگ سرد(دوره انتقالی) استراتژی سیاست خارجی چین برخلاف ادعای بیل کلینتون مبنی بر پایان یافتن رقابت امنیتی و متعارض، رئالیسم بهترین تفسیر در مورد سیاست خارجی چین به ما ارائه می‌دهد. فرض مسلم است که فروپاشی شوروی تجارب ارزشمندی در حوزه استراتژی سیاست خارجی به چین ارائه داده است. بر همین اساس ماهیت و کارکرد سیاست خارجی چین از پیچیدگی زیادی برخوردار است و چین امروز با چین دیروز بسیار متفاوت می‌نماید. فارغ از سیستم حکومتی کمونیست لنینیسم یا لیبرال دموکرات چین، این کشور به قدرت‌های بزرگ، دیگر به چشم رقبای نظامی بالقوه نمی‌نگرد، بلکه شبیه باقی اعضای خانواده خود را عضوی از سیستم بین الملل می‌پندارد که به نمونه بارز آن می‌توان به نامه ائتلافی چین، ایران و کره شمالی اشاره کرد که با عنوان ضد یکجانبه گرایی ایالات متحده به سازمان ملل سازمان ملل تحویل داده شد. جالبتر آنکه چین هیچگاه خود را مدعی قدرت ندانسته و همواره سیاست عقلانیت راهبردی و منافع متقابل را در سیاست خارجی خود انتخاب کرده است در چنین شرایطی است که بعد از جنگ سرد در استراتژی سیاست خارجی چین مفهوم کلیدی در باز تعریف قدرت مولفه‌های نرم اقتصادی، تکنولوژیک(هوش مصنوعی)، سرمایه‌گذاری و... است. شی جینگ پینگ به خوبی دریافته است که صورت‌های متفاوتی از موقعیت‌های ژئوپلیتیکی به‌وجود آمده در پسا جنگ سرد صرفا با تکیه بر رئالیسم یا ایده‌آلیسم قابل تحلیل نیستند و نمی‌توان بر آن عمل کرد. روشن است که سیستم اقتصادی بسته کمونیستی نمی‌تواند جمعیت یک میلیارد و چهارصد میلیون نفری چین را در راه رسیدن به یک ابرقدرت یاری کند و ناچارا در مناطقی همچون هنگ گنگ، ماکو و شانگهای که مراکز عمده تجاری هستند سیستم اقتصادی آزاد و در مناطق پسکرانه‌ای که رشد نامتوازن اقتصادی را تجربه می‌کنند هنوز همان سیستم اقتصادی کمونیستی حکم‌فرماست. با توجه به تحولات به‌وجود آمده در دوران گذار در استراتژی سیاست خارجی چین، قدرت‌های منطقه‌ای، روندها و هنجار‌های بین‌المللی(دولت - ملت‌های کوچک) سازمان‌های غیردولتی، تروریسم و امنیت زیست محیطی تاثیرگذار است که از اتخاذ یک استراتژی واحد و مشخص در سیاست چین جلوگیری می‌کند و باید در این زمینه جانب احتیاط رعایت شود. با در نظر گرفتن ژئوپلیتیک فضای مجازی در مسیر پیش روی چین موارد و موانع زیادی نیز وجود دارد که اگر چه در آینده محتمل است که به حل و فصل آنها بپردازد اما هم اکنون یکی از موارد منازعه پیش‌روی سیاست خارجی چین به‌شمار می‌آید. پکن به خوبی درک کرده است که شکل‌گیری یک بحران منطقه‌ای به مرور می‌تواند به یک بحران بین‌المللی تبدیل شود مثل گسل‌های هویتی در تبت و سین کیانک، مناقشه بر سر تایوان، هنگ کنگ و درگیری در دریای چین جنوبی. بنابراین در این زمینه نیز چین باید با اتخاذ یک استراتژی مشخص اجازه ندهد این منطقه به عرصه‌ای برای رقابت‌های ژئوپلیتیکی قدرت های فرامنطقه‌ای تبدیل شود. با توجه به تحلیل‌هایی که تاکنون ارائه شده این طور به نظر می‌رسد که چین برای تبدیل به یک هژمون هنوز راه زیادی در پیش دارد بنابراین ایالات متحده هنوز این فرصت را دارد تا از هر اقدامی که رشد اقتصادی چین را کند کند استفاده کند، لذا همان‌طور که پکن به دنبال خنثی کردن حضور ایالات متحده در منطقه است واشنگتن روز به روز جهت مداخله در مناقشات این منطقه مصمم‌تر می‌شود، اما آنچه بسیار روشن است عقلانیت راهبردی در سیاست خارجی چین است و اینکه استراتژی سیاست خارجی چین به چه شیوه‌ای در آینده پیگیری خواهد شد و به چه سرعتی پیش خواهد رفت نیازمند مطالعات و گذشت زمان است.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار