| کد مطلب: ۱۰۰۸۴۷۹
لینک کوتاه کپی شد

کابوس شبه‌داستایفسکی

مرتضی منصف مترجم

وي. اس. پريچت، از نويسندگان مجله نقد کتاب نيويورک، «هذيان‌هاي ذهن يک قرباني» را بهترين رماني مي‌نامد که در اين نسل در آمريکا يا انگليس به تحرير درآمده است. آسا لونتال يک قرباني هميشگي است که ميل به دوست‌داشته‌شدن توسط ديگران او را به جلو مي‌راند و دائما با خود مردد است. بسياري از اعمال او برگرفته از نحوه درک‌شدن او از سوي ديگران است و اين امر همواره منجر به بروز احساس گناه و روان‌نژندي در او مي‌شود. هنگامي که يکي از آشنايان سابق لونتال به سراغ او مي‌رود و او را به‌نابودکردن زندگي‌اش متهم مي‌کند، لونتال در کابوسي مملو از پارانويا و پشيماني غرق مي‌شود. نيويورک‌تايمز اين رمان را نوعي کابوس شبه‌داستايفسکي توصيف کرده است.

بلو در خلق شخصيت‌هاي حقير مهارت دارد. کربي آلبي يک دائم‌الخمر يهودي‌ستيز و خودشيفته است که ديگران بازيچه او هستند و بدبختي‌هاي خود را به گردن آنها مي‌اندازد. در نظر مي‌آيد عدم‌محبوبيت آلبي، جذابيت داستان کتاب را کم مي‌کند. بزرگ‌ترين عامل جذابيت اين کتاب، ابهامي است که در ابتدا ميان لونتال و آلبي ايجاد شد. آيا لونتال به‌نوعي در گذشته آلبي نقش دارد؟ آيا درنتيجه نقشي که در گذشته او داشته، در قبال حال و آينده او نيز مسئول است؟ اينها سوالات جالبي هستند که ناخوشايند‌بودن آلبي از جلوه آنها مي‌کاهد و يک منطقه خاکستري اخلاقي را به يک وضعيت سياه و سفيد واضح مبدل مي‌کند.

در اين کتاب، داستان‌هاي جانبي زيادي نيز وجود دارد (کودکان بيمار، ليست سياه در محل کار، مماس‌هايي در مورد بازيگري و بازيگران) که باعث مي‌شود احساس کنيد اتفاقات زيادي درحال رخ‌دادن است. بااينکه در وهله اول از انتشار پارانويا و احساس گناه لونتال در اين مثال‌ها استقبال مي‌کنيد، اما با کاهش عوامل گيج‌کننده در خط داستان خواندن آن مي‌توانست بهتر شود.

از نظر سبک‌شناسي، بلو نويسنده‌اي استوار است. توصيفات او بسيار واضح و گاه زيباست. خواندن و پيگيري اين کتاب بسيار آسان‌تر از برخي از ساير کتاب‌هاي اوست.

کتاب «هذيان‌هاي ذهن يک قرباني» بيانگر داستان آسا لونتال است که هنگامي که همسرش که براي ديدار خويشاوندان خود از شهر خارج مي‌شود، به حال خود رها شده است. لونتال کاري انجام نمي‌داد تا اينکه با يکي از آشنايان سابق خود به نام کربي آلبي که در ابتدا او را نمي‌شناسد، برخورد مي‌کند. آلبي که فردي بدشانس است، حين نوشيدن الکل به دليل عدم همدردي لونتال به او مشکوک مي‌شود. آلبي با لونتال روبه‌رو مي‌شود و او را مسئول بدشانسي‌هاي خود مي‌داند، چراکه او در گذشته يک مصاحبه استخدامي براي لونتال ترتيب داد، اما متوجه شد که لونتال به صورت نسبتا علني به رئيسش توهين کرده. آلبي مدت کوتاهي پس از اين ماجرا اخراج شد و هنوز هم لونتال را مسئول اتفاقات پس از اخراج خود، جداشدن همسرش از او و عدم موفقيتش در پيداکردن شغلي مناسب، مي‌داند. او ديگر پولي ندارد و نمي‌تواند زندگي‌اش را به اين منوال ادامه دهد.

بنابراين او مانند زالو به لونتال مي‌چسبد. لونتال نسبت به آنچه اتفاق افتاده احساس گناه مي‌کند يا بهتر است بگوييم احساس مي‌کند که ديگران ممکن است به‌خاطر آن ذهنيت بدي درباره او پيدا کنند و اگر او بتواند به آلبي کمک کند نظر آنها درباره او بهتر مي‌شود. لوونتال از آنچه که فکر مي‌کند کار درستي است انگيزه نمي‌گيرد، بلکه همواره عقيده او در اين باره که ديگران درباره او چه فکري مي‌کنند او را به اقدام وامي‌دارد. پس از مدتي وقاحت آلبي افزايش پيدا مي‌کند، او در هر ساعتي از شبانه‌روز به سراغ لونتال مي‌رود و از او درخواست کمک مي‌کند و درنهايت براي زندگي به آپارتمان او نقل‌مکان مي‌کند. آلبي هرگز از لونتال براي کمک‌هايش قدرداني نمي‌کند و همچنان او را سرزنش مي‌کند و مي‌گويد که يهوديان عليه او توطئه کرده‌اند. اينکه لونتال چه مدت با آلبي کنار خواهد آمد و آلبي تا کجا پيش خواهد رفت، مواردي هستند که درگيري‌هاي رمان را شکل مي‌دهند.

در اين رمان بين آلبي و لونتال چه کسي قرباني است؟ در چه مرحله‌اي از داستان نــقــش آنــها مــعــکـــوس مي‌شود؟ اينــها و ســوالاتي از ايــن قبـيــل، چيزهايــي است که بــا خوانـدن رمان به آن دست پيدا مي‌کنيد.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار