اعصاب نداریم پارهای اوقات
رضا رفیع
آدم، ترکيبي از آه و دم است. جسم و روان او تاب و توان مشخصي دارد. افزون بر طاقتش اگر در زندگي با سختي و صعوبت مواجه شود، اصطلاحا ميبُرد. به قول قديميها، همه که پسر خوب پدرشان نيستند. با همين نگاه واقعگراست که گفتند: «شود کار چون سخت بر کدخدا/ نهد بچه خويش را زير پا». يعني که قاط ميزند و اعصابش به هم ميريزد. و مثل فيلمفارسيهاي قديم، کافه را به هم ميريزد! اعصاب انسان که از پولاد نيست. رستم هم که باشي، وقتي سوار بر رخش، ساعتها در ترافيک سنگين تهران گير کني و هيچکس هم نباشد رفع گير کند؛ اعصابت به هم ميريزد. اين وسط، گرزش هم بلااستفاده! کانّه شارژش تمام شده!
فلذاست که در واکاوي شخصيت آدمي، بايد به سطح تاب و توان روحي و جسمي او توجه کرد. و با عنايت به همين نگاه عميق است که آفريدگار انسان نيز، خارج از تاب و تحمل بندهاش، چيزي بر او تکليف نميکند.دولتها نيز بايد که در وضع قوانين زندگي و تامين رفاه مردم و رسيدگي به مشکلات آنها به اين واقعيت مهم روانشناختي توجه کنند؛ وگرنه اعصاب مردم به هم ميريزد. مثلا چراغ راهنمايي و رانندگي چيز خوبي است؛ اما اگر همين چراغ خوب در سر يک چهارراه، بيش از تاب و تحمل شهروندان زمانبندي شده باشد؛ اعصاب همه به هم ميريزد. حالا هر چقدر هم که به قوانين رانندگي پايبند باشند؛ باز ميبيني يک مرتبه اعصابشان خرد شد و قانونگريزي کردند.
ميگويند بيماري نزد روانپزشکي رفت. هرچه از خود ميگفت، دکترش ميگفت که از اعصاب است. گفت اشتها ندارم، گفت از اعصاب است. گفت بيحوصلهام، گفت از اعصاب است. گفت داداشم را بازداشت کردند، گفت از اعصاب است. گفت تتلو باز درفشاني کرده، گفت از اعصاب است. و.... . آنقدر همهچي را به اعصاب طرف ربط داد که طرف بلند شد و با عصبانيت به سمت در رفت. قبل از آنکه از مطب خارج شود، رو کرد به دکتر و از روي حرص، مقداري شکلک درآورد. دکتر خنديد و گفت: «اين هم از اعصاب است!.»
و قطعا براي همه شما در زندگي، لحظاتي پيش آمده که با مشکلاتي فراتر از حد تحمل مواجه شديد و اصطلاحا اعصابتان بههم ريخته است. نمونهاش براي پيدا کردن کار، با وجود مدرک تحصيلي بالا که به زحمت به دست آورديد.
ارسال نظر