آرمان ملی- اخيرا سخني از جناب حداد عادل منتشر شده است که نميتوان به راحتي از کنار آن گذشت، خاصه آنگاه که گوينده داراي جايگاهي باشد که به راحتي مراد جريان خويش و مقدمات، مقومات و انتظاراتي که اين سخن را بر زبان ايشان جاري ساخته و پيامدها و انتظاراتي را که از گفتن آن مراد ميکنند، را بر آفتاب ميافکند . ايشان نوشتهاند؛ «نارضايتي کنوني جامعه براي جريان اسلامگرا در انتخابات پيشرو يک فرصت است. در نظرسنجيها 60 درصد مردم گفتهاند که به نامزدهاي مخالف دولت رأي ميدهند.» 1- از اين جهت که وي صراحتا به وجود نارضايتي در جامعه اذعان کردهاند ، جاي بسي تامل دارد. پرسيدني است که ايشان با چه متر و معياري وقوف حاصل کردهاند که اين نارضايتي از دولت و جريان اصلاحات است و ناراضيان، آقاي حداد عادل، جريان اصولگرا و مخالفان دولت را در شکلگيري وضعيت ناراضي کننده کنوني بي تقصير ميدانند؟ آيا در پرسشنامه مورد استناد، علاوه بر پرسش در مورد رضايت و عدم رضايت از دولت، رضايت و عدم رضايت از مخالفان دولت نيز آمده بود؟ 2- اينکه ايشان وضعيت ناراضي کننده کنوني را براي جريان اسلامگرا يک فرصت ميدانند، در بطن و متن خود حاوي نکات مهمي است. منظور ايشان از جريان اسلامگرا چيست؟ آيا در پرسشنامه مورد استناد ايشان، از مخاطب پرسيده شده بود که بين نامزدهاي جريان اسلامگرا و غير اسلامگرا، به چه جرياني راي ميدهيد؟ آنگاه طبيعي است که مخاطب مسلمان در جامعه اکثريت - مسلمان ايراني، با برداشتي که از مفهوم اسلامگرايي دارد و آن را در چارچوب دوگانه اسلام - غير/ضد اسلام ، تعبير ميکند، اعلام کند که به جريان اسلامگرا راي ميدهد . پرسيدني است که چه ضرورتي آقاي حداد را بر آن داشته است که به جاي بهکار بردن مفهوم واضح و شناخته شده «اصولگرايي» از مفهوم «اسلامگرايي» استفاده نمايد؟ از ايشان به عنوان استاد فلسفه انتظار ميرفت در بهکارگيري کلمات و مفاهيم دقت نظر بيشتري داشته و به تعبيري به شخصيت کلمات وفادار بمانند. در ادبيات سياسي، کليت نظام جمهوري اسلامي ايران تحت عنوان پارادايم اسلام سياسي شناخته ميشود. به عبارتي گفتمانهاي اصولگرايي و اصلاح طلبي و مشي اعتدالي، همگي در ذيل پارادايم اسلام سياسي تعريف ميشوند. بهنظر ميرسد، قصد سياسي آقاي حداد عادل، تلاش ايشان براي دو گانهسازيهاي جديد و رها شدن از بن بستهاي نظري و عملي گفتمان اصولگرايي با اطلاع از وضعيت شکننده اصولگرايي، ايشان را به وادي مفهومسازي بيمضمون، نابهنگام و بيارتباطي دال و مدلول و بيدقتي در بهکار بردن مفاهيم و به تعبيري، کژتابي مفاهيم سوق ميدهد. بديهي است که اهالي گفتمان اصلاحطلبي از اسلام و ساختار حقوقي جمهوري اسلامي ايران، قرائتي بسيار متفاوت از آنچه متوليان و مناديان اصولگرايي برداشت ميکنند، مراد ميکنند. و البته اين اختلاف قرائت، اصولگرايي را از اصلاح طلبي، اسلاميتر نميکند. البته دانشمندان علم سياست، بين اسلامگرايي و اسلام، تفاوتهاي بنيادين قائل ميشوند. به عبارتي رابطه اسلام (lslam) و اسلامگرايي (lslamism) رابطهاي اينهماني نيست. «اسلام» به عنوان يک دين با شعائري خاص، با اسلامگرايي به عنوان يک ايدئولوژي ، تفاوتهاي بنيادين و ماهوي دارند. وانگهي بين نحلههاي مختلف اسلامگرايي تفاوتهاي بنيادين وجود دارد، بهگونهاي که از دموکرات - مسلمانهاي معتقد به سازگاري اسلام و حقوق بشر(مناديان اسلام سياسي رحماني) تا معتقدان به اسلام سياسي فقاهتي و... خود را در ذيل اسلام سياسي تعريف ميکنند. (غير از مسلمانان پسا اسلامگراي دموکرات- مسلمان). با اين اوصاف پرسيدني است که اسلامگرايي مدنظر ايشان ، چه نسبتي با مفاهيمي چون حقوق بشر و شهروندي و الزامات و مقومات آنها و چه تفاوتي با قرائتهاي غير ايراني از اسلامگرايي دارد؟ 3-هشام شرابي، متفکر و انديشمند بزرگ عرب در کتاب «پدرسالاري جديد» ناکاميهاي جريانهاي اصلاحگر در جوامع مسلمان را محمل و زمينه ساز شکلگيري جنبشهاي اسلامگراي راديکال و پيوند پوپوليسم و اسلامگرايان راديکال ميداند. با مدد از ايشان، ميتوان از گفته اخير جناب حداد عادل رمزگشايي کرد و مدعي شد که جريان استثنا طلب ضد اصلاحات و عادي سازي در ايران امروز، ميکوشد از نارضايتيهاي موجود به نفع خود بهره برداري سياسي نمايد. بديهي است برخي ناکارآمديها، تناقضات و ناوفاداريهاي نهادهاي بر آمده از جنبش بهبود خواه، در زمينه سازي براي پيشروي اصلاح ستيزان نقشي اساسي داشته است. با تمام اين اوصاف، ادعاي حداد عادل مبني بر اقبال مردم به مخالفان دولت با برگزاري انتخاباتي که سلايق مختلف در آن حضور داشته باشند به راحتي قابل آزمون است.