بیگانه در خانه
مهدیه کوهیکار داستاننویس
مجموعهداستان «چتري که باد برد» نوشته تبسم غيبشي شامل نُه داستان، درباره آدمهايي برخاسته از دنياي واقعي است که با واکنشهاي متفاوتشان در برابر دوگانگيها و اختلافات دنياي درون و بيرون، قصهها را شکل ميدهند. از جمله اين کاراکترها ميتوان به راوي داستان «يادداشتهاي کوچک زرد» اشاره کرد، زني که خستگي ناشي از فشار کار و معضلات زندگي شهري، توشوتواني برايش باقي نگذاشته است. فرسودگي و ملالت روزانه موضوعي آشنا براي مخاطب دنياي امروز است، ازاينرو چنانچه در خلال شرح آن، اتفاق، تصوير يا موقعيت تازهاي خلق نشده باشد، خواننده لذت کافي را از داستان نخواهد برد. نکتهاي که نويسنده از آن مطلع بوده و با آفرينش موقعيتي تازه توانسته از بار اين ملال بکاهد. راوي که پرستاري پرمشغله است، پس از ورود به خانهاش، با آشفتگي عجيبي روبهرو ميشود. با غذايي نيمخورده، حمامي کثيف و بوي سيگاري که هواي خانه از آن انباشته شده. دليل اين آشفتگي وجود همخانهاي است که راوي او را هرگز نديده و جز جنسيتش از او چيزي نميداند. جذابيت معماگونگي داستان را مبادله يادداشتهاي کوتاه و بلند ميان راوي و مرد مرموز و چسباندن آنها به در و ديوار خانه، دوچندان ميکند. يادداشتهاي زردرنگ اوليه شکوه و شکايت است و گله. اما کمکم رنگي از احترام بهخود ميگيرند و درنهايت به دلبستگي ميان زن و مرد ميانجامند. بياينکه خواننده، تا سطر پاياني، پي به چگونگي شخصيت و کيفيت ورود مرد به خانه راوي ببرد.
در داستان «سفيد»، نويسنده، بارديگر، از موضوع پرکشش ورود يک غريبه به خانه راوي بهره برده است. اينبار غريبه زن نسبتا جواني است که در صبح يکروز جمعه خود را در جاي صاحبخانه مييابد. مرد پس از بحثوجدلهاي بسيار با مهمان ناخوانده، چاره را در تماس با پليس ميبيند. ورود پليس و ديالوگهاي ميان او و زن و مرد، اطلاعات اندکي از زندگي شخصيتها را آشکار ميسازد: اين دانستهها اما تا پايان، درحد تکههاي بههمريخته يک پازل باقي ميمانند و کمکي به پيشبرد داستان نميکنند و تنها سبب سردرگمي خواننده ميشوند. البته اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که خلق اين موقعيت عجيب کافي است تا داستان، عليرغم کاستيهايش، تا مدتها در ذهن مخاطب باقيبماند.
«درز خاکستري سراميکها» را شايد بتوان متفاوتترين داستان اين مجموعه ناميد. اين تمايز را جمله آغازين داستان بهخوبي نمايان ميسازد: «از خودم آويزان شده بودم». سوژه واقعي و پرتکرار فقر تم اصلي داستان است، اما بيان متفاوت نويسنده و استفاده از ويژگيهاي نامتعارفي چون بخارشدن در هوا، باقيماندن لاي پرزهاي فرش، برگشتن توي بدن، ردشدن از چيزي، رفتن لاي شيارها و عباراتي از اين دست، لذت رويارويي با دنيايي عجيب و فراواقعي را به مخاطب ميچشاند. بهانه اين نوع روايت خودکشي راوي است. مرگي که نويسنده آن را دستآويزي قرارداده براي بازنمايي گذشته مرد و مرور خاطرات او درحين تقلاکردن و جانکندن و حرکتکردن غيرارادي دستوپاهاي او در هوا. گرچه خلق جملات تازه و بديع اندکي از تلخي اين تجربه ميکاهد اما احتمال ورود ناگهاني دختر کوچک راوي و مواجهه او با جسد آويزان پدر فضاي تاريک و تلخي را بر داستان ميگسترد.
داستان «زنده» را نيز، به دليل انتخاب نوع و جنس راوي، ميتوان در زمره ديگر داستانهاي متفاوت مجموعه محسوب کرد. راوي بمب ساعتياي است که در گوشهاي از مترو چشم به پاهاي عابراني دوخته که بيخبر و پرشتاب سوار قطار ميشوند، از آن خارج ميشوند يا در انتظار رسيدن آن لحظهشماري ميکنند. هيجان اطلاع از چيستي راوي تا آخرين جملات خواننده را رها نميکند.
روايت خطي، نثر ساده و استفاده از ديالوگهاي کوتاه از ديگر ويژگيهاي اين مجموعه است، سادگي نثر البته گاه بهدليل استفاده از واژههاي غيرداستاني و کهنهاي چون کاشانه، آويختن و آراميدن، خدشهدار و از يکدستي خارج شده. همچنين عدم اشاره به جزييات و پرداخت نامناسب برخي شخصيتها، آنها را به تيپ نزديک کرده. در داستان «سايه سوزان» که درباره پدر و مادر جواني است که بهتازگي دختربچه خود را از دست دادهاند، اين موارد به شکل بارزتري نمود پيدا ميکند. استفاده از ديالوگهاي سطحي و بدون عمق و تمايل به بازسازي رابطه گسسته ميان زن و مرد با رفتارهايي تکراري شخصيتها را به تيپ و داستان را به کليشه نزديک کرده. بااينهمه، وجود همان چند داستان متفاوت در اين مجموعه کافي است تا خواننده با خوانش آن، خود را مهمان تجربهاي تازهکند.
نام کتاب: چتري که باد برد
نويسنده: تبسم غبيشي
ناشر: آگه
ارسال نظر